🥀✉️🥀از نامه آن حضرت (ع) به معاويه:
ستمكارى و دروغگويى دين و دنياى آدمى را تباه مى كند و كاستيهاى او را نزد عيبجويانش آشكار مى سازد. و تو مى دانى كه از دست رفته را باز نتوانى آورد. مردمى قصد كارى نادرست كردند و حكم خدا را تأويل نمودند و خدايشان دروغگو شمرد.
بترس از آن روز، كه هر كه عاقبتى پسنديده دارد، خشنود است و هر كه زمام خويش به دست شيطان داده و براى رهايى خود به ستيزه برنخاسته، پشيمان است.
تو ما را به حكم قرآن فرا خواندى و حال آنكه، خود اهل قرآن نيستى. ما دعوت تو را اجابت نكرديم، بلكه حكم قرآن را گردن نهاديم. والسلام.🥀
3️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀از نامه هاى امام(عليه السلام) به معاويه است.(1)
📝نامه در یک نگاه:
نخست لازم است به شأن ورود نامه اشاره کنیم و آن اینکه نویسنده مصادر نهج البلاغه آورده است که در یکى از روزهاى جنگ صفین که کار جنگ بسیار پیچیده شده بود على(علیه السلام) عمامه رسول خدا را بر سر پیچید و گفت: اى مردم هرکس امروز مى خواهد با خدا معامله کند آماده شود. ده هزار نفر یا بیشتر آماده جنگ در رکاب آن حضرت شدند و آن حضرت بعد از خواندن اشعارى حماسى بر لشکر شام حمله کرد. همراهان امام(علیه السلام) نیز یکباره حمله ور شدند و تمام صفوف شامیان را در هم شکستند.
هنگامى که معاویه این وضع را دید پا در رکاب کرد و آماده فرار شد; ولى عمرو بن عاص توصیه کرد که قرآن ها را بر سر نیزه ها بلند کنند و لشکریان على(علیه السلام) را به گردن نهادن در برابر حکم قرآن دعوت نمایند و همین امر سبب شد که در لشکر عراق اختلاف بیفتد. در این هنگام معاویه نامه اى به على(علیه السلام)
نوشت که خلاصه اش چنین است: کار جنگ طولانى شده هر کدام از ما خود را بر حق مى داند. گروه زیادى در این میان کشته شدند و من مى ترسم آینده بدتر باشد و ما در آینده در پیشگاه خدا مسئول خواهیم بود. من تو را به چیزى دعوت مى کنم که صلاح امت و باعث حفظ خون ها و دفع فتنه و دشمنى است و آن اینکه دو نفر حَکَم که مورد رضایت ما باشند یکى از یاران من و دیگرى از یاران تو در میان ما مطابق فرمان خدا حکم کند. از خدا بپرهیز و به حکم قرآن راضى باش. والسلام».
امام(علیه السلام) در پاسخ، نامه مورد بحث را نوشته است که مشتمل بر نصایح مستدلى به معاویه و هشدار به اوست درباره عاقبت شوم اعمالش که مایه ندامت و خسران و پشیمانى است همان عاقبتى که براى هر کس که در برابر دعوت شیطان تسلیم شود و زمام خود را به او بسپارد مسلّم است.
در بخش دیگرى از این نامه،
امام(علیه السلام) اعلام مى دارد که مسأله حکَمیّت قرآن را پذیرفته است نه به علّت دعوت معاویه، بلکه به منظور عظمت و حرمت قرآن.🥀
4️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀نصيحت جامع به معاويه:
امام(عليه السلام) در اين نامه کوتاه و پر معنا چند نکته مهم را به معاويه يادآور مى شود که اگر پند امام(عليه السلام) را به گوش جان شنيده بود و به کار بسته بود آن همه فساد در جهان اسلام پيدا نمى شد و شجره شوم بنى اميّه در سرزمين مقدّس اسلام رشد و نمو نمى کرد.
نخست به صورت اندرزى کلّى مى فرمايد: «(بدانيد) به يقين ظلم و ستم و سخنان باطل و بر خلاف حق انسان را در دين و دنيايش به هلاکت مى افکند و عيوب او را نزد عيب جويان آشکار مى سازد»; (وَإِنَّ الْبَغْيَ وَ الزُّورَ(2)
يُوتِغَانِ(3)
الْمَرْءَ فِي دِينِهِ وَدُنْيَاهُ، وَيُبْدِيَانِ خَلَلَهُ عِنْدَ مَنْ يَعِيبُهُ).
آرى هيچ چيز بدتر از ظلم و گفتار باطل نيست، زيرا انسان را فريب داده و به وادى هاى خطرناکى مى کشاند که هيچ گونه راه بازگشتى از آن ندارد و دين و دنيايش را بر باد مى دهد و در افکار عموم مردم فردى فاسد و مفسد معرفى خواهد شد.
در دومين نکته مى فرمايد:
«من مى دانم که آنچه (از سوى خداوند) فوت آن مقدّر شده به دست نخواهى آورد»; (وَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّکَ غَيْرُ مُدْرِک مَا قُضِيَ فَوَاتُهُ).
بسيارى از شارحان نهج البلاغه، اين جمله را اشاره به خونخواهى دروغين عثمان از سوى معاويه مى دانند، زيرا آنها که دستشان به خون عثمان آغشته بود و يا با سکوت و ترک يارى او شريک در قتل او بودند، براى پيشرفت کار خود و تحميق عوام، مطالبه خون عثمان را عنوان کردند و از امام خواستند که قاتلان عثمان را به آنها بسپارد تا قصاص کنند; ولى امام(عليه السلام) مى فرمايد: با اين کار هرگز به مقصود خود نخواهى رسيد و تو و همدستانت که شريک قتل عثمان بوده ايد هرگز نمى توانيد خون او را مطالبه کنيد و قاتلان را به قصاص برسانيد.
اين احتمال نيز وجود دارد که منظور از جمله «مَا قُضِيَ فَوَاتُهُ» حکومت شام باشد که معاويه آن را از امام(عليه السلام) درخواست کرده بود. امام(عليه السلام) مى فرمايد: من هرگز تو را به چنين حکومتى منصوب نخواهم کرد. گواه بر اين احتمال مطلبى است که در نامه 17 گذشت.🥀
5️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀احتمال ديگرى نيز از سوى بعضى از شارحان در اينجا داده شده و آن اينکه امام(عليه السلام) مى فرمايد: تو هرگز به دنيايى که مى خواهى نخواهى رسيد و چند روز حکومت با تمام حوادث و مشکلاتش امرى است زود گذر و بيهوده و مرگ بار. شاهد اين تفسير جمله اى است که در بعضى از نقل هاى اين نامه پيش از اين جمله آمده است که مى فرمايد:
«فَاحْذَرِ الدُّنْيَا فَإِنَّهُ لاَ فَرَحَ فِي شَيْء وَصَلْتَ إِلَيْهِ مِنْهَا وَلَقَدْ عَلِمْتُ أَنَّکَ غَيْرُ مُدْرِک مَا قُضِيَ فَوَاتُه; از دنيا بپرهيز، زيرا آنچه از زرق و برق دنيا نصيب تو مى شود شادى آفرين نيست و من مى دانم تو به آنچه فرمان الهى بر از دست رفتن آن صادر شده نخواهى رسيد».(4)
سپس امام(عليه السلام) در سومين نکته از نامه خود به معاويه هشدار مى دهد تا از خواب غفلت بيدار گردد، مى فرمايد: «گروهى (پيش از تو) در مطالبه امر (خلافت) به ناحق برخاستند و با هم به خدا سوگند ياد کردند; ولى خداوند آنها را تکذيب کرد
(چرا که هرگز به اهدافشان نرسيدند)»; (وَقَدْ رَامَ أَقْوَامٌ أَمْراً بِغَيْرِ الْحَقِّ فَتَأَلَّوْا(5) عَلَى اللهِ فَأَکْذَبَهُمْ).
شارحان نهج البلاغه غالباً اين جمله را اشاره به طلحه و زبير و پيروانشان که براى رسيدن به خلافت آتش جنگ جمل را روشن کردند مى دانند. آنها هم پيمان شده بودند که از پاى ننشينند تا حکومت بصره را به دست آورند و در صورت توانايى گسترش دهند; ولى همگى ناکام و سردمداران کشته شدند و بقيه شکست سختى خوردند و عايشه که از رهبران اصلى اين جنگ بود مورد عفو امام(عليه السلام) واقع شد و شرمسار به مدينه بازگشت و به اين ترتيب جمله
«فَأَکْذَبَهُمْ; خداوند آنها را تکذيب کرد و دروغشان را ظاهر ساخت» انجام گرفت.
آن گاه امام(عليه السلام) در چهارمين نکته خود به معاويه هشدار مى دهد که به ياد روز قيامت باشد و از عواقب کار خويش در آن روز نگران گردد، مى فرمايد:
«از آن روزى برحذر باش که افرادى که کارهاى پسنديده انجام داده اند، شادند و کسانى که زمام خويش را به دست شيطان سپردند و آن را باز پس نگرفته اند سخت پشيمانند»; (فَاحْذَرْ يَوْماً يَغْتَبِطُ(6)
فِيهِ مَنْ أَحْمَدَ(7)
عَاقِبَةَ عَمَلِهِ، وَ يَنْدَمُ مَنْ أَمْکَنَ(8)
الشَّيْطَانَ مِنْ قِيَادِهِ(9)
فَلَمْ يُجَاذِبْهُ).
آرى در آن روز نيکان شاد و مسرورند و در عين حال تأسف مى خورند که چرا بيشتر و بهتر عمل نکردند و بَدان به سبب سيئات اعمال و کيفرهايى که با چشم مى بينند سخت نادم مى شوند.🥀
6️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀قرآن مجيد روز قيامت را «يَوْمُ الْحَسْرَة» شمرده است آنجا که مى فرمايد:
«(وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِىَ الاَْمْرُ وَهُمْ في غَفْلَة وَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ); آنها را از روز حسرت (روز رستاخيز) بترسان، در آن هنگام که همه چيز پايان مى يابد (بهشتيان به سوى بهشت و دوزخيان به سوى دوزخ مى روند) ولى (امروز) آنها در غفلتند و ايمان نمى آورند».(10)
در آيه 54 سوره يونس مى خوانيم: «(وَلَوْ أَنَّ لِکُلِّ نَفْس ظَلَمَتْ ما فِى الاَْرْضِ لاَفْتَدَتْ بِهِ وَأَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَأَوُا الْعَذابَ وَقُضِىَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ);
اگر آنها و هر کس ستم (بر خويشتن و ديگران) کرده تمامى آنچه را روى زمين است در اختيار داشته باشد (همه را براى نجات خويش) فديه مى دهد. و هنگامى که عذاب را ببينند(سخت پشيمان مى شوند اما) پشيمانى خود را کتمان مى کنند (مبادا رسواتر شوند) و در ميان آنها به عدالت داورى مى شود، و ستمى بر آنها نخواهد شد».
در بعضى از نسخ نهج البلاغه «يَغْتَبَطُ» به صورت صيغه مجهول آمده و مفهومش اين است:
آنها که کار نيک کرده اند مورد غبطه واقع مى شوند و اين تعبير با مفهوم غبطه سازگارتر است.
سپس امام(عليه السلام) در آخرين نکته پس از اندرزهاى تکان دهنده پيشين به سراغ هدف اصلى نامه مى رود و مى فرمايد:
«تو ما را به حکميّت قرآن دعوت کردى در حالى که خود اهل قرآن نيستى. (ما گرچه حکميّت قرآن را پذيرفتيم) ولى مقصود ما پاسخ به تو نبود، بلکه به قرآن پاسخ داديم و حکمش را گردن نهاديم والسّلام»;
(وَقَدْ دَعَوْتَنَا إِلَى حُکْمِ الْقُرْآنِ وَلَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ، وَلَسْنَا إِيَّاکَ أَجَبْنَا، وَلَکِنَّا أَجَبْنَا الْقُرْآنَ فِي حُکْمِهِ، وَالسَّلاَمُ).
به يقين معاويه اهل قرآن نبود و قراين تاريخى نشان مى دهد ايمان درستى به آن نداشت، بلکه قرآن را ابزارى براى رهايى از شکست قطعى و رسيدن به اهداف خود قرار داده بود.
در کتاب صفين آمده است: هنگامى که لشکر شام قرآن ها را بر سر نيزه ها بلند کردند، اميرمؤمنان(عليه السلام) فرمود:
«عِبادَ اللهِ إنّي أَحَقُّ مَنْ أجابَ إلى کِتابِ اللهِ وَلکنَّ مُعاوِيَةَ وَعَمْرَو بْنَ الْعاصِ وَابْنَ أبي مُعيط وَحَبيبَ بْنَ مُسْلِمَة وَابْنَ أَبي سَرْح لَيْسُوا بِأَصْحابِ دِين وَلا قُرآن إنّي أعْرَفُ بِهِمْ مِنْکُمْ صَحِبْتهُمْ أطْفالاً وَصَحِبْتُهُمْ رِجالاً فَکانُوا شَرَّ أطْفال وَ شَرَّ رِجال; اى مردم من سزاوارترين کسى هستم که به دعوت قرآن پاسخ مى گويم و ليکن معاويه و عمرو بن عاص و ابن ابى معيط و حبيب بن مسلمه و ابن ابى سرح نه دين دارند و نه اهل قرآنند من آنها را بهتر از شما مى شناسم. از کوچکى با آنها بودم و در بزرگسالى نيز با آنها سر و کار داشتم آنها بدترين کودکان و بدترين مردان بودند».(11)
از اين عبارت معلوم مى شود که امام(عليه السلام) به اين حکميت ساختگى و دروغين قرآن هرگز راضى نبود;
ولى جمعى از ياران ناآگاه، آن را بر امام تحميل نمودند و هنگامى که عاقبت سوء آن را مشاهده کردند پشيمان شدند و عجب اينکه بر قبول حکميت از سوى امام معترض شدند.🥀
7️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀پی نوشت:
1 . سند نامه: اين نامه در کتاب صفين نصر بن مزاحم و همچنين کتاب صفين ابن دَيزيل که هر دو پيش از مرحوم سيد رضى مى زيستند آمده است. همچنين در کتاب الفتوح احمد بن اعثم کوفى که او نيز قبل از سيد رضى مى زيسته مشروح تر از آنچه سيد رضى آورده ذکر شده است که نشان مى دهد از منبع ديگرى آن را گرفته است (مصادر نهج البلاغه، ج 3، ص 383 و 384).
2 . «الزُّور» زور بر وزن «کور» در اصل از ريشه «زَوْر» بر وزن «غور» به معناى قسمت بالاى سينه گرفته شده سپس به هر چيزى که از حد وسط منحرف گردد اطلاق شده و از آنجا که سخنان باطل از حق منحرف گشته به آن زور گفته مى شود. شهادت زور نيز به معناى شهادت دروغ و باطل است.
3 . «يُوتَغانِ» از ريشه «وَتَغ» بر وزن «وجب» به معناى هلاک شدن و فاسد گشتن و هنگامى که به باب افعال برود به معناى هلاک کردن و فاسد نمودن است.
