eitaa logo
HDAVODABADI
1هزار دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
199 ویدیو
17 فایل
خاطرات و تصاویر اختصاصی دفاع مقدس
مشاهده در ایتا
دانلود
جاسوس اسرائیلی می‌خواست سلاح ما را بدزدد! گفتگوی نشریۀ صبح صادق با حمید داودآبادی که باب جدیدی برای شناخت مفهوم «شهادت‌طلبی» باز کرده است میثم رشیدی مهرآبادی اشاره: اگر چه عبارت «شهادت‌طلبی» و عملیات شهادت‌طلبانه بارها و بارها از رسانه‌ها و سخنرانی‌ها به گوش رسیده اما اطلاعات ما از این سلاح قوی و مؤثر، بسیار اندک است. انتشار کتاب دو جلدی «شهادت‌طلبان» به همت انتشارات شهید کاظمی و به قلم حمید داودآبادی، ما را بر آن داشت تا به این بهانه، نگاه دوباره‌ای به این موضوع مهم در جهان بیندازیم. حمید داودآبادی در این گفتگو، ما را ترغیب کرده تا با شناخت سلاح «شهادت‌طلبی» آن را با نمونه‌های مشابه که در دست استکبار جهانی‌ است، اشتباه نگیریم ... متن کامل در کانال حمید داودآبادی در شبکه اجتماعی ایتا @hdavodabadi
جاسوس اسرائیلی می‌خواست سلاح ما را بدزدد! گفتگوی نشریۀ صبح صادق با حمید داودآبادی که باب جدیدی برای شناخت مفهوم «شهادت‌طلبی» باز کرده است میثم رشیدی مهرآبادی اشاره: اگر چه عبارت «شهادت‌طلبی» و عملیات شهادت‌طلبانه بارها و بارها از رسانه‌ها و سخنرانی‌ها به گوش رسیده اما اطلاعات ما از این سلاح قوی و مؤثر، بسیار اندک است. انتشار کتاب دو جلدی «شهادت‌طلبان» به همت انتشارات شهید کاظمی و به قلم حمید داودآبادی، ما را بر آن داشت تا به این بهانه، نگاه دوباره‌ای به این موضوع مهم در جهان بیندازیم. حمید داودآبادی در این گفتگو، ما را ترغیب کرده تا با شناخت سلاح «شهادت‌طلبی» آن را با نمونه‌های مشابه که در دست استکبار جهانی‌ است، اشتباه نگیریم ... * قبل از این، کتاب مدوّنی دربارۀ عملیات‌های شهادت‌طلبانه به زبان فارسی نداشتیم؟ داودآبادی: خیر، من سال 85 کتابی به نام «پاره‌های پولاد» نوشتم که 400 صفحه بود. آن کتاب، نسخۀ اولیۀ کتابی بود که امروز در دو جلد و حدود 1300 صفحه منتشر شده است. بعد از آن، با سفرهایی که به لبنان رفتم، آن کتاب را کامل کردم. * از آن سال به بعد، عملیاتی هم انجام شد که به کتاب اضافه شود؟ داودآبادی: خیر؛ البته عملیات انتحاری القاعده در 11 سپتامبر انجام شد که در حقیقت می‌خواستند بدل عملیات شهادت‌طلبانه را بزنند. بعد از آن عملیات بود که روزنامۀ شرق اصرار داشت گفتگویی با من دربارۀ عملیات‌های انتحاری داشته باشد. شرط من این بود که یک کلمه از حرف‌هایم حذف نشود. قبول کردند و آن گفتگو در دو صفحۀ کامل روزنامه منتشر شد. * هدفشان چه بود؟ داودآبادی: خانمِ خبرنگار عقبۀ ذهنی داشت و می‌خواست القاء کند عملیات‌های انتحاری آن زمان،‌ در راستای عملیات‌های لبنانی‌ها و فلسطینی‌ها در سرزمین‌های اشغالی است! حوالی سال 1376 با «اریک بوتل» آشنا شدم. حدود 6 سال در ایران و در زمینۀ شهادت، ‌کار تحقیقاتی انجام داده بود. تمام مقاتل را خوانده بود. روزنامۀ کیهان هم یک صفحه با او مصاحبه کرد. یک ایرانی را هم به عنوان مترجم همراه خودش می‌برد. وقتی نام امام حسین(ع) برده می‌شد، گریه امانش نمی‌داد. تحقیقاتش دربارۀ شهادت را تا جنگ تحمیلی و بعد از آن عملیات‌های شهادت‌طلبانه ادامه داده بود. تمام کتاب‌های من و سعید تاجیک و محسن مطلق و ... را از حفظ بود! * یعنی نسخۀ فارسی کتاب‌های جنگ را برایش ترجمه کرده بودند؟ داودآبادی: اتفاقا نکتۀ مهم همین‌جاست. در یکی از دیدارها که نشسته بودیم و با هم صحبت می‌کردیم، مترجمش را هم آورده بود. جوانی بود بیست ساله که فرانسوی بود اما اصالت ایرانی داشت. به سختی هم فارسی حرف می‌زد. وسط صحبت‌ها متوجه شدم اریک بوتل سرش را برای تأیید تکان می‌دهد. من هم بی‌هوا پرسیدم:‌ «مگر نه آقای بوتل؟» او هم ناگهان حواسش پر شد و گفت:‌ بله... آنجا بود که فهمیدم فارسی‌اش عالی است اما یک جوان را به عنوان مترجم پوششی با خودش همراه می‌کند! گفتم: تو چرا شش سال است دنبال بحث شهادت هستی؟ گفت: همین جوری... گفتم: مگر می‌شود؟! این یک کار تحقیقاتی است، یا باید برای یک پژوهشگاه باشد، یا برای یک دانشگاه. مگر می‌شود حمایت‌کنندۀ مالی نداشته باشد؟... هر چه گفتم قبول نکرد... این دیدار ما سال 75 یعنی بیست و پنج سال پیش بود. گفتم: زمان جنگ سرد، شوروی هواپیمای میگ 25 را می‌ساخت، آمریکا همۀ جاسوسانش را بسیج می‌کرد که بروند و اطلاعاتی دربارۀ آن به دست بیاورند؛ ابتدا می‌خواست ضدش را بسازد و بعدش به دنبال این بود که بتواند آن را خراب و منهدم کند. امروز سلاحی آمده به نام «شهات‌طلبی» که شما آن را ندارید. هم می‌خواهید آن را خراب کنید و هم ضدش را بسازید. اریک بوتل هم این حرف را نفی کرد و اصلا نزدیک بود دعوایمان بشود! * دیدار شما در کجا بود؟ داودآبادی: در فضای نمایشگاه کتاب تهران همدیگر را دیدیم. با هم بحث کردیم و آن روز گذشت... بعدها یک روز در دفتر ادبیات مقاومت حوزۀ هنری بودم که روی میز یکی از مسئولان آنجا، ‌کارت ویزیت اریک بوتل را دیدم. بی‌هوا یکی از دوستان وارد شد و تا این کارت ویزیت را دید،‌ خندید و گفت: کارت ویزیت این مرتیکۀ جاسوس اینجا چه کار می‌کند؟! گفتم: مگر تو اریک را می‌شناسی؟ گفت: برای فلان شرکت اسرائیلی کار می‌کند ... آدم محقق و پژوهشگری بود و کاملا «اریک بوتل» را می‌شناخت. حتی یادم هست در تهران سمیناری هم برگزار کردند با عنوان «خاطره‌نویسی در جنگ ایران و عراق و در جنگ فرانسه» که چند نفر از پروفسورهای فرانسوی را به ایران آورد و مقابل ما نشاند. آن‌ها در مقابل کتاب‌ها و روایت‌های ما از جنگ، زانو زده بودند. * این نشست را هم اریک بوتل برنامه‌ریزی کرد؟ داودآبادی: بله ... سال 1370، رهبر معظم انقلاب روی 20 کتاب، تقریظ نوشتند، اما هیچ کدام از این نوشته‌ها رسانه‌ای نشد و کاملا محرمانه بود ...
