eitaa logo
هیئت حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام
40 دنبال‌کننده
5.1هزار عکس
2.6هزار ویدیو
43 فایل
هیئت حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام اطلاعیه ی جلسات هفتگی انتقادات و پیشنهادات👈 @n_m_81_59
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بیداری ملت
در حاشیه مراسم ۹ دی امروز یاسوج؛ جمع آوری هیزم و زغال برای مردم نیازمند اروپا (به ویژه فرانسه و آلمان) در توسط دانش آموزان یاسوجی برگزار شد. 🔴 👇 @bidariymelat
یاصاحب الزمان! داردبساط فاطمیه،جمع می شود… 😭😭 در وادی فراقِ تو ما جا گرفته ایم از دردِ دوری ات همه ی ما، گرفته ایم زانو بغل گرفته، مُدام گریه می کنیم با سیلِ اشک جلوه ی دریا گرفته ایم لایق نبوده ایم ولی فاطمی شدیم با نوکری فاطمه معنا گرفته ایم از برکت دعای تو  و لطفِ مادرت شاید مسیر پاکی و تقوی گرفته ایم صاحب عزایِ فاطمه بغضت شکسته شد تا که سراغ مادرتان را گرفته ایم دارد بساط فاطمیه جمع می شود این شامِ آخری، فقط إحیا گرفته ایم این گریه هایِ اندکِ ما را قبول کن😭 این گریه را، زِ حضرت زهرا گرفته ایم با این دو قطره اشکِ عزایی که ریختیم توشه، برای وحشتِ فردا گرفته ایم در فاطمیه بحرِ کرم موج می زند ما خرجیِ محرم خود را گرفته ایم 🏴🏴🏴 عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان بحق امک الزهرا علیهاسلام
🌹فتنه ۸۸ بود. راهیان نور فعال بودم وشرکت ساختمانی داشتم. از طرف بسیج امداد ونجات را گذراندم. وقتی رفتم به سپاهیان محاصره شده کمک کنم یک زن گفت: این اطلاعاتی است. با چوب طوری به سرم زدند از سه جا سرم شکست. 🌹و خانه ام را پیدا کردند و آتش زدند. مجروحیت برای من و خانواده‌ام خیلی سخت گذشت؛ همسرم در این سختی‌ها خیلی تحمل کرد و اگر قرار باشد خداوند اجری بدهد، اول به او بدهد که در تمام سختی‌ها در کنارم بود. 🌹 با توجه به مشکلات و ضایعاتی جسمی و روحی که داشتم، حدود سه سال خانه‌نشین بودم؛ در واقع از 8 ـ 9 ماه گذشته کار خود را از سر گرفتم؛ در این دوران من و سایر جانبازان با ناملایماتی مواجه شدیم؛ اما اگر غائله دیگری رخ دهد، من و امثال من باز هم سینه سپر می‌کنیم. "شهید سید‌ علیرضا ستاری" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نقش بستن تصویر حاج قاسم بر دیوار سفارت انگلیس و برپایی ایستگاه صلواتی مقابل سفارت به مناسبت ایام شهادت سردار دلها ‌‌📡@news_fath
هدایت شده از شعرکده
دشمن ابله مــــا کشت سلیمـــــــانی را به خیالی که مگر عشق زمین گیر شود تازه سردار شهیدش که خطرناکترست چون اگـــر خـرد شود آیـنه تکثیر شود ✍ @sherkadeh
15.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️دیکتاتور کیست؟ 🔸فقط یک مقایسه کوچک! ✍کلیپ تولید شده توسط یکی از دانشجویان باذوق و خلاق.
