🥀✉️۲۸ بخش ششم وپایان 🥀وَ ذَكَرْتَ أَنَّهُ لَيْسَ لِي وَ لِأَصْحَابِي عِنْدَكَ إِلَّا السَّيْفُ، فَلَقَدْ أَضْحَكْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَارٍ؛ مَتَى أَلْفَيْتَ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ عَنِ الْأَعْدَاءِ نَاكِلِينَ وَ بِالسَّيْفِ مُخَوَّفِينَ؟ "فَلَبِّثْ قَلِيلًا يَلْحَقِ الْهَيْجَا حَمَلْ"؛ فَسَيَطْلُبُكَ مَنْ تَطْلُبُ وَ يَقْرُبُ مِنْكَ مَا تَسْتَبْعِدُ؛ وَ أَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَكَ فِي جَحْفَلٍ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، شَدِيدٍ زِحَامُهُمْ سَاطِعٍ قَتَامُهُمْ مُتَسَرْبِلِينَ سَرَابِيلَ الْمَوْتِ، أَحَبُّ اللِّقَاءِ إِلَيْهِمْ لِقَاءُ رَبِّهِمْ؛ وَ قَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّيَّةٌ بَدْرِيَّةٌ وَ سُيُوفٌ هَاشِمِيَّةٌ، قَدْ عَرَفْتَ مَوَاقِعَ نِصَالِهَا فِي أَخِيكَ وَ خَالِكَ وَ جَدِّكَ وَ أَهْلِكَ، "وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ".🥀
1
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🌹معانی لغات عربی🌹
🥀الِاسْتِعْبَار: گريه كردن.
الْفَيْتَ: يافتى.
نَاكِلين: پشت كنندگان، «نكل عن كذا»، از چيزى خوددارى كرد، ترسيد و انجام نداد.
لَبِّثْ: فعل امر از «لبث» مكث كن، مهلت بده.
الْهَيْجَا: جنگ.
حَمَل: اشاره به فردى به نام «ابن بدر» از قبيله «قشير» است كه در زمان جاهليت شترانش غارت شده بود و او به تنهائى آنها را باز ستاند.
مُرْقِلٌ: سرعت كننده، كسى كه با شتاب حركت ميكند.
الْجَحْفَل: لشكر عظيم.
السَاطِع: منتشر، پراكنده.
الْقَتَام: غبار.
مُتَسَرْبِلِين: پوشندگان، در بر كنندگان.
سَرَابِيلَ الْمَوْتِ: لباسهاى مرگ، (گوئى آنها كفن به تن كرده بودند).
بَدْرِيَّةٌ: منصوب به بدر، جنگجويان بدر.
اخِيكَ: برادرت، حنظلة.
خَالِكَ: دائيت، وليد بن عتبة.
جَدِّكَ: جدت، عتبة بن ربيعة.🥀
2
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀و گفتى كه مرا و يارانم را جز شمشير پاسخى نيست. به راستى تو خنداندى پس از آنكه گريانيدى. كى ديده اى كه فرزندان عبد المطلب از برابر دشمن واپس نشينند يا از شمشيرش بترسند. «"لبّث قليلا يلحق الهيجا حمل" اندكى درنگ كن تا حمل به جنگ پيوندد». بزودى آنكه او را مى جويى تو را بجويد، و آنچه از تو دور است به تو نزديك شود. من با سپاهى گران از مهاجران و انصار و تابعين آنان كه نيكو پرورش يافته اند، بر سر تو مى تازم. لشكرى انبوه كه غبارشان فضا را پر كند، همه جامه مرگ بر تن كه محبوبترين ديدارهايشان ديدار با پروردگارشان است. همراه ايشان اند فرزندان اهل بدر و شمشيرهاى بنى هاشم و تو از شيوه جنگيدن آنان آگاه هستى آن گاه كه با برادرت و دايى ات و جدت و خويشاوندانت مى جنگيدند. «و آن از ستمكاران دور نخواهد بود.»🥀
3
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀مرا به جنگ تهديد مى کنى؟
امام(عليه السلام) در اين بخش از نامه که آخرين بخش آن است به يکى ديگر از تعبيراتى که در نامه معاويه آمده بود اشاره مى کند که همان تهديد به جنگ است، مى فرمايد: «و (در نامه خود) گفته اى که نزد تو براى من و يارانم جز شمشير چيزى نيست (و مرا به جنگ تهديد کردى) به راستى بعد از گريه مرا به خنده درآوردى. چه زمان ياد دارى که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کرده باشند و از شمشير بترسند (و به گفته شاعر):
(پس کمى صبر کن که حريفت به ميدان مى آيد)»; (وَذَکَرْتَ أَنَّهُ لَيْسَ لِي وَلاَِصْحَابِي عِنْدَکَ إِلاَّ السَّيْفُ، فَلَقَدْ أَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَار(1)
! مَتَى أَلْفَيْتَ(2)
بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ عَنِ الاَْعْدَاءِ نَاکِلِينَ(3)،
وَبِالسَّيْفِ مُخَوَّفِينَ، فـَ لَبِّثْ قَلِيلاً يَلْحَقِ الْهَيْجَا(4) حَمَلْ).
