بسم الله الرحمن الرحیم
گاهی لازم است نکته ای، حرف یا کلامی تکانت دهد، به تفکر واداردت، یا اصلا داغونت کند.
و این بهترین حالتی است که در بی حالی و تکرر ایام، می توان بدست آورد.
و این بشارت می دهد که:
یک خود جدید از خودت بنا کنی.
اگرچه فکر می کنی این تغییر و تحول، یا زلزله، به مضاقت خوش نیاید. هراست را افزون کند و کمی ناامیدت سازد.
ولی درست که:
ساختمان کلنگی وجودت را ویران کرده، ولی زمینش هنوز مال خودت است!
پس شروع کن به ساخت و ساز خودت.
برای ساختن هیچ وقت دیر نیست.
شاید که جسمت را نتوانی تغییر دهی.
بگویی دیگر وفتی برای تناسب اندام نیست.
برای پرورش اندام دیگر دیر است!
ولی:
برای تغییر مسیر اشتباه، هیچ وقت دیر نیست.
مگر نه اینکه خداوند رحمن و رحیم می فرماید:
حتی اگر دم مرگ هم توبه کنید، می پذیرم!
توبه دم مرگ، فقط برای عذرخواهی از گناهان و راحت مردن نیست.
بلکه برای بازگشت از شیوه و روش اشتباه، و پیدا کردن راه و روش جدید و درست است.
شاید که دم مرگ هم خدا فرصتی مجدد بدهد، ولو یک ساعت؛ که همان یک ساعت بعد از تحول، به همۀ عمرِ اشتباه رفته، می ارزد.
وقتی خداوند سبحان در قرآن مجید می فرماید:
آیا آنکه می داند، با آنکه نمی داند، برابر است؟!
این را خطاب به مثلا مومنینی می گوید که حتی تا آخر عمر، به اشتباه مسیری را به تصور و تخیل ایمان، می پیمایند ولی نمی دانند اشتباه می روند!
پس همین که فهمیدیم اشتباه می رفتیم، اوج پیروزی است.
یعنی که از این به بعد می دانیم.
پس جزو دانندگان محسوب می شویم.
و دیگر نه وقتمان می دهد و نه حق داریم خود را به ندانستن بزنیم.
اگر نمی خواهی خودت را درست کنی و اشتباهاتت را جبران کنی، یک بحث دیگر است!
خیلی از مردم حاضر نیستند تحول و نو شدن را بپذیرند؛ بخصوص در نفسِ وجودشان.
مثل کسانی که باوجود ویران شدن خانه شان، حاضر نیستند خانه را تعمیر یا بازسازی یا ترک کنند؛ پس همانجا در زیر آوار همان خانۀ کهنه جان می سپارند و می گندند و فراموش می شوند!
حتی شاید که خدا هم آنها را فراموش کند.
بلند شو
راه بیفت
راضی به امروزت نباش
قانع بودن به وضع موجود، ضررش از مرگ بیشتر است!
تا از خودت ناراضی نشوی، هیچ جایی برای رشدت پدید نمی آید.
خودت شو
خودت را تغییر بده
تا خدای خودت را
با چشمانی بازتر
و ذهنی سالم تر
و نگاهی فراگیرتر بشناسی.
مَن عَرَفَ نَفسَه، فَقَد عَرَفَ رَبّه
کسی که خودش را شناخت، خدای خودش را خواهد شناخت.
یک عمر بدون بسم الله رفتیم
حتی نماز خواندیم و نفهمیدیم فقط زبانمان بسم الله گفته، نه دلمان!
بسم الله بگو و برخیز و برای خدا و خودت، ادامۀ راه را که روشن تر از گذشته خواهد بود، بپیما.
که فقط اوست منتظر تو.
حمید داودآبادی
گارد حزب الله
امروز در رسانه ها خبری منتشر شد که بسیار آشنا و مشکوک بود:
تعدادی از مزدوران آمریکا که درپی به هم ریختن اوضاع لبنان هستند، دیشب با صورتهای پوشانده با نقاب، به اسم نیروهای "حزب الله لبنان"، به معترضین در مرکز بیروت حمله کرده و آنان را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
این حادثه از نظر تاریخی، مشابهی دارد که خاطره آن را که سال ها پیش منتشر کرده ام، برایتان می گذارم:
گارد حزب الله دوم خردادی ها!
