اطلاعاتی درباره ی 4 دیپلمات ربوده شده ی ایرانی در لبنان - 2
رئیس فالانژیستها: گروگانها بین برباره و کرنتینا سر بهنیست شدهاند!
چندی پیش، "علی قصیر" خبرنگار شبکه ی تلویزیونی "پرس.تی.وی" ایران و "سیدرائد موسوی" در لبنان با "کریم بقرادونی" رئیس سابق "حزب کتائب" (فالانژیستها) دیدار و گفتوگو داشتند.
کریم بقرادونی: من با کسی که اصلا حاضر نیست در این مورد صحبت بکند، ملاقات کردم. با اسعد شفتری. اصلا حاضر نیست صحبت کند. بهش گفتم:
- اسعد، اگر نمىخواهی حرف نزن، ولی به من بگو چه اتفاقی افتاد؟
همه ی جزئیات را به من گفت. اسعد گفت:
- اصلا اینها دست ما نرسیدند. اگر رسیده بودند یا نمىخواستند که اسامىشان ثبت شود، حداقل به من مىگفتند که ما 5 ایرانی یا اجنبی را وارد زندان کردهایم. کسی در مورد اینها چیزی به من نگفت.
به نظر من، بعد از پاسگاه برباره و قبل از اینکه به شورای امنیتی در کرنتیتا برسند، یک اتفاقی افتاده است. ممکن است تلاش کردهاند که فرار بکنند یا ممکن است بهدلیلی قوات لبنانی مىخواستند از آنها انتقام بگیرند. چون بدون شک آنها در پاسگاه برباره بازداشت شدهاند و بدون شک از نظر من به شورای امنیت در کرنتینا نرسیدهاند.
سیدرائد موسوی: یعنی هر اتفاقی افتاده، بین برباره و کرنتینا بوده؟ یعنی اینها به حبیقه و اسعد شفتری تحویل نشدند؟
کریم بقرادونی: به نظر من این اتفاق افتاده است.
حمید داودآبادی - دی 1389
وبلاگ خاطرات جبهه
@hdavodabadi
اطلاعاتی درباره ی 4 دیپلمات ربوده شده ی ایرانی در لبنان - 3
کبرا: 50 میلیون تومان مىگیرم نوار بازجویی گروگانها را مىدهم
"علی قصیر" خبرنگار شبکه ی تلویزیونی "پرس.تی.وی" ایران در لبنان، طی تماسی تلفنی، از "روبرت مارون حاتم" معروف به "کبرا" درخواست مصاحبه ی تصویری ماهوارهای پیرامون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده ایرانی مىکند. مشروح مکالمات به این شرح است:
علی قصیر: آقای روبر حاتم؟
روبرت مارون حاتم: شما؟
علی قصیر: من علی قصیر هستم از شبکه ی "پرس.تی.وی"
روبرت مارون حاتم: خوشبختم.
علی قصیر: من که با تو صحبت مىکنم، کنار من رائد موسوی ایستاده. پسر کاردار ربوده شده ی سفارت ایران که در کتابت گفتی.
روبرت مارون حاتم: بله.
علی قصیر: او دارد یک فیلم مستند مىسازد و مىخواهد چند موضوع را از شما بپرسد. او دارد با برخی شخصیتها ملاقات مىکند و در مورد سرنوشت پدرش از آنها مىپرسد. چون این یکی از موضوعاتی است که در کتابت در مورد آن صحبت کردهای. آیا امکان دارد که یک مصاحبه از طریق ماهواره از فرانسه با شما انجام بدهیم تا در مورد آنچه در کتابت گفتی، صحبت کنی؟
روبرت مارون حاتم: اشکالی ندارد. ولی اول باید با وکیلم "ایلی حاتم" مشورت کنم و بعد به شما جواب مىدهم.
علی قصیر: الان نمىتوانی جواب بدهی؟ یعنی سریع به ما خبر مىدهی؟
روبرت مارون حاتم: نه. اول باید به وکیلم زنگ بزنم، بعد به شما خبر مىدهم.
تماس دوم:
علی قصیر: استاد روبر، من علی قصیر هستم.
روبرت مارون حاتم: بفرمایید.
علی قصیر: با وکیلت صحبت کردم و او برایم موضوع را شرح داد و گفت که شما برای مصاحبه درباره ی سرنوشت گروگانهای ایرانی آمادهای اما پول مىخواهی.
روبرت مارون حاتم: بله.
علی قصیر: مبلغ معینی در ذهنت هست که من به گروه پیشنهاد بدهم قبل از اینکه با ماهواره با شما مصاحبه کنیم؟
روبرت مارون حاتم: من نمىدانم. خودشان چقدر مىخواهند بدهند؟
علی قصیر: اینها هم نمىدانند. بودجه ی این فیلم خیلی کم است. ما هم شرایط سخت زندگی شما را مىدانیم. شما چقدر مىخواهید؟
روبرت مارون حاتم: من نمىدانم. شما خودتان یک چیزی بگویید.