جمله «لَقَدْ أَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَار» ضرب المثلى است براى کسى که در ضمن بيان پاره اى از مطالب جدى ناگهان سخنى بى اساس و بى پايه مى گويد و منظور امام(عليه السلام) اين است که تهديد به جنگ در برابر على(عليه السلام) و بنى هاشم و فرزندان عبدالمطلب خنده آور است; آنها مرد ميدان و فرزند شمشير و پيشروان جهادند و شما شکست خوردگان بدر و احزاب و فتح مکّه و به شهادت تاريخ اسلام افرادى ضعيف و ناتوان هستيد. آيا تهديد شما نسبت به ما خنده آور نيست؟
گفتنى است جمله
«لَقَدْ أَضْحَکْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَار» بر اين نکته تکيه دارد که اگر کسى را در حال عادى بخندانند چندان مهم نيست; اما اگر شخصى مشغول گريستن باشد، سخنى بگويند که او بخندد معلوم مى شود که آن سخن فوق العاده خنده آور است.
جمله «لَبِّثْ قَليلاً يَلْحَقُ الْهَيْجاء حَمَلْ» مصراع بعدش چنين است «ما أحْسَنَ الْمَوْتُ إذَ الْمَوْتُ نَزَلَ».🥀
4
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀اين شعر در ميان عرب به شکل ضرب المثلى در آمده و اصل آن چنين بود که در يکى از جنگ هاى عصر جاهليّت شترهاى مردى از قبيله
«قشير» به نام حمل بن بدر به غارت برده شد. او که مرد شجاعى بود رفت و بر راهزنان شبيخون زد و شتران خود را گرفت و اين شعر را سرود که ترجمه اش اين است: کمى صبر کن حَمَل به ميدان مى آيد و چه زيبا ست مرگ (در مسير دفاع از شرف خويش) هنگامى که به سراغ انسان مى آيد.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن، معاويه را با عباراتى بسيار کوبنده و فصيح و بليغ به طور جدّى تهديد مى کند و مى فرمايد:
«پس به زودى آن کس که او را دنبال مى کنى به تعقيب تو بر خواهد خواست و آنچه را از آن فرار مى کنى در نزديکى خود خواهى يافت و من در ميان سپاهى عظيم از مهاجران و انصار و تابعان به سرعت به سوى تو خواهم آمد»;
(فَسَيَطْلُبُکَ مَنْ تَطْلُبُ، وَيَقْرُبُ مِنْکَ مَا تَسْتَبْعِدُ، وَأَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَکَ فِي جَحْفَل مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنْصَارِ، وَالتَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَان).
اشاره به اينکه جنگ جويانى که با من همکارى مى کنند امتحان خود را در غزوات اسلامى داده اند. آنها از سه گروه تشکيل شده اند مهاجران و انصار و نسلى که بعد از آنها به وجود آمدند و در طريق آنها گام نهاده اند;
ولى کسانى که با تو همراهى مى کنند همان شکست خوردگان غزوات اسلامى و فرزندان آنها و رسوبات دوران جاهليّتند.
جمله «مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالاَْنْصَارِ، وَالتَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَان» بر گرفته از اين آيه شريفه است:
(وَالسّابِقُونَ الاَْوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَالاَْنْصارِ وَالَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسان رَّضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنّات تَجْرِي تَحْتَهَا الاَْنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظيم).(5)
آن گاه امام(عليه السلام) نيروهاى خود را در چند جمله معرفى مى کند:
نخست مى فرمايد: «لشکرى که جمعيتشان به هم فشرده است»;(شَدِيد زِحَامُهُمْ).
سپس مى فرمايد: «و به هنگام حرکت، غبارشان آسمان را تيره و تار مى کند»; (سَاطِع قَتَامُهُمْ(6)).🥀
5
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀منظور از «أخيک»
برادر معاويه، حنظلة بن ابى سفيان است و مقصود از «خالَکَ»; دايى معاويه وليد بن عتبه و منظور امام از «جَدَّکَ»; جد معاويه، جد مادرى او عتبة بن ربيعه است و مراد از
«أهْلَکَ»; خاندان معاويه جمعى از عمو زادگان او هستند که در جنگ بدر در صفوف لشکر کفر حضور داشتند.
جمله (وَما هِيَ مِنَ الظّالِمِينَ بِبَعِيد) بخشى از آيه 83 از سوره هود است که اشاره به عذاب دردناک و شديد قوم لوط مى کند. قومى که عذابشان از همه اقوام ستمکار و مشرک شديدتر بود، زيرا خداوند شهرهاى آنها را زير و رو کرد سپس بارانى از سنگ بر ويرانه هاى آن فرستاد.
(فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَأَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِّن سِجِّيل مَّنْضُود * مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمينَ بِبَعيد)(9).
شايان توجّه است که در کتاب صفين نصر بن مزاحم آمده است روزى سعد بن قيس، صحابى معروف برخاست و در ميان ياران خود خطبه خواند و گفت: اصحاب و ياران محمد(صلى الله عليه وآله) با ما هستند و در ميان جمعيّت ما. به خدايى که نسبت به بندگانش بصير است سوگند اگر فرمانده ما غلامى حبشى بود در حالى که هفتاد نفر از بدريين با ما هستند، مى بايست بينا و خوش دل باشيم حال چگونه خواهد بود در حالى که رييس ما پسر عموى پيغمبر ما از رزمندگان بدر است، او که در کوچکى با پيغمبر نماز خواند و در بزرگى با او جهاد کرد در حالى که معاويه از مشرکان آزاد شده روز فتح مکّه است. پدرش نيز چنين بود;
ولى گروهى را اغوا کرده و وارد آتش دوزخ نموده و داغ ننگ را بر پيشانى آنها زده است.(10)🥀
7
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀در سومين معرفى مى افزايد: «آنها لباس شهادت در تن دارند و بهترين ملاقات براى آنها ملاقات با پروردگارشان است»; (مُتَسَرْبِلِينَ(7)
سَرَابِيلَ الْمَوْتِ أَحَبُّ اللِّقَاءِ إِلَيْهِمْ لِقَاءُ رَبِّهِمْ).
در چهارمين وصف مى فرمايد: «و همراه آنها لشکرى از فرزندان بدرند با شمشيرهاى هاشمى که مى دانى لبه تيز آنها با پيکر برادر و دايى و جد و خاندانت چه کرد و آن (مجازات) از ستمکاران دور نيست»; (وَقَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّيَّةٌ بَدْرِيَّةٌ سُيُوفٌ هَاشِمِيَّةٌ، قَدْ عَرَفْتَ مَوَاقِعَ نِصَالِهَا(8)
فِي أَخِيکَ وَخَالِکَ وَجَدِّکَ وَأَهْلِکَ (وَما هِيَ مِنَ الظّالِمِينَ بِبَعِيد)).