اواخر اردیبهشت 1376 در ایامی که کشور گرم تبلیغات انتخاباتی هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری بود، فضایی بحرانی بر شهرها حاکم بود. همواره از گوشه و کنار، اخباری مبنی بر درگیر شدن هوادراران کاندیداهای ریاست جمهوری به گوش می رسید.
بیشترین اخبار از جروبحث و درگیری میان بچه حزب اللهی ها و هواداران "سیدمحمد خاتمی" کاندید اصلاح طلبان حکایت داشت.
غالبا هم بچه حزب اللهی ها حمله کننده بودند و هواداران خاتمی، مظلومانه مورد هجوم!
در آن میان، صحنه هایی به چشم می آمد که بسیار جای تامل و درنگ داشت.
گاهی اتفاق می افتاد عده ای با ظاهری کاملا حزب اللهی، با لباس یکدست مشکی (به مناسبت ایام عزاداری محرم) و چفیه بر گردن، به افرادی که درحال پخش و نصب پوسترهای خاتمی بودند حمله کرده و ضمن فحاشی و هتاکی، آنان را مورد ضرب و شتم قرار می دادند.
مشاهده این صحنه ها که همواره با اظهار مظلومیت خاتمی چی ها همراه بود، باعث می شد تا مردم نسبت به خاتمی و هوادارانش احساس گرایش و حمایت پیدا کنند.
گاه نیز اگر تعدادی بچه حزب اللهی واقعی، درحال بحث با هوادران خاتمی بودند، ناگهان چند موتور سوار (هوندا 125) با همان شکل و شمایل مشکی پوش و چفیه بر گردن، وارد جمع می شدند و همه را به هم می ریختند.
این گونه برخوردهای دُگم و متعصبانه که غالبا با اهانت و فحاشی همراه بود، هیچ فایده ای نداشت جز منفور شدن حزب اللهی ها در چشم مردم و بالا رفتن آمار خاتمی.
اصل قضیه چی بود؟:
"سعید حجاریان" (مغز اصلاح طلبان) که خود، همسر (خانم دکتر مرصوصی) و برادران همسرش سابقه عضویت و همکاری با منافقین (سازمان مجاهدین خلق) از قبل انقلاب تا بعد از آن را داشتند، به عنوان تئوریسین جناح خاتمی، طرح های مختلفی برای بالا بردن آرای خاتمی ارائه داد که یکی از مهمترین آنها "گارد ویژۀ حزب الله" بود!
بله "گارد ویژۀ حزب الله"!
براساس طرح حجاریان، تعداد زیادی جوان با محاسن بلند، لباس یکدست مشکی، سوار بر موتورهای هوندا 125 که کاملا شاخصه بچه حزب اللهی ها بود، در محلات شهر می چرخیدند.
"گارد ویژۀ حزب الله" دو ماموریت داشت:
1 – حمایت از تبلیغاتچی های اصلاح طلبان در برابر حملات احتمالی.
در چنین اوقاتی، "گارد ویژۀ حزب الله" با شکل و شمایل ویژه خود وارد عمل می شد و این جو را به وجود می آورد که "حتی بچه حزب اللهی ها هم هوادران سرسخت خاتمی هستند."
2 – ایجاد جو مظلومیت برای خاتمی و هوادارانش.
در این حالت، "گارد ویژۀ حزب الله" ساخته سعید حجاریان، وظیفه داشت تا در برخی نقاط شلوغ شهر، به تبلیغاتچی های خاتمی حمله کنند، در مقابل چشمان مردم آنها را مورد ضرب و شتم قرار دهند و با فحاشی رکیک به خاتمی و هوادارانش، از کاندید مقابل او اعلام حمایت کنند!
