آسمانی های مهران
دوشنبه 9 تیر 1365
33 سال پیش
خط مقدم نبرد برای آزادی شهر مهران از اشغال بعثیان صدامی
فرمانده گردان برای آخرین بررسی وضعیت خط آمد.
آن شب گردان شهادت خط شکن بود و باید جلوتر از همه نیروها، از خاکریز می گذشت و خط دشمن را می شکست تا نیروهای دیگر یگانها برای آزادی مهران رهسپر شوند.
این عکس را آن روز را با دوربینی که از شهید حسین کریمی قرض گرفته بودم، به این نیت گرفتم که چه بسا آخرین عکس بعضیا باشد!
امشب ساعت 21
گردان شهادت از خاکریز رد شد و ...
نفر اول ایستاده از سمت چپ: داوود معینی
نفر اول نشسته از سمت چپ: قشمعلی اوچاقی
دو سه ساعت بعد از این عکس، در وسط میدان مین میان ما و دشمن، به شهادت رسیدند
فردا صبح سه شنبه10 تیر ماه 65 هم
نفر سوم ایستاده از سمت چپ:
علی اصغر صفرخانی فرمانده گردان شهادت، به شهادت رسید.
حمید داودآبادی
آذر 1398
@hdavodabadi
نماز وحدت آفرین
دو سه سال پیش در مسجد مقدس جمکران، بر حسب اتفاق با این صحنه جالب مواجه شدم و این عکس را گرفتم.
در دنیایی که همه دشمنان دست به دست هم داده اند تا برادری و وحدت مسلمانان را به دشمنی و خون ریزی تبدیل کنند، دیدن این صحنه، بسیار دلنشین و آرام بخش است.
آن هم در مسجد مقدس جمکران
خودم از دیدن این عکس خیلی ذوق می کنم.
حمید داودآبادی
@hdavodabadi
روحانی مچّکریم!
بعد 55 سال که از خدا عمر گرفتم، نتونستم خودم رو بشناسم، تا اینکه مسئولین خدوم و دلسوخته دولت پیران امنیتی میلیاردر حسن روحانی، خودم را به خودم اثبات کردند!
منم مثل بیشتر مردم، خواستم ببینم بسته معیشتی صدقه سر آقای روحانی بابت بنزین 3 هزارتومانی بهم تعلق می گیره یا نه؟
که متوجه شدم:
من مثل وزرای فریدون، خانه چنده ده میلیاردی در شمرون و تجریش و ولنجک و جماران دارم.
من مثل نماینده های محترم مجلس که فقط یقه همدیگر رو می گیرند، و برای عکس سلفی با ضعیفۀ ظریفۀ اجنبی، یقه خود را می درند، حقوق چندین میلیونی بعلاوه رانت و ... دارم.
منم مثل داداش و داماد و آقازاده و دختر وزرای دولت که "سطح زندگیشون دقیقا مثل متوسطترین مردم کشور است"، وام های چنده ده میلیاردی گرفتم و پس ندادم.
منم مثل آقازاده های حروم لقمه، از پول بیت المال، ببخشید، مال البیت بابام، ماشین چند میلیاردی سوار میشم.
(به هیچ وجه منظور بنده، آقازاده های حلال لقمه که نان بازوی پدر خویش را میل می کنند، و نه یارانه می گیرند و نه بسته معیشتی، نیست!)
منم ...
راستی
آقایان پیران امنیتی دولت که مدعی هستند به حساب کسی سرک نمی کشند، از کجا در عرض یک ثانیه فهمیدند:
من این همه ثروت و دارایی دارم، ولی وقتی اعتراض می کنم که هیچکدام اینها را ندارم، باید 30 روز کار کنند، تلاش کنند، حسابهای مالیم رو زیر و رو کنند تا متوجه شوند:
"من ندارم"؟!
راستی چند تا از وزرای دولت فخیمه و نمایندگان محلس کریمه، یارانه و بسته حمایتی معیشتی دریافت نمی کنند؟!
یعنی این نمی تونند بگن؟!
به این میگن تدبیر و امید و شفاف سازی!
حمید داودآبادی
آذر 1398
@HDAVODABADI
دوستت دارم میرزا ...
از همون سال 1356 که عطر خوش انقلاب به مشامم رسید، بین حرفهای بابام، اسمی شنیدم که برام خیلی دلنشین و خوش آیند اومد:
میرزا کوچک خان جنگلی
اسمش کامل ترین معرفش بود. ولی از اینکه چرا آدم به اون بزرگی اسمش "کوچک" بوده، نتونستم برای خودم حلش کنم.
همیشه نسبت به میرزا، حس دلبستگی خاصی داشتم و دارم.
نه به عنوان یک مبارز مسلح یا به قول امروزی ها چریک!
بلکه به عنوان یک مجاهد مظلوم.
مظلومیت او همیشه برایم جذاب تر از هر خصوصیت دیگرش بوده و هست.
غربت و مظلومیت میرزا کوچک خان در بین دوستان و همرزمانش، خیلی برایم سوزنده و دردناک است.
گوشه هایی از اون مظلومیت را در سریال کوچک جنگلی می شود دید.
و همیشه برای دوستانی که میرزا را تنها گذاشتند و به دشمن اعتماد کردند و دنیا و آخرت خود را باختند، دلم می سوزد که:
میرزا را به چه فروختند؟!
امان نامه شاه و دو روز بیشتر زیستن ...
و چه نسیبشان شد؟
طناب دار!
و شهادت سرخ میرزا در دل سپید برف و سرما و یخ زدگی، به دست عوامی که سکه های دشمن وسوسه شان کرد.
بلاتشبیه، مثل همانان که امام حسین (ع) را تنها گذاشتند، ظالمانه رهایش کردند تا غریبانه، به دست مومن نمایانی که فریب عبیدالله و یزید را خورده بودند، مظلومانه سر آقا ابا عبدالله الحسین (ع) را از تن جدا کردند ...
خیلی دوست داشتم در زمانه میرزا می زیستم.
مثل همه شهدای عزیزی که دیدمشان، درکشان کردم و از زیارتشان لذت بردم.
میرزا را می دیدم، بر دستان خستگی ناپذیرش بوسه می زدم، صورت بر محاسن نرمش می ساییدم، سر بر زانویش می گذاشتم ...
و از اینکه تو را دیدم و فهمیدمت میرزا، اشک شوق می ریختم.
روحت شاد میرزا
بر سر سفره آقا ابا عبدالله الحسین (ع) خوش بگذرد
می ارزید شهادتی چنین مطلومانه همچون مولایت
حتی اگر امروز در بین ما مدعیان، غریب و ناشناخته باشی!
عـاشقان را سر شوریده به پیكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است
تـن بـی سر عجبـی نیست رود گـر در خاک
سـر سربـاز ره عشـق بـه پیکـر عجب است
الهی رضاً برضائک و تسلیماً لامرک
حمید داودآبادی
11 آذر 1398
سالروز شهادت سردار جنگل
@hdavodabadi