4 . ر.ک: بحارالانوار، ج 32، ص 537.
5 . «تَأَلَّوا» از ريشه «اَلِيّة» بر وزن «عطية» به معناى سوگند ياد کردن، گرفته شده و هنگامى که به باب تفعل برود (مانند واژه مورد بحث) به معناى هم قسم شدن مى آيد. در بعضى از نسخ نهج البلاغه به جاى اين واژه تَأَوَّلُوا آمده که در اينجا به معناى تفسير به رأى است; يعنى گروهى براى رسيدن به اهداف خود آياتى از قرآن را بر طبق ميل و هواى نفس خويش تأويل کردند.
6 . «يَغْتَبِطُ» از ريشه «غِبْطه» به معناى شادى و سرور است و گاه به معناى حسد نيز به کار رفته (اما نه حسد به معناى آرزوى سلب نعمت از ديگرى، بلکه به معناى رسيدن به نعمت هايى است که نصيب ديگران شده).
7 . «أَحْمَدَ» از ريشه «حَمْد» در اينجا به معناى شايسته ستايش يافتن است.
8 . «أمْکَنَ» از ريشه «امکان» در اينجا به معناى آسان کردن و وسايل کارى را فراهم نمودن است که نتيجه آن سلطه بر چيز يا شخصى مى شود.
9 . «قِياد» به معناى افسار است و از ريشه «قِيادَة» به معناى رهبرى کردن گرفته شده است.
10 . مريم، آيه 39
11 . صفين، ص 489.🥀
8️⃣
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🌱[ مــارے بــہ نـام جــریــش ]🌱
👈پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم ميفرمايند:
🍃 در قيامت مـاري بسيار بزرگ ... بـه نـام "جريـش" سـر خود را از جهنّم بيرون ميآورد و با صداي بلند فرياد ميزند:
👈اَلجوُع! اَلجوُع! اَينَ اَهلي؟ اَينَ اهلي؟
گرسنهام! گرسنهام! اهل من كجايند؟
🍃جبرئيل ميگويد: غذاي تو چيست؟
👈در جواب ميگويد:
🔸1) كسي كه نمازش را ترك كرده است.
🔸2)كسي كه زكات مال را نپرداخته است.
🔸3)شراب خواران
🔸4)كساني كه عاق والدين شدهاند.
🔸5)كسي كه در مسجد به كلام دنيا تكلّم نمايد.
(در مسجد كه محلّ عبادت است، به امور دنيايي بپردازد.)
اين پنج گروه را، مانند مرغي كه دانه از زمين جمع ميكند، ميبلعد و به آتش ميبرد.
🍃 مشابه همين روايت، روايتي است كه عقربي بزرگ از جهنّم ميآيد و ميگويد:
🍃چه كساني با خداوند و رسولش جنگ داشتند؟
به آن عقرب ميگويند: چه كساني را ميخواهي؟
👈او همان پنج گروه مذكور را ميگويد، با اين تفاوت كه در اين روايت به جاي عاقّ والدين،
رباخوار آمده است.
📕المواعظ العددیه، باب 5، ص156.
💯 @hazrateshah
💠سه گام با امام علی "علیهالسّلام "
🔸️گام اول:
دنیا دو روز است...
یک روز با تو و روز دیگر علیه تو
روزی که با توست مغرور مشو
و روزی که علیه توست ناامید مشو...
زیرا هر دو پایان پذیرند ...
🔹️گام دوم:
بگذارید و بگذرید ...
ببینید و دل نبندید
چشم بیاندازید و دل نبازید....
که دیر یا زود باید گذاشت و گذشت...
🔸️گام سوم:
اشکهاخشک نمیشوندمگر
بر اثر قساوت قلبها
و قلبها سخت و قسی نمیگردند
مگر به سبب زیادی گناهان
💯 @hazrateshah