پیش زمینه طرح سعید حجاریان:
قبل از آن، در سال های اول پیروزی انقلاب اسلامی (1358 تا 1360) چنین شیوه رذیلانه ای را منافقین به کار می گرفتند:
عده ای را با تیپ خاص حزب اللهی، مامور می کردند تا به دختران جوانی که نشریات مجاهدین را می فروختند، حمله کنند و با فحاشی و اهانت به آنها، مظلومیت منافقین را در برابر دیدگان مردم قرار دهند.
(نمونه هایی از این شیوه منافقانه، در کتاب "بیست سال قدرت و دیگر هیچ" خاطرات "طاهره باقرزاده" چاپ موسسه روزنامه اطلاعات، از زبان وی آمده است.)
حمید داودآبادی
24 آذر 1398
.
💠 #چاپ_دوم
📚معرفی کتاب:
داستانی واقعی از ایرانی هایی که به هر دلیل و انگیزه، به کشور خود خیانت کردند
آنچه در این کتاب خواهید خواند، نه داستانهایی پلیسی است بهشیوۀ آگاتا کریست و نه قصههایی هیجانی بهتقلید از جیمز باند! داستانهای آنها، واقعی بودند یا تخیلی، متعلق به عصر و زمان و مکان خودشان بودند. ماجراهایی بسیار تلخ است از برخی افراد که خواسته یا ناخواسته، خود را قربانی بیگانگان کردند و در نهایت اینکه هیچکدام از این ماجراها، تخیلی، داستان و ساختهوپرداختۀ ذهن یک داستاننویس نیستند. همۀ آنچه خواهید خواند، حوادثی است که چهبسا به ریختن خونهای بیگناهان بسیاری منجر شده است تا دشمنان از دستاندازی به کشور عزیزمان ایران، ناکام بمانند.
از جمله آثار نویسنده میتوان به راز احمد، ناگفته ها، سی و هفت سال، دیدم که جانم میرود و... اشاره کرد.
📗#جاسوس_بازی
☘️به کوشش:#حمید_داوودآبادی
🍂 #انتشارات_شهید_کاظمی
.
🔸جهت مشاهده و تهیه کتب از طریق زیر اقدام کنید👇
✅ سایت من و کتاب
https://b2n.ir/d20128
✅ سایت انتشارات شهیدکاظمی
https://b2n.ir/k36683
✅ نسخه الکترونیک
https://b2n.ir/h61122
❄️🌹❄️🌹❄️🌹❄️🌹❄️🌹
📌 #انتشارات_شهید_کاظمی
🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب در کشور
🆔 https://eitaa.com/nashreshahidkazemi
#نشر_شهید_کاظمی
من رای می دهم:
نه برای اینکه: قیمت دلار پایین بیاید.
نه برای اینکه: مرغ ارزان شود.
نه برای اینکه: گوشت گیرم بیاید.
نه برای اینکه: جلوی گرانی گرفته شود.
نه برای اینکه: ثروت ملی، به عدالت بین همۀ مردم کشورم توزیع شود.
نه برای اینکه: آقازاده و دامادبازی و دختر وزیر بازی مسدود شود.
نه برای اینکه: شان پاسپورت کشورم در دنیا رعایت شود.
نه برای اینکه: حرمت ایرانی در سراسر دنیا حفظ شود.
که همۀ اینها، آرمان و ایده آل نیست، کمترین وظایف و واجب فراموش شدۀ رئیس جمهور و همۀ اعضای دولت، بوده، هست و خواهد بود.
من رای می دهم:
نه برای اینکه: فرزندم آقازاده شود.
نه برای اینکه: به نان و نوایی برسم.
نه برای اینکه: دوست و فامیلم بر مسند قدرت نشینند.
نه برای اینکه: فلان جناح سیاسی شکست بخورد.
من رای می دهم:
برای اینکه: خون شهیدانی که برای بقای این انقلاب و مملکت، جان و جوانی خویش را نثار کردند، پایمال نشود.
برای اینکه: پدر و مادران چشم انتظار مفقودین، از همرزمان فرزندشان ناامید نشوند.
برای اینکه: پیرزن و پیرمردی که تنها فرزند خویش را راهی جبهه کردند، نگویند: ثمرۀ خون فرزند ما چه شد؟
برای اینکه: دشمنانی که شادمان بودند که ملت ایران چهل سالگی انقلابش را نخواهد دید، کور شوند.
