eitaa logo
حدیث ناب
284 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
1هزار ویدیو
58 فایل
http://eitaa.com/joinchat/1637744652C716d15b195 🌼کپی و فوروارد با ذکر صلوات آزاد است. 💐تبادل نداریم. 💌جهت انتقاد @YYAAZZAAHHRRAAA
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان⭐️ 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💠اللهمّ وفّر حظّی فیهِ من النّوافِلِ واكْرِمْنی فیهِ بإحْضارِ المَسائِلِ وقَرّبِ فیهِ وسیلتی الیكَ من بینِ الوسائل یا من لا یَشْغَلُهُ الحاحُ المُلِحّین💠 خدایا 🕊زیاد كن بهره ی مرا در آن از اقدام به مستحبات و 🕊 گرامى دار مرا در آن به حاضر كردن و یا داشتن مسائل و 🕊 نزدیك گردان در آن وسیله ‌ ام به سویت از میـان وسیله‌ها اى آنكه سرگرمش نكند اصرار و سماجت اصراركنندگان.
⭐️دعای روز بیست و هشتم ماه مبارک رمضان⭐️
💠🍀دعای جمعه ی آخر ماه مبارک رمضان وداع با ماه مبارک 🍀💠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Tahdir-joze28.mp3
3.99M
. . . 🕊تند خوانی قرآن استاد 🌷 جزء ۲۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حدیث ناب
قسمت هفده : فرار بزرگ حدود دو ماه بیمارستان بستری بودم ... هیچ کس ملاقاتم نیومد ... نمی دونستم خوشحا
قسمت هجده : بی پناه اون شب خیلی گریه کردم ... توی همون حالت خوابم برد ... توی خواب یه خانم رو دیدم که با محبت دلداریم می داد ... دستم رو گرفت .. سرم رو چرخوندم دیدم برگشتم توی مکتب نرجس ... . با محبت صورتم رو نوازش کرد و گفت: مگه ما مهمان نواز خوبی نبودیم که از پیش مون رفتی؟ ... . صبح اول وقت، به روحانی مسجد گفتم می خوام برم ایران ... با تعجب گفت: مگه اونجا کسی رو می شناسی؟ ... گفتم: آره مکتب نرجس ... باورم نمی شد ... تا اسم بردم اونجا رو شناخت ... اصلا فکر نمی کردم اینقدر مشهور باشه ... . ساکم که بسته بود ... با مکتب هم تماس گرفتن ... بچه های مسجد با پول روی هم گذاشتن ... پول بلیط و سفرم جور شد ... . کمتر از هفته، سوار هواپیما داشتم میومدم ایران ... اوج خوشحالیم زمانی بود که دیدم از مکتب، چند تا خانم اومدن
حدیث ناب
قسمت هجده : بی پناه اون شب خیلی گریه کردم ... توی همون حالت خوابم برد ... توی خواب یه خانم رو دیدم ک
قسمت نوزده : زندگی در ایران به عنوان طلبه توی مکتب پذیرش شدم ... از مسلمان بودن، فقط و فقط حجاب، نخوردن شراب و دست ندادن با مردها رو بلد بودم ... . همه با ظرافت و آرامش باهام برخورد می کردن ... اینقدر خوب بودن که هیچ سختی ای به نظرم ناراحت کننده نبود ... . سفید و سیاه و زرد و ... همه برام یکی شده بود ... مفاهیم اسلام، قدم به قدم برام جذاب می شد ... . تنها بچه اشراف زاده و مارکدار اونجا بودم ... کهنه ترین وسایل من، از شیک ترین وسایل بقیه، شیک تر بود ... اما حالا داشتم با شهریه کم طلبگی زندگی می کردم ... اکثر بچه ها از طرف خانواده ساپورت مالی می شدن و این شهریه بیشتر کمک خرج کتاب و دفترشون بود ... ولی برای من، نه ... . با همه سختی ها، از راهی که اومده بودم و انتخابی که کرده بودم خوشحال بودم ... . دو سال بعد ... من دیگه اون آدم قبل نبودم ... اون آدم مغرور پولدار مارکدار ... آدمی که به هیچی غیر از خودش فکر نمی کرد و به همه دنیا و آدم هاش از بالا به پایین نگاه می کرد ... تغییر کرده بود ... اونقدر عوض شده بودم که بچه های قدیمی گاهی به روم میاوردن ... . کم کم، خواستگاری ها هم شروع شد ... اوایل طلبه های غیرایرانی ... اما به همین جا ختم نمی شد ... توی مکتب دائم جلسه و کلاس و مراسم بود ... تا چشم خانم ها بهم می افتاد یاد پسر و برادر و بقیه اقوام می افتادن ... . هر خواستگاری که می اومد، فقط در حد اسم بود ... تا مطرح می شد خاطرات امیرحسین جلوی چشمم زنده می شد ... چند سال گذشته بود اما احساس من تغییری نکرده بود ... .
هدایت شده از  حدیث ناب
⭐️دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان⭐️
⭐️دعای روز بیست و نهم ماه مبارک رمضان⭐️ 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 💠اللهمّ غَشّنی فیهِ بالرّحْمَةِ وارْزُقْنی فیهِ التّوفیقِ والعِصْمَةِ وطَهّرْ قلْبی من غَیاهِبِ التُّهْمَةِ یا رحیماً بِعبادِهِ المؤمِنین.💠 خدایا، 🕊بپوشان مرا در آن با مهر و رحمت و 🕊 روزی کن مرا در آن توفیق و 🕊 خودداری و پاک کن دلم را از تیرگی‌ها و گرفتگی‌های تهمت، ای مهربان به بندگان با ایمان خود.
Tahdir-joze29.mp3
4M
. . . 🕊تند خوانی قرآن استاد 🌷 جزء ۲۹