* فقط خود نویسنده‌ها خبر داشتند ... داودآبادی: بله، دستخط حضرت آقا را به ما داده بودند اما تأکید داشتند که حق انتشار نداریم. این تقریظ‌ها برای سال 1370 بود و حدود سال 1378 فرانسوی‌ها روی همان بیست کتاب، سمینار برگزار کردند. چندین پروفسور و مقام علمی و پژوهشی و حتی رییس موزۀ جنگ فرانسه و رییس انجمن دوستی ایران و فرانسه هم به دعوت اریک بوتل در آن سمینار حضور داشتند. روبروی این‌ها هم آقایان علیرضا کمره ای، مرتضی سرهنگی، هدایت‌الله بهبودی، احد گودرزیانی، سعید تاجیک، محسن مطلق، احمد دهقان، داود امیریان، رحیم مخدومی و من نشسته بودیم. بعضی از ما، حتی دیپلم هم نداشتیم! آن‌ها جلوی ادبیات ما زانو زده بودند. دو روز از هفت صبح تا هشت شب جلسه داشتیم. * عاقبت اریک چه شد؟ داودآبادی: اریک بوتل بعد از تیرماه 1378 گفت:‌ من گنجی از ایران بردم اما شما در جریان شلوغی کوی دانشگاه، حالی‌تان نشد. تمام کتاب‌هایی که خریده بودم را به بهترین نحو بسته‌بندی کردم و فرستادم فرانسه ... الان بزرگترین و کامل‌ترین کتابخانۀ دفاع مقدس ما در پاریس و برای اریک بوتل است. * یعنی همۀ کتاب‌ها را دارد؟ داودآبادی: اریک به روستاها می‌رفت و حتی یک ورق وصیت‌نامۀ شهید را پول می‌داد و می‌خرید! حتی حاضر نبود آن را به عنوان هدیه قبول کند. هر چه جزوه و تحقیق در زمینۀ جنگ بود را از تمام کشور جمع کرده بود. خودش هم این کار را می کرد. نمی‌نشست که بیایند و تحویل بدهند. خودش می‌رفت و جمع می‌کرد. برای همین می‌شود گفت کاملترین کتابخانۀ جنگ را او در فرانسه ساخته است. * برای این کار، ساختار داشت یا خودش به تنهایی انجام می‌داد؟ داودآبادی: خودش به تنهایی این کار را می‌کرد. فقط هم تمرکزش بر روی کتاب‌های خاطرات و روایت‌ها بود و به داستان و شعر، کاری نداشت. بعدها همۀ این کتاب‌ها را به فرانسوی و انگلیسی ترجمه کرد و همۀ کارشناسان اروپایی و آمریکایی اول می‌‌رفتند آنجا تحقیقات کتابخانه‌ای‌شان را انجام می‌دادند و بعدش به ایران می‌آمدند و سراغ آن نویسندگان می‌رفتند تا تحقیقات میدانی‌شان را انجام بدهند. 22 سال بعد از تقریظ‌های رهبر انقلاب، به تازگی موسسۀ تنظیم و نشر آثار آقا از آن‌ها رونمایی کرد اما واقعیت این بود که دشمن، استفادۀ خودش را از این منابع، برد. بحث بررسی شهادت‌طلبی هم از همین اقدامات اریک بوتل شروع شد. روزی که 11 سپتامبر انجام شد، من مجلۀ فکه را منتشر می‌کردم. در سرمقاله‌اش نوشتم که «خلع سلاحمان کردند!» و سلاح شهادت‌طلبی را از ما دزدیدند! در همان سال‌ها بود که یک عامل انتحاری به کربلا آمد و با شعار الله اکبر، خودش را بین زائران حسینی منفجر کرد ... اکثر این بررسی‌ها را در همین کتاب آورده‌ام. * اصالت عملیات شهادت‌طلبانی، فلسطینی است یا لبنانی؟ داودآبادی: فلسطینی‌ها عملیات شهادت‌طلبانه نداشتند. اصل این عملیات برای لبنانی‌هاست. البته ممکن بود که مثلا در المپیک مونیخ، یک فلسطینی خودش را منفجر کند اما در حالی بود که در محاصره قرار داشت و با یک نارنجک، در حقیقت، خودش را می‌کشت و نمی‌شود آن را شهادت‌طلبانه دانست. عملیات شهادت‌طلبانه یعنی عملیاتی که یک سال برایش شناسایی کنی و خودت را وسط پایگاه دشمن و با اختیار تمام، به شهادت برسانی و الا اگر غیر از این باشد، می‌شود خودکشی! این حرف را مرحوم «انیس نقاش» چریک و مبارز لبنانی می‌زد و می‌گفت:‌ اصلا عملیات شهادت‌طلبانه‌ را لبنانی‌ها به فلسطینی‌ها یاد دادند ... بعد از آن بود که در فلسطین شاهد بودیم "جهاد اسلامی" و "حماس" عملیات شهادت‌طلبانه را راه‌انداختند و معلوم بود که از لبنانی‌ها یاد گرفته بودند. روزنامۀ شرق دنبال این بود که اثبات کند عملیات‌های القاعده، دنبالۀ عملیات‌ شهادت‌طلبانه لبنانی‌ها و فلسطینی‌هاست.
