✔️ وفاداری یک زن
زمانی معلوم میشود
که مردش هیچ نداشته باشد؛
✅و وفاداری یک مرد
زمانی معلوم میشود
که همه چیز داشته باشد.
◾️◾️http://eitaa.com/hedaat
💑 به همسرتان بیش از اندازه بدبین نشوید
🔸گاهی مرد هایی را دیدهایم که وفادار بودهاند، اما به این دلیل که همسرشان بیاندازه آنها را متهم به خیانت کرده است، آگاهانه دست به خیانت زدهاند!
🔸این مردان به نقطهای رسیدهاند که همان ضربالمثل معروف ماست: «آش نخورده و دهان سوخته.» پس فکر کردهاند وقتی اینقدر باید برای کاری که نکردهاند متهم شوند، پس بهتر که آن کار را انجام دهند.
🔸در واقع ترس از خیانت همسر باعث شده که بدