عکس سلفی در شلمچۀ ۱۳۶۵!
نه نمی خوام.
اصلا نمی خوام پز بدم و مثلا بگم:
من بنیانگذار عکس سلفی، حداقل در ایران هستم!
ولی از حق نگذریم، می تونم این ادعا رو داشته باشم.
این هم سندش:
هفتم بهمن ۱۳۶۵
عملیات کربلای ۵ شلمچه
از زمین و زمان آتش و خمپاره می بارید.
گاز شیمیایی، توپ فرانسوی، کاتیوشا، بمب و راکت هواپیما و ...
کُپ کرده بودم.
بد جوری ترسیده بودم.
تا اون روز، چنان جنگ و نبردی نه دیده بودم نه تجربه کرده بودم.
فکر می کردم این جا دیگه آخر دنیاست و من بعد از این رو نخواهم دید!
۲۶ شهریور ۱۳۹۹
وقتی داشتم میان نگاتیوهایی که از آن روز داشتم و اخیرا اسکن کردم، می گشتم، چیز جالبی دیدم.
نمی دونم چرا آن روز سخت، در اوج ترس و هراس، به ذهنم رسید تا چهرۀ وحشت زدۀ خودم رو ثبت کنم!
لنز دوربین کوچکی را که همراه داشتم و ساعتی قبل آخرین عکس ها را از محسن کردستانی و سلیمان ولیان گرفتم (که دقایقی بعد به شهادت رسیدند) به طرف خودم برگرداندم و این عکس را گرفتم.
اون روز نمی دونستم بعدها اسمش میشه سلفی یا خویش انداز، ولی من این عکس را گرفتم تا:
بعد از ۳۴ سال، وقتی غرق دنیا و گناه هستم، همچون آیینه جلوی چشمانم بیاید و نهیبم زند و تلنگری بر روحم گردد.
از تو ممنونم ای عکس.
چون اون روز از ترس و هراس، پیش خودم قول های زیادی به خدا دادم که متاسفانه وقتی از شلمچه خلاص شدم، همه رو به فراموشی سپردم.
ولی امشب، این عکس قولهایم به خدا را یادم آورد.
چشم اوستا کریم
همچنان بنده کوچکت هستم و عذرخواه گناهان یومیه ام.
حلالم کن و بر ناتوانی و ضعفم ببخشا.
حمید داودآبادی
عکس خانوادگی شهدا !
عکس خانوادگی خانواده شهید باسل الخیاط
در غزه
از این دست تصاویر، این روزها در غزه بسیار فراوان است
@hdavodabadi
یکبار یک جانباز، به یک مدیر بنیادشهید گفت:
خودم میرم باپول خودم، یک دسته گل و یک هدیه مناسب میگیرم، میدم بهتون
به مناسبت روز جانباز، شما بیایید خونه ما و بنام خودتون به همسرم بدید!
با اینا ...
زندگی رو در می کنم !
با اینا ...
خدا رو دورتر می کنم!
آره
وقتی تو نباشی
با اینا شب و روز رو سر می کنم!
وقتی تو نیستی
به اینا دل می بندم!
وقتی تو نیایی
با اینا خودم رو بدتر می کنم!
وقتی تو نبینی
با اینا خودم رو نشون می دم!
وقتی تو نشنوی
با اینا فریاد می زنم!
چرا؟!
خودت که بهتر می دونی!
وقتی تو باشی
نه که درد احساس نکنم
که اصلا درد ندارم!
کنار تو
نیاز به هیج مُسَکّنی ندارم!
در پناه تو
هیچ آرامبخشی نمی خواهم!
خودت خوب می دونی
خستگی هام
فقط با تو بِدَر می شه!
دردهام
فقط با تو تسکین پیدا می کنه!
بیماری هام
فقط با تو شفا می گیره!
آرامشم
فقط با تو جبران می شه!
خلوتم
فقط با تو پُر می شه!
فقط و فقط
با تو
با خیال راحت
می شوم:
ما !
یا مَن اِسمهُ دَوا، وَ ذِکرهُ شفا
حمید داودآبادی
در بامدادی سخت به انتظار و عشق تو
سخت منتظرتم!
۱۶ بهمن ۱۴۰۲