مرگستان - 1 و مرگ بر ما سایه افکنده است! مرگ، هیچ حق الناسی را پاک نمی کند. مرگ، هیچ واجبی را ساقط نمی کند. مرگ، هیچ رشوه ای را پاک نمی کند. مرگ، هیچ چکی را پاس نمی کند. مرگ، هیچ عملی را توجیه نمی کند. مرگ، هیچ خلافی را تایید نمی کند. مرگ، هیچ کشته ای را شهید نمی کند. مرگ، هیچ فرعونی را خدا نمی کند. مرگ، هیچ ناحقی را حق نمی کند. مرگ، هیچ حقی را ناحق نمی کند. مرگ، هیچ گناهی را پاک نمی کند. مرگ، هیچ پاکی را گناه نمی کند. مرگ، هیچ گناهکاری را بی گناه نمی کند. مرگ، هیچ بی گناهی را گناهکار نمی کند. مرگ، هیچ فاسدی را سالم نمی کند. مرگ، هیچ سالمی را فاسد نمی کند. مرگ، هیچ مُجرمی را مَحرَم نمی کند. مرگ، هیچ مَحرَمی را مُجرم نمی کند. مرگ، هیچ حرامی را حلال نمی کند. مرگ، هیچ حلالی را حرام نمی کند. مرگ، هیچ جنایتی را حمایت نمی کند. مرگ، هیچ خیانتی را رفاقت نمی کند. مرگ، هیچ خباثتی را رعایت نمی کند. مرگ، هیچ بدهی ای را طلب نمی کند. مرگ، هیچ طلبی را بدهی نمی کند. مرگ، هیچ طلبکاری را بدهکار نمی کند. مرگ، هیچ بدهکاری را طلبکار نمی کند. ادامه دارد

مرگستان – 2 مرگ، هیچ بدنامی را خوشنام نمی کند. مرگ، هیچ خوشنامی را بدنام نمی کند. مرگ، هیچ مومنی را بی ایمان نمی کند. مرگ، هیچ بی ایمانی را مومن نمی کند. مرگ، حجت الاسلام را آیت الله نمی کند. مرگ، آیت الله را علامه نمی کند. مرگ، سرباز را سروان نمی کند. مرگ، سروان را سرهنگ نمی کند. مرگ، سرهنگ را سرتیپ نمی کند. مرگ، دانشجو را مهندس نمی کند. مرگ، آمپول زن را دکتر نمی کند. مرگ، هیچ ناکرده ای را کرده نمی کند. مرگ، هیچ کرده ای را ناکرده نمی کند. مرگ، هیچ نوشته ای را نانوشته نمی کند. مرگ، هیچ نانوشته ای را نوشته نمی کند. مرگ، هیچ پاکی را کثیف نمی کند. مرگ، هیچ کثیفی را پاک نمی کند. مرگ، هیچ سیاهی را سفید نمی کند. مرگ، هیچ سفیدی را سیاه نمی کند. مرگ، هیچ دروغی را راست نمی کند. مرگ، هیچ راستی را دروغ نمی کند. مرگ، هیچ باسوادی را بی سواد نمی کند. مرگ، هیچ بی سوادی را باسواد نمی کند. ادامه دارد