علی قصیر: هزار دلار (یک میلیون تومان) کافی است؟
روبرت مارون حاتم: نه نه من نمىآیم.
علی قصیر: برایت سخت است؟
روبرت مارون حاتم: خبرنگار شبکه ی العربیه "جیزال الخوری" حاضر بود بیشتر هم بدهد اما من قبول نکردم.
علی قصیر: یعنی چقدر پیشنهاد کرد؟ پنج هزار دلار؟
روبرت مارون حاتم: نه او گفت 10 هزار دلار ولی من 50 هزار دلار خواستم.
علی قصیر: 50 هزار دلار (50 میلیون تومان) ازش خواستی؟
روبرت مارون حاتم: آره.
علی قصیر: آیا تو یک نوار ضبط شده اعترافات در مورد گروگانها داری؟
روبرت مارون حاتم: بله. بله.
علی قصیر: یعنی تو نوار را هم به ما مىدهی؟
روبرت مارون حاتم: بله. اگر پول را بدهید، من این نوار را مىخواهم چه کنم؟
حمید داودآبادی - دی 1389
وبلاگ خاطرات جبهه
@hdavodabadi
اطلاعاتی درباره ی 4 دیپلمات ربوده شده ی ایرانی در لبنان - 4
اسعد شفتری: گروگانها در کرنتینا تیرباران شدند!
"اسعد شفتری" (معاون سابق کمیته ی امنیتی فالانژیستهای لبنان در زمان گروگانگیری) در دیداری که اخیرا با سیدرائد موسوی (فرزند دیپلمات ربوده شده ی ایرانی "سیدمحسن موسوی") داشت، ادعاهای جدیدی پیرامون سرنوشت چهار گروگان ایرانی مطرح کرد.
اسعد شفتری که پس از پایان جنگهای داخلی لبنان، از حزب مسیحی – مارونی قوات لبنانی کناره گرفت، این روزها برای توبه از جنایاتی که بهدستور رهبران فالانژ از جمله "سمیر جعجع"، "ایلی حبیقه" و "بشیر جمیل" مرتکب شده، در گوشهای خلوت به دعا و استغفار مشغول است!
سیدرائد موسوی به همراه "علی قصیر" خبرنگار لبنانی شبکه ی تلویزیونی "پرس.تی.وی" ایران، در این دیدار - که بهصورت مخفی فیلمبرداری شده چون شفتری از عاقبت اظهارات خویش مىترسیده - موفق شده تا آخرین ادعاهای وی را ضبط کند.
اظهارات جدید اسعد شفتری:
اسعد شفتری: یک روز که من تعطیل بودم، یا مرخصی بودم یا عید یا یک همچین چیزی بود، از اتاق عملیات به من زنگ زدند و گفتند که از پاسگاه شمال (برباره) پیش "جونی عبدو" به ما گزارش دادند که چهار ایرانی را دستگیر کردهاند و آنها را به سازمان امنیت حزب فالانژ در "کرنتینا" فرستادهاند. موضوع برای من تمام شد؛ بر این اساس که چندان مهم نبود. بعد از ظهر یا شب – الان خوب یادم نیست – "بشیر جمیل" (رهبر فالانژیستهای لبنان) به من زنگ زد و گفت که چهار ایرانی را در شمال بیروت گرفتهاند و مىگویند که پیش شما در کرنتینا فرستادند. من به زندان کرنتینا زنگ زدم. جواب درست و حسابی به من ندادند. برو ببین در این دکان چه اتفاقی افتاده؟
علی قصیر: چرا به زندان گفت دکان؟
اسعد شفتری: همین جوری ... یعنی جای بىاهمیت.
من رفتم. وقتی رسیدم به زندان، دیدم که مسئول زندانهای حزب هم که مثل من تعطیل بود، چند لحظه قبل از من رسیده. معلوم بود که به او هم زنگ زدهاند و گفتند برو ببین در این دکان چه اتفاقی افتاده. او جلوی در ورودی منتظر من بود. وقتی من رسیدم، دیدم صورتش سفید شده و مىلرزد. به من گفت: بیا ... بیا ... برو داخل ...
وقتی رفتم داخل، دیدم او ویکی از بازجوها – که نمىتوانم اسمش را ذکر کنم – و مسئول نگهبانهای زندان، هر دو خیلی ترسیدهاند.
گفتم: "بگویید چی شده؟" گفتند: "مىخواهیم یک موضوع کثیفی را برایت بگوییم و ببینیم چه کار مىشود کرد؟"
گفتند: "یک گروه گشتی از پیش "جونی عبدو" آمد و اینها را به ما تحویل داد." گفتم: "خب بعد چی شد؟"
گفتند: "ما آنها را نشانده بودیم و داشتیم کارهای اولیه مثل گشتن ماشین و گشتن مدارک را انجام مىدادیم و داشتیم بازجویىهای اولیه را مىگرفتیم. حتی بازجویی را شروع نکرده بودیم. بعد که داشتیم جیب هاىشان را خالی مىکردیم، یکی از آنها سعی کرد مسلسل یکی از نگهبانها را بگیرد."