برای اینکه: رفیق نیمه را شهدا نشویم.
برای اینکه: همچنان بر رهبر و ولی خویش لبیک گو هستیم، نه منتظر لبخند کریه دشمنان خارجی.
برای اینکه: خواست ملت برایمان ارزشش بیشتر است تا دشمنان خارج نشین.
برای اینکه: رضای خدا و هموطنان، برایمان ارزش دارد، نه تفاله های سلطنتی که در عیش و نوش لاف وطن پرستی می زنند.
برای اینکه: اطاعت امام و رهبر برایمان واجب است، نه پادشاه وهابی – صهیونیست سعودی.
برای اینکه: اعتقاد داریم تنها هموطنانمان به فکر رشد کشورمان هستند، نه رئیس جمهور آمریکا و ملکه انگلیس.
برای اینکه: پدر و مادری که 4 فرزند خود را برای حفظ انقلاب و مملکت فدا کردند، الگویمان در استقامت و پایداری هستند، نه منافقین و وطن فروشان.
برای اینکه: کاری را که در نوجوانی "بسم الله" گفیم، ناغافل "والسلام و علیکم" نگوییم؛ تا پایان راه استوار باشیم.
که بی شک، عاقبت بخیری تنها در طریق الهی است، نه خطوط هوایی اروپا، آمریکا و انگلیس.
حمید داودآبادی
27 خرداد 1400
در آستانۀ انتخابی مهم، برای احیاءِ انقلاب بهمن
این پیروزی خجسته باد
پیروزی بزرگ ملت 80 میلیونی ایران در 8 سال دفاع مقدس دوم، مبارک باد.
سرانجام ملت بزرگ شیعه، سنّی، یهودی، مسیحی، زرتشتی و ... فارس، کُرد، تُرک، ترکمن، لُر، عرب و ... صبور، غیور و قدرتمند ایران، باوجود حملات همۀ دشمنان از آمریکا و اسرائیل و انگلیس گرفته تا مزدوران و جیره خواران داخلی و خارجی، سربلند از مبارزه بیرون آمد.
8 سال، فتنه گران، مفسده جویان، به نام اصلاحات، تا آنجا که در توان داشتند با تعطیلی صنایع تولیدی، بیکاری کارگران، واردات بی رویه و غیرضرور، تضعیف کشاورزی، افزایش گرانی، اختلاس، رانت خواری و التماس ذلیلانه به دشمنان، سعی کردند مقاومت ملت ایران را بشکنند.
با معجزۀ الهی، آنان که سالها به بهانۀ اصلاح طلبی با داداش بازی، دامادبازی، دختربازی، آقازاده بازی و هر فامیل بازی دیگر، خون مردم را در شیشه کردند و با لبخند مسخره دل ملت را سوزاندند، شکست خوردند.
بدون شک این پیروزی متعلق به همۀ ملت عزیز ایران است که فشار اقتصادی، گرانی، بیکاری و ... را تحمل کردند و پای صندوقهای رای آمدند؛ و حتی آنان که با دلخوری و دلسوزی برای وطن، رای ندادند!
امیدواریم مسئولین جدید، هرآنچه را دولتیان قبلی سرلوحه قرار داده بودند، کنار نهند، به وعده های خود عمل کنند و بلافاصه از همین امروز، به فکر تامین رفاه، امنیت و آسایش و آرامش ملت محترم ایران باشند.
قطعا بزرگترین شکرگزاری، بالاترین تبریک و بهترین شادی، رفع مشکلات مردم است و بس.
از امروز به بعد:
*من خواستم کار بکنم، نگذاشتند.
*تقصیر دیگران بود.
*دیگران چوب لای چرخ دولت گذاشتند.
*برای آب خوردن هم باید از کدخدا اجازه بگیریم.
و هر بهانه و توجیه دیگر، به هیچ وجه پذیرفته نخواهد بود.
به قول قدیمیها:
خدایا:
هرکس در هر لباس و مقام، به این مملکت و ملت خدمت می کند، تایید بفرما.