مرگستان - 3 مرگ، هیچ فقیری را ثروتمند نمی کند. مرگ، ثروتمند را فقیر می کند. مرگ، هیچ نداری را دارا نمی کند. مرگ، دارا را ندار می کند. مرگ، هیچ بینایی را کور نمی کند. مرگ، کور را بینا می کند. مرگ، هیچ شنوایی را کر نمی کند. مرگ، کر را شنوا می کند. مرگ، هیچ آزادی را دربند نمی کند. مرگ، دربند را آزاد می کند. مرگ، هیچ آگاهی را ناآگاه نمی کند. مرگ، ناآگاه را آگاه می کند. مرگ، هیچ دانایی را نادان نمی کند. مرگ، نادان را دانا می کند. مرگ، هیچ عالمی را جاهل نمی کند. مرگ، جاهل را عالم می کند. مرگ، هیچ آرامشی را متلاطم نمی کند. مرگ، تلاطم را آرامش می کند. مرگ، هیچ سکوتی را فریاد نمی کند. مرگ، فریاد را سکوت می کند. مرگ، هیچ بازی را گره نمی کند. مرگ، گره ها را باز می کند. مرگ، هیچ بازی را بسته نمی کند. مرگ، بسته ها را باز می کند. مرگ، چیزی را عوض نمی کند! مرگ، دلیل حرام خوردن نیست. مرگ، بهانه ندانستن نیست. حمید داودآبادی 6 شهریور 1399

تارزن و تارزان! بزن تار که امشب، باز دلم از دنیا گرفته ... سال ۱۳۸۲ که مسعود دهنمکی مشغول ساخت مستند "فقر و فحشا" بود،دم غروب سوار ماشینش داشتیم میرفتیم جایی.بهش گفتم: –یک پدرشهید رو شناسایی کردم که خیلی به کارت می خوره. باتعجب گفت: پدر شهید برای فقر و فحشا؟! – آره اتفاقا خوراک مستندته. – چطور مگه؟ – این پیرمرد پسرش توی جنگ شهید شده و ظاهرا شهرری زندگی میکنه،برای امرار معاش،توی خیابون تار میزنه و مردم هم بهش کمک میکنند. – خب. – خب که کوفت!داستان اصلی،تار این پیرمرده.یک قوطی حلبی روغن رو برداشته،یه چوب کوبیده روش و چندتایی هم سیم فلزی و با اون تار میزنه. مسعود کُپ کرد. بغض توی چشماش دوید. خواست که هرطوری هست پیداش کنم. هنوز حرفش تموم نشده بود که … فرمون ماشین رو که گردوند بره توی خیابون شهید مطهری،ناگهان بین عابرینی که از جلوی ماشین درحال گذر بودند،متوجه همان پیرمرد شدیم.با همان قوطی حلبی و تار دست ساز. شهرری کجا،اینجا کجا؟! هردو باهم داد زدیم.سریع ماشین را پارک کرد،دوربین فیلمبرداری را درآورد و پریدیم پایین. پیرمرد معصوم،خوش سیما و خوش برخورد،با خنده ای تلخ و سخت،اشکمون رو درآورد.برامون از شهادت مظلومانه پسرش گفت. از اینکه برای تامین مخارج خانواده،در خیابانها تار میزند. از اینکه بدون هیچ ریتم و آهنگی و فقط برای خالی شدن دلش میزند و میخواند. از اینکه خانواده اش نمیدانند او چگونه مخارج زندگی را تامین میکند. از اینکه چون نمیخواهد در شهرری آبروی خانواده شهید برود و شان و منزلتشان زیر سوال نرود،می آید بالاشهر. از اینکه بالاشهری ها بهم رحم میکنند و پول خوبی میدهند … از اینکه … مگه نمیگن همه پول مملکت رو دارن میدن به شما خونواده شهدا؟ مگه نه اینکه به هرکدامتون یک ماشین آخرین مدل میلیاردی دادند؟ مگر نه اینکه به هرکدامتان یک خانه چند ده میلیاردی در شمرون و ولنجک و لواسان دادند؟ اونوقت تو از شهرری میایی بالاشهر که با این قوطی حلبی و چوب و سیم مثلا براشون تار بزنی که دست در جیبشون کنند و … اسم تورو چی باید بذاریم؟! بالانشین؟ رانت خوار؟ اختلاسگر؟ غارتگر بیت المال؟ حقوق نجومی بگیر؟ یا … چشم و چراغ ملت؟! حمید داودآبادی اشکباری شب تاسوعای 1399