شرمندهام ولی باید حقیقت را بهش (سیدرائد موسوی) بگویم. درست است که حقیقت تلخ است، ولی بالاخره هر کسی حق دارد که بداند.
علی قصیر: بعد چی شد؟ تلاش کرد که مسلسل را بگیرد ...
اسعد شفتری: بله. اما آنها سلاح را از او گرفتند و چهار نفرشان را به رگبار بستند. نه یکی، بلکه هر چهار نفرشان را.
سیدرائد موسوی: چی گفت از جونی عبدو؟ گفت جونی عبدو مىخواست جنازهها را تحویل بگیرد؟
علی قصیر: از شما مىپرسد که جونی عبدو از شما چی مىخواست؟
اسعد شفتری: مىخواست از سرنوشتشان مطلع شود. چون رئیس جمهور "الیاس سرکیس" از طریق وزارت خارجه مىخواست بداند که چی شده و ما هم جونی عبدو را از حقیقت مطلع کردیم. همه ی حقیقت را به او گفتیم.
حتی اسرائیلی ها بعد سه – چهار ماه از سرنوشت اینها پرسیدند و ما به آنها هم حقیقت را گفتیم.
حالا شما مىخواهید حرف های دیگران را باور کنید، شما آزادید. من آمدم اینجا چکار کنم؟ آمدم اینجا با او چکار کنم؟ آمدم که یک دروغ جدید بگویم؟ نه ... من دروغ نمىگویم. از مدتها پیش تصمیم گرفتم که دروغ نگویم.
سیدرائد موسوی: "روبرت مارون حاتم" (کبرا) در این قضیه چه نقشی داشته؟
اسعد شفتری: هیچی. بعد از یک ساعت آمد، من هنوز آنجا بودم. آمد وسایلشان را گرفت و با مسئول زندان هم حرف زد و رفت و چیزی که در کتابش گفته غلط است.
علی قصیر: مگر در کتابش چی گفته؟
اسعد شفتری: یادم نمىآید. ولی هر چه در کتابش گفته باشد اشتباه است.
سیدرائد موسوی: کبرا مىگوید که جلیقه ی ضدگلوله تن اینها کردند و مىخواستند جلیقه را تست کنند و زدند آنها را کشتند.
اسعد شفتری: کبرا چی گفته؟
علی قصیر: گفته مىخواستند جلیقه ی ضدگلوله را تست کنند اما جلیقه خوب کار نکرده.
اسعد شفتری: نه نه نه ... در مورد اینها نگفته. آنها جلیقه را روی زندانیان تست مىکردند، اما نه اینها. من باور نمىکنم.
حمید داودآبادی - دی 1389
وبلاگ خاطرات جبهه
@hdavodabadi
هر پرچمی از دست توانای سرداری بیفتد، سردار دیگری آن را برداشته و به میدان آید و با قدرت بیشتر در حفظ پرچم اسلامی به کوشش برخیزد.
امام خمینی (ره)
@hdavodabadi
هدایت شده از انتشارات شهید کاظمی
#رفیق_شهیدم
.
#فروش_ویژه کتاب #دیدم_که_جانم_میرود
.
از ولادت تا شهادت شهید #مصطفی_کاظم_زاده
.
30 درصد تخفیف
.
از 9شهریور #تولد شهیدکاظم زاده
تا23مهر #شهادت شهیدکاظم زاده
.
#خرید_اینترنتی:
manvaketab.ir
#خرید_پیامکی
ارسال نام کتاب به سامانه 3000141441
تلفن تماس:
02537840844
#انتشارات_شهید_کاظمی
#من_و_کتاب
حمید_داود آبادی
بچه های غرق در خون اهواز
امروز کودکان اهواز برای استقبال از نیروهای مسلح که سالهاست امنیت و اقتدار کشور و بخصوص خوزستان عزیز را تامین کرده اند، آمده بودند.
آنها آمده بودند تا از دلاورمردان وطنشان تشکر و قدردانی کنند اما ...
آنان که سالهاست وحدت و اقتدار ملت ایران را در زیر چتر اسلام و انقلاب برنمی تابند، همچون گذشته، دست به وخحشیانه ترین اعمال ممکن زدند.
یک بار دیگر خوزستان و اهواز شد صحنه شکست دشمن.
درود بر مردم همیشه در صحنه اهواز و خوزستان
ننگ و نفرین نثار تروریست هایی که مثلا داعیه وطن دارند
لعنت خدا بر حامیان و آمران آنها
آنان که پول و سلاح در اختیار آنها گذاشتند تا رو به مردم اسلحه بکشند و شلیک کنند، و آنان که از اعمال کثیف آنها ابراز رضایت و خوشحالی می کنند!