و هرکس در هر لباس و مقام، به این مردم ظلم و خیانت می کند، نیست و نابودش گردان!
الهی آمین.
حمید داودآبادی
29 خرداد حماسی 1400
یاد امام بهخیر که در وصف شهید چمران فرمود:
بِسْمِ الله الرََّّحْمنِ الرََّّحیمِ
انالله و انّا الیه راجعون
شهادت انسانساز سردار پرافتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملاء اعلی، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولیعصر ـ ارواحنا فداه - تسلیت و تبریک عرض میکنم.
تسلیت از آن رو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهههای نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران، حماسه میآفرید و سرلوحۀ مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و تودههای مستضعف میکند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست که زندگی، عقیده و جهاد در راه آن است.
چمران عزیز با عقیدۀ پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد.
او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بی هیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند، نه هوا و این هنر مردان خداست.
او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بهخیر. اما، ما میتوانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهای مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض میکنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم.
اول تیرماه شصت
روحالله الموسوی الخمینی
چمران آمریکایی ...
خاطرۀ اول:
بهمن 1358
عصر روز جمعه، هواداران "سازمان چریکهای فدایی خلق" در دانشگاه تهران مراسم داشتند. محل تجمّع آنها در قسمت بالایی دانشگاه، طرف درِ شرقی روبهروی خیابان طالقانی بود.
گروههای چپی از جمله "سازمان کومهله"، "حزب دموکرات" و چریکهای فدایی که در کردستان به بهانۀ خودمختاری و در اصل بهنیابت از رژیم بعث عراق میجنگیدند و به وحشیانهترین وضع ممکن سربازان، پاسداران و پیشمرگان مسلمان را قتلعام میکردند، از دکتر "مصطفی چمران" کینۀ شدیدی داشتند. در اکثر تظاهرات و مراسمشان علیه چمران شعارهای تندی میدادند. آنها چمران را عامل قتلعام فلسطینیهای آواره در اردوگاه "تَلّ زَعتَر" بیروتِ لبنان میدانستند. درحالی که آن فاجعه، توسط نیروهای فالانژیست مسیحی لبنان انجام شده بود. آنها علیه چمران شعار میدادند و میگفتند:
"چمران آمریکایی ... جلاد تَلّ زعتر ... جلاد خلق کُرد است"
خاطرۀ دوم:
بهمن 1377
عازم لبنان بودیم که یکی از دوستان گفت:
- بد نیست یک سر بریم پیش حاج آقا ... هرچی باشه اون از قبل انقلاب لبنان بوده و با موقعیت آنجا بهخوبی آشناست.
درست میگفت، ولی کاملاً نه! تعریف موضع گیریهای او را علیه امام موسی صدر و شهید چمران زیاد شنیده بودم. خوش نداشتم بروم و با او بحثم شود.
بهاصرار دوستم، به اتاق حاج آقا (که جدیداً ملقب به دکتر شده و در تلویزیون تفسیر بهرای تاریخ میکند. انگاری برای بچههای دبستانی قصۀ شب میگوید!) رفتیم و بالاجبار نشستیم پای صحبتهایش.
از همان اول شروع کرد علیه شهید چمران حرف زدن. نهتنها لفظ شهید، که حتی عنوان مرحوم هم برای وی بهکار نمیبرد. خیلی تند علیه او صحبت میکرد. وقتی علت مواضع تندش را پرسیدم، با شدت گفت:
- چمران ضد امام خمینی بود.
باتعجب پرسیدم: جداً؟ واقعاً شهید چمران ضد امام بود؟
- بله. چمران با امام مخالف بود.
- آخه چطور؟ یعنی شما برچه اساس این را میگویید؟
- خودم شاهد بودم که چمران عکس امام را پاره کرد.
- چی؟ چمران عکس امام را پاره کرد؟
- بله پاره کرد.
- ببخشید حاج آقا، عکس را پاره کرد یا از دیوار برداشت؟
- چه فرقی میکنه. چه کند، چه پاره کرد.
- خب پاره کردن عکس با برداشتن آن از دیوار، خیلی فرق دارد.