امام(عليه السلام) تمام گفتنى ها را در بيان اين چهار وصف آورده است; از يک سو ايمان آنها به خدا و عشقشان به شهادت و لقاى پروردگار که مهم ترين انگيزه جهاد است و ديگر سابقه درخشان آنها، همچون شرکت در جنگ بدر و در هم کوبيدن دشمن با شمشيرهاى هاشمى و اضافه بر اينها عدد بى شمار و انبوه; و به حق که تعبيرات امام(عليه السلام) در اين نامه فصيح ترين و بليغ ترين و گوياترين و کوبنده ترين تعبيرات است.
تعبير به «مُرْقِل» که دلالت بر سرعت دارد و «جَحْفَل» که به لشکر عظيمى اطلاق مى شود که سواران بسيارى در آن حضور دارند و تعبير به «سَاطِع قَتَامُهُمْ; غبار آنها در آسمان پراکنده است» همه اشاره به اين دارد که اين لشکر با انگيزه تمام به سرعت به سوى ميدان جهاد مى رود; نه ترديدى در نياتشان است و نه شکى در هدف دارند; بلکه با قاطعيت گام به ميدان جهاد نهاده اند و عاشق شهادت در راه خداهستند.
تعبير به «ذُرِّيَّةٌ بَدْرِيَّةٌ» مفهومش اين است که آنها فرزندان جنگ بدرند گويى در آن ميدان پرورش يافته اند. با توجّه به اينکه در لشکر امير مؤمنان على(عليه السلام) شمار زيادى از جنگ جويان بدر بودند، اين تعبير کاملا مطابق واقع است. بعضى گفته اند مفاد اين تعبير آن است که در لشکر امام(عليه السلام) گروهى از فرزندان جنگ جويان بدر حضور دارند در حالى که اين تفسير با تعبير امام(عليه السلام) سازگار نيست.🥀
6
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀نکته:
بدهکارى در لباس طلبکار!
ضرب المثل معروفى است که از قديم گفته اند: «اگر مى خواهى بدهکار نشوى طلبکار شو» و معاويه از کسانى بود که از اين ضرب المثل استفاده فراوان مى کرد و نامه معاويه که امام(عليه السلام) نامه فوق را در جواب او نگاشته، مصداق بارز آن است، زيرا او در حالى که مرتکب کارهاى خلاف متعدّدى شده بود و پيشينه سويى داشت، دست بالا گرفته و نامه اى بسيار طلب کارانه براى امام(عليه السلام) نوشته است.
اگر ليست بدهکارى هاى اجتماعى و اخلاقى و سوابق او را در نظر بگيريم خواهيم ديد که:
1. او از نظر خانوادگى وضع عجيبى داشت; پدرش ابوسفيان دشمن شماره يک اسلام و آتش افروز جنگ هاى ضد اسلامى بود و مادرش هند معروف به جگرخوار زنى بود که در ميدان جنگ احد پهلوى افسر رشيد اسلام، حمزة بن عبدالمطلب را شکافت و جگر او را بيرون کشيد و بر دهان گذاشت.
2. از نظر ايمان به اسلام، نيز در آخرين مرحله; يعنى سال فتح مکّه و تحت فشار، خودش و پدرش ظاهراً به مسلمانان پيوستند.
3. او از بيعت با امام مسلمين على بن ابى طالب(عليه السلام) که مهاجران و انصار و توده هاى عظيم مردم با او بيعت کرده بودند، سر باز زد.
4. پرچم مخالفت بر ضد حکومت اسلامى را به بهانه خونخواهى عثمان برافراشت و گروه کثيرى از منافقان و مطرودين زمان پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را اطراف خود جمع کرد.
5. بيت المال مسلمانان را بازيچه دست خود قرار داد، کاخ عظيمى همچون کاخ شاهان براى خود ساخت و اموال بيت المال را به جاعلان حديث و رؤساى قبايل و کسانى که از او حمايت مى کردند و تملق مى گفتند، بى حساب و کتاب بخشيد.