* دنبال کردن این خط، چه نفعی برایشان داشت؟ داودآبادی: به نظرم این حاصل یک عقبۀ فکری بود. قضیۀ انتحاری داغ بود و مهم بود این را جا بیندازند که این کارها در ادامۀ همان عملیات‌هاست. قضیۀ شعار «نه غزه، نه لبنان» هم در همین راستا بود. اصلا چه ربطی داشت که وسط ماجرای انتخابات و یک مسئلۀ داخلی، این شعار بیفتد در دهان‌ها؟ مگر غیر از این بود که ادعای تقلب در انتخابات داشتند؟ پس این شعار چه ربطی به مطالبات داخلی‌شان داشت؟! این شعار را انداختند و البته در ذهن‌ها هم ماند. آن موقع هم همین بود و به شدت دنبال این بودند که عملیات انتحاری را به عملیات شهادت‌طلبی متصل کنند. اتفاقا جالب است که چند کتاب هم بعد از آن منتشر شد و همه‌شان بر این تأکید داشتند که عملیات‌های القاعده و داعش در ادامۀ همان عملیات‌هاست چون ظاهرش یک شکل است! من البته در کتاب‌ دو جلدی «شهادت‌طلبان» که اخیرا منتشر شده، کاملا توضیح داده‌ام که چه مشخصه‌هایی این دو نوع عملیات را از هم جدا می‌کند و چگونه می‌شود به راحتی آن‌ها را از هم تشخیص داد و تفکیک کرد. خانم خبرنگار روزنامۀ شرق حتی در لفظ هم مدام از کلمۀ انتحاری برای عملیات‌های شهادت‌طلبانه استفاده می‌کرد اما من حواسم بود که این تفکیک را ایجاد کنم. * مهمترین نکتۀ تمایز این دو نوع عملیات چه چیزی است؟ داودآبادی: در عملیات شهادت‌طلبانه حتی یک غیرنظامی کشته نمی‌شود، اما در عملیات انتحاری هیچ حساسیتی به این موضوع نیست و اتفاقا بیشتر آسیب به غیرنظامی‌ها وارد می‌شود. اصلا عملیات انتحاری با هدف غیرنظامی‌ها انجام می‌شود تا با ایجاد رعب و وحشت، فشار بر دولت‌ها را زیاد کند. در حالی که همۀ عملیات‌های شهادت‌طلبانه با هدف ضربه به نیروهای نظامی و با هدف بازدارندگی دشمن انجام شده است. وقتی که نیروهای اشغالگر می‌خواستند وارد جنوب لبنان بشوند، روی نفربرهایشان نوشته بودند: «اگر بمیرم به بهشت می‌روم، اما اگر به لبنان بروم، به جهنم خواهم رفت» این شعار سربازان اسرائیلی بود. در این کتاب هم مستندش را آورده‌ام که در یک مقطع، وقتی سربازان اسرائیلی می‌خواستند به جنوب لبنان اعزام بشوند، لباس مشکی تنشان می‌کردند! عزا می‌گرفتند. ارتش اسرائیل این کار را ممنوع کرد و گفت که این اقدام، اهانت و خیانت است. معلوم بود که عملیات شهادت‌طلبانه توانسته بود این کار را بکند. می‌ترسیدند و می‌گفتند هر آدمی که در لبنان می‌بینیم، به مثابۀ یک بمب است! همین باعث شد که ارتش چهارم دنیا یعنی اسرائیل، که بزرگترین قدرت هوایی خاورمیانه را داشت، سال 1379 از لبنان به صورت تخته‌گاز فرار کند. جالب است که چند ماه قبل از فرار اسرائیل در شب ژانویۀ سال 2000 میلادی، شهید "عمار حمود" در عمق مناطق اشغالی عملیات شهادت‌طلبانه انجام داد و ارتش اسرائیل را ترکاند. همان شد که "ایهود باراک" گفت: "ما به جای این که اسرائیل بزرگ باشیم، بهتر است که اسرائیل قوی باشیم ..." اسرائیل برای اولین بار از شعار "نیل تا فرات" عقب‌نشینی کرد و از لبنان رفت. می‌گفتند