- نه چه فرقی میکنه؟ چمران با امام مخالف بود و میگفت نباید عکس امام روی دیوار باشد.
- یعنی چی که عکس امام نباید روی دیوار باشد؟ کِی بود؟ کجا بود؟
- چند سال قبل از انقلاب. توی لبنان. توی همان مدرسۀ صنعتی جبل عامل در شهر صور که با موسی صدر راه انداخته بودند.
- خب قضیه چی بود؟
- چی میخواستی باشه؟ من یک پوستر بزرگ امام زدم به دیوار مدرسۀ صنعتی جبل عامل، چمران آن را پاره کرد.
- پاره کرد؟
- شما چه اصراری داری بر الفاظ. حالا کند، برداشت، یا پاره کرد. نفس کار مهم است که گفت عکس امام را اینجا نزنید. همین ثابت میکند چمران ضد امام بوده.
- خب برای این ادعایش چه دلیلی داشت؟
- یک دلیل بیخود. میگفت اگر عکس امام به دیوار اینجا باشد، ساواک شاه نسبت به اینجا حساس میشود و دیگه نمیشود کار کرد.
- مگر اشتباه میگفت؟
- خب معلوم است که اشتباه میگفت. برای همین عکس امام، کلی جوان توی زندانهای شاه شکنجه شدند. اون وقت او توی لبنان میترسید یک عکس امام به دیوار باشد.
متعجب و مبهوت از این استنباط مورخ که مثلاً قرار است تاریخ مبارزات امام خمینی (ره) را برای نسلهای آینده روایت کند، از اتاق بیرون آمدیم.
چند سال بعد برحسب اتفاق، میان کتابهای منتشر شده، چشمم به اسنادی از ساواک دربارۀ امام موسی صدر و شهید چمران افتاد که حاکی از این بود:
"اخیراً تصاویری از خمینی بر دیوارهای مدرسۀ صنعتی جبل عامل که توسط موسی صدر و چمران اداره میشود، نصب شده است."
دستور این بود که بر روی افراد مذکور دقت بیشتری شده و شدیداً زیرنظر گرفته شوند.
چمران آمریکایی ...
خاطرۀ اول:
بهمن 1358
عصر روز جمعه، هواداران "سازمان چریکهای فدایی خلق" در دانشگاه تهران مراسم داشتند. محل تجمّع آنها در قسمت بالایی دانشگاه، طرف درِ شرقی روبهروی خیابان طالقانی بود.
گروههای چپی از جمله "سازمان کومهله"، "حزب دموکرات" و چریکهای فدایی که در کردستان به بهانۀ خودمختاری و در اصل بهنیابت از رژیم بعث عراق میجنگیدند و به وحشیانهترین وضع ممکن سربازان، پاسداران و پیشمرگان مسلمان را قتلعام میکردند، از دکتر "مصطفی چمران" کینۀ شدیدی داشتند. در اکثر تظاهرات و مراسمشان علیه چمران شعارهای تندی میدادند. آنها چمران را عامل قتلعام فلسطینیهای آواره در اردوگاه "تَلّ زَعتَر" بیروتِ لبنان میدانستند. درحالی که آن فاجعه، توسط نیروهای فالانژیست مسیحی لبنان انجام شده بود. آنها علیه چمران شعار میدادند و میگفتند:
"چمران آمریکایی ... جلاد تَلّ زعتر ... جلاد خلق کُرد است"
خاطرۀ دوم:
بهمن 1377
عازم لبنان بودیم که یکی از دوستان گفت:
- بد نیست یک سر بریم پیش حاج آقا ... هرچی باشه اون از قبل انقلاب لبنان بوده و با موقعیت آنجا بهخوبی آشناست.
درست میگفت، ولی کاملاً نه! تعریف موضع گیریهای او را علیه امام موسی صدر و شهید چمران زیاد شنیده بودم. خوش نداشتم بروم و با او بحثم شود.
بهاصرار دوستم، به اتاق حاج آقا (که جدیداً ملقب به دکتر شده و در تلویزیون تفسیر بهرای تاریخ میکند. انگاری برای بچههای دبستانی قصۀ شب میگوید!) رفتیم و بالاجبار نشستیم پای صحبتهایش.