👆 این تصویر برای بازی جنگی نیست این تصویرِ رزمایشِ ارتشِ جمهوریِ اسلامیِ ایرانه 😱😳😐🔥 ╔━━━๑ღ🐸ღ๑━━━╗ّ @khrchangqurbaqeh ╚━━━๑ღ🦀ღ๑━━━╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت‌های هادی چوپان قهرمان مسترالمپیا که توسط براندازها و اصلاح‌طلبان سانسور شد: 🔹وظیفه ما این است آرامش رو به کشور برگردونیم. مشکلات در داخل کشور حل می شود. 🔹مشکلات را به خارج از کشور انتقال ندهیم که باعث سواستفاده دیگران شود. ☑️به کانال انقلابی بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/3861118976C7d082fd2da
اواخر شب بود که پسرم تازه به خواب رفته بود و من هم فرصت را غنیمت شمردم و تعدادی از برگه‌های امتحانات میان‌ترم دانشجوهایم را تصحیح کردم. از بس با پسرم کلنجار رفته بودم و بازی کرده بودم خسته شده بودم، به رختخواب رفتم  و زود خوابم برد، در خواب شهید همت را دیدم. با موتور تریل آمد ، چشمان درشت و زیبایش را به من دوخت و با لبخند گفت: بپر بالا! محو تماشای چشمان او بودم و بی اختیار سوار موتور تمیز و نوی او شدم. از کوچه ها و خیابان ها که گذشتیم، به در یک خانه رسیدیم.  ناگهان از خواب پریدم، سابقه نداشت که نیمه‌های شب بدون دلیل از خواب بیدار شوم. چهره‌ی نورانی و چشمان شهید همت در خاطرم تازه بود و به خوبی همه جزییات خوابم را می‌دانستم. به امید دوباره‌ی دیدن چشمهایش به خواب رفتم ، صبح زود بیدار شدم اما بدون دیدن دوباره‌ی چشمهایش! خوابی که دیدم بودم آنچنان شفاف و روشن بود که آدرس خانه‌ای که با شهید همت رفته بودم به خوبی در ذهنم مانده بود ، به دانشگاه که رسیدم در جمع دوستانم این خواب را تعریف کردم و گفتم:  به نظر شما تفسیر این خواب چیست؟ هر کس اظهار نظری می‌کرد ، بعد از دقایقی همه با هم گفتند: آدرس خانه را بلدی؟  گفتم: بله. گفتند: خوب معلوم است، حاج ابراهیم بهت گفته  باید آنجا بروی!  دل تو دلم نبود کلاس درس که تمام شد بلافاصله خودم را به در آن خانه رساندم. همه شواهد و جزییات مو به مو در خاطرم بود و این خانه دقیقا همان خانه بود، با آشوبی در دل و دستی لرزان زنگ خانه را زدم. پسر جوانی دم در آمد، با ابروهایی برداشته و موهایی ژولیده  گفت: بله کاری دارید؟! با عجله گفتم: شما با حاج ابراهیم همت کاری داشتی؟ نام حاج ابراهیم را که شنید ناگهان رنگش عوض شد و بدون مقدمه  شروع به گریه کرد. شانه‌های نحیف و استخوانی‌اش می‌لرزید و گلوله گلوله اشک بر محاسن نداشته‌اش می‌لغزید. حال او را که دیدم بی اختیار اشکم روان شد و دست او را گرفتم و یک یا الله گفتم و داخل خانه شدم. در میان اشک و هق هق گریه گفت: چند وقت هست می خواهم خودکشی کنم. دیشب آخرای شب داشتم تو خیابون راه می رفتم و فکر می کردم، که یک دفعه چشمم افتاد به تابلو اتوبان شهید همت. گفتم: می گن شماها زنده اید، اگر درسته یک نفر رو بفرست سراغم که من رو از خودکشی منصرف کنه.  الآن هم که شما اومدید اینجا و می گید از طرف شهید همت اومدید. او را در بغل گرفتم، تنها بود تنهای تنها! شانه‌های او می‌لرزید و قلب مرا هم می‌لرزاند. ذراتی از اشک که از حدقه چشمم جوشیده بود بر روی عینکم ریخت و دیدم را کم می‌کرد اما دید باطنی‌ام را زیاد.  تا دیشب معنای آیه قرآن را که می‌فرماید: شهیدان زنده‌ هستند و عند ربّهم یرزقون‌اند را نمی‌فهمیدم اما حالا ...واقعا شهیدان زنده‌اند 😭😭 اللهم عجل لولیک الفرج بدما الشهدا 🌴گوهر معرفت