اگر ما در خانۀ خودمان قوی باشیم، بهتر از این است که گسترده باشیم و مدام ضربه بخوریم. وقتی که اخبار اعلام کرد قرار است طی یک ماه آینده ارتش اسرائیل از جنوب لبنان عقب‌نشینی کند، همان شب،‌ اسرائیل نفربرها و تانک‌هایش را سر و ته کرد و الفرار. فرارشان ناگهانی بود به طوری که مزدوران "آنتوان لحد" که جیره‌خورشان در جنوب لبنان بودند را هم رها کردند و آن‌ها توسط مردم دستگیر شدند. من همان روزها به لبنان رفتم و نشانه‌های فرارشان معلوم بود. این پیروزی فقط و فقط حاصل سلاح قوی شهادت‌طلبی بود. "اسحاق رابین" هم گفته بود: "ما به لبنان رفتیم تا مقاومت فلسطینی را سرکوب کنیم، اما خودمان با دستان خودمان مقاومت شیعی را علیه خودمان ایجاد کردیم. ما رفته‌ایم این‌ها را از مرگ بترسانیم در حالی که خودشان را وسط ما منفجر می‌کنند!" همین ها باعث شد از جنوب لبنان فرار کنند. ادامه دارد نشریۀ صبح صادق 7 تیر 1400 صفحه 14
به دنبال ناشر این روزهای سخت فرهنگی، همۀ ناشرین بخصوص قدیمی و ناشرین آثار ارزشی، با مشکلات عدیده ای مواجه هستند. گرانی و نایابی کاغذ و زینگ، هزینه بالای چاپ و خیلی چیزهای دیگر - که من از آنها اطلاع ندارم - باعث شده قیمت کتاب سر به فلک بزند. این مسائل، باعث پایین آمدن استقبال مخاطبین از کتاب و به دنبال آن عدم چاپ کتاب های جدید می شود. متاسفانه این مشکلات برای ناشرین محترمی خم که تا امروز کتاب های بنده را منتشر می کردند، پیش آمده است. به همین خاطر: برای انتشار 3 عنوان از کتاب های جدیدم، به دنبال ناشری خوب می گردم. 1 - کتاب "شیرین و عامریه" 2 - جلد دوم کتاب "جاسوس بازی" 3 - جلد دوم کتاب "آن که فهمید، آن که نفهمید" لطفا در دایرکت پیام بدهید. حمید داودآبادی 7 تیر 1400
عکس حجله ای فرمانده دم غروب بود. عصر روز دوشنبه 9 تیر 1365 چند روزی بود که ارتش عراق شهر مهران را اشغال کرده بود. حضرت امام خمینی (ره) فرموده بودند: "مهران باید آزاد شود." بنا شد آن شب، گردان شهادت به فرماندهی "علی اصغر صفرخانی" خط شکن باشد. قرار بود نیروهای گردان، اولین نفراتی باشند که در تاریکی شب، وارد دشت روبه رو شوند، به تیربارهای دشمن حمله کنند، خط را بشکنند تا نیروهای دیگر گردان ها بروند برای آزادسازی مهران؛ که رفتند و مهران را دو سه روز بعد آزاد کردند. دم غروب بود. فرمانده گردان، آمده بود تا برای آخرین بار، از بالای خاکریز، وضعیت خط مقدم دشمن را زیر نظر بگیرد. وقتی از خاکریز پایین آمد، دوربین عکاسی را از کوله پشتی درآوردم. ازش خواستم با آن چهره خاکی، بایستد تا عکسی تکی از او بگیرم. ایستاد، عکس گرفتم، که شد این. با خنده گفتم: - برادر صفرخانی، ان شاءالله این عکس رو می زنم روی حجله تون. خندید و گفت: - عمرا اگه بتونی. و خندیدم و گفتم: - حالا می بینیم. فردا صبح، سه شنبه دهم تیر ماه 1365، وقتی علی اصغر صفرخانی فرمانده گردان شهادت به شهادت رسید، همین عکس را در قطع بزرگ چاپ کردم و بر حجله اش نشاندم. حمید داودآبادی یکشنبه 8 تیر 1399