از همان اول شروع کرد علیه شهید چمران حرف زدن. نهتنها لفظ شهید، که حتی عنوان مرحوم هم برای وی بهکار نمیبرد. خیلی تند علیه او صحبت میکرد. وقتی علت مواضع تندش را پرسیدم، با شدت گفت:
- چمران ضد امام خمینی بود.
باتعجب پرسیدم: جداً؟ واقعاً شهید چمران ضد امام بود؟
- بله. چمران با امام مخالف بود.
- آخه چطور؟ یعنی شما برچه اساس این را میگویید؟
- خودم شاهد بودم که چمران عکس امام را پاره کرد.
- چی؟ چمران عکس امام را پاره کرد؟
- بله پاره کرد.
- ببخشید حاج آقا، عکس را پاره کرد یا از دیوار برداشت؟
- چه فرقی میکنه. چه کند، چه پاره کرد.
- خب پاره کردن عکس با برداشتن آن از دیوار، خیلی فرق دارد.
- نه چه فرقی میکنه؟ چمران با امام مخالف بود و میگفت نباید عکس امام روی دیوار باشد.
- یعنی چی که عکس امام نباید روی دیوار باشد؟ کِی بود؟ کجا بود؟
- چند سال قبل از انقلاب. توی لبنان. توی همان مدرسۀ صنعتی جبل عامل (مدرسهای که امام موسی صدر و شهید چمران در شهر صور جنوب لبنان تاسیس کردند تا ایتام و نوجوانان شیعه را در آنجا آموزش دهند. این مدسه همچنان فعال است.)
- خب قضیه چی بود؟
- چی میخواستی باشه؟ من یک پوستر بزرگ امام زدم به دیوار مدرسۀ صنعتی جبل عامل، چمران آن را پاره کرد.
- پاره کرد؟
- شما چه اصراری داری بر الفاظ. حالا کند، برداشت، یا پاره کرد. نفس کار مهم است که گفت عکس امام را اینجا نزنید. همین ثابت میکند چمران ضد امام بوده.
- خب برای این ادعایش چه دلیلی داشت؟
- یک دلیل بیخود. میگفت اگر عکس امام به دیوار اینجا باشد، ساواک شاه نسبت به اینجا حساس میشود و دیگه نمیشود کار کرد.
- مگر اشتباه میگفت؟
- خب معلوم است که اشتباه میگفت. برای همین عکس امام، کلی جوان توی زندانهای شاه شکنجه شدند. اون وقت او توی لبنان میترسید یک عکس امام به دیوار باشد.
متعجب و مبهوت از این استنباط مورخ که مثلاً قرار است تاریخ مبارزات امام خمینی (ره) را برای نسلهای آینده روایت کند، از اتاق بیرون آمدیم.
چند سال بعد برحسب اتفاق، میان کتابهای منتشر شده، چشمم به اسنادی از ساواک دربارۀ امام موسی صدر و شهید چمران افتاد که حاکی از این بود:
"اخیراً تصاویری از خمینی بر دیوارهای مدرسۀ صنعتی جبل عامل که توسط موسی صدر و چمران اداره میشود، نصب شده است."
دستور این بود که بر روی افراد مذکور دقت بیشتری شده و شدیداً زیرنظر گرفته شوند.
یاد امام بهخیر که در وصف شهید چمران فرمود:
بِسْمِ الله الرََّّحْمنِ الرََّّحیمِ
انالله و انّا الیه راجعون
شهادت انسانساز سردار پرافتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملاء اعلی، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولیعصر ـ ارواحنا فداه - تسلیت و تبریک عرض میکنم.
تسلیت از آن رو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهههای نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران، حماسه میآفرید و سرلوحۀ مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و تودههای مستضعف میکند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست که زندگی، عقیده و جهاد در راه آن است.
چمران عزیز با عقیدۀ پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد.
او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بی هیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند، نه هوا و این هنر مردان خداست.
او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بهخیر. اما، ما میتوانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهای مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض میکنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم.
اول تیرماه شصت
روحالله الموسوی الخمینی