6. از ريختن خون بى گناهان پروا نداشت. محمد بن ابى بکر، مرد صالح خدا و مالک اشتر، سردار رشيد اسلام و عمار ياسر، صحابى معروف و محبوب پيغمبر با توطئه او شهيد شدند و با شبيخون هايى که به مرزهاى عراق مى زد گروهى از بى گناهان را به خاک و خون مى کشيد.🥀
8
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀7. با اينکه در دفاع از عثمان ـ على رغم تقاضاى يارى از سوى او ـ کوتاهى کرده بود خود را وارث خون وى معرفى کرد و به خون خواهى او برخواست.
معاويه على رغم اين بدهکارى ها، در نامه خود به طلبکارى برخواست; از يک سو به حمايت اصحاب پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و مهاجران و انصار برمى خيزد و در دفاع از آنها داد سخن مى دهد و ظهور پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و قيامش را عطيه بزرگ الهى مى شمرد و امام(عليه السلام) را در يارى صحابه مقصر مى داند و از سويى ديگر امام(عليه السلام) را متهم به شرکت در خون عثمان مى کند و از سوى سوم بيعت اجبارى امام(عليه السلام) را با خليفه اوّل نقيصه اى براى امام ذکر مى کند.
ولى امام(عليه السلام) در پاسخ نامه او با تعبيراتى بسيار کوبنده و در عين حال فصيح و بليغ او را خلع سلاح مى کند. دست او را گرفته به عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) مى برد و قيام او و پدرش بر ضد پيغمبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را به او نشان مى دهد و شرکت بستگان نزديکش را در جنگ بدر در صف مشرکان و سپس کشته شدن آنها را به دست سپاه اسلام را يادآور مى شود و با صراحت به او مى گويد: ستايش پيغمبر(صلى الله عليه وآله) و بيان اهمّيّت قيام او براى شخصى مانند على(عليه السلام) از قبيل «زيره به کرمان بردن» يا
«خرما به هَجَر نقل کردن» است. سپس کوتاهى هاى او را در حمايت از عثمان يادآور مى شود و با عباراتى رسا وضع خاندان بنى اميّه و خاندان بنى هاشم را در جاهليّت و اسلام ترسيم مى کند و شايستگى بى قيد و شرط خود را براى مقام خلافت پيغمبر(صلى الله عليه وآله) بادلايل روشنى بيان مى دارد ونسبت به بيعت اجباريش مى فرمايد: تو خواستى مرا نکوهش کنى ولى ناخود آگاه مدح و ستايش کردى. و سرانجام تهديد معاويه را به جنگ با خود، پاسخ مى گويد که تهديدى مضحک و بى معناست نسبت به کسى که فرزند جنگ و پرورش يافته ميدان هاى جهاد است.
در مجموع همان گونه که شارحان نهج البلاغه گفته اند و سابقاً نيز به آن اشاره کرديم، اين نامه امام(عليه السلام) از بهترين نامه ها ست که اهداف امام(عليه السلام) را به بهترين وجهى بيان کرده است.🥀
9
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀
🥀پی نوشت:
1 . «استعبار» از ريشه «عبر» بر وزن «ابر» به معناى اشک ريختن است.
2 . «الفيت» از ريشه «الفاء» به معناى يافتن ناگهانى است.
3 . «ناکلين» جمع «ناکل» به معناى انسان ضعيف و ترسويى است که از کار عقب نشينى مى کند. از ريشه «نکول» به معناى ترس و عقب نشينى گرفته شده است.
4 . «هيجاء» به معناى جنگ است، چون انسان را به هيجان وا ميدارد.
5 . توبه، آيه 100.
6 . «قتام» به معناى غبار است.
7 . «مُتسربِلين» در اصل از سربال به معناى پيراهن گرفته شده و متسربل به کسى مى گويند که پيراهنى در بر کند و در اينجا امام(عليه السلام) شهادت را تشبيه به پيراهنى کرده است که جنگجويان از لشکرش آن را در تن پوشيده اند; پيراهنى است زينتى و زيبا.
8 . «نصال» جمع «نصل» بر وزن «نسل» به معناى پيکان تير يا لبه شمشير است.
9 . هود، آيه 82 و 83.
10 . صفين، ص 236.🥀
10
✿[ @hazrateshah ]✿
🥀🥀🥀🖤🖤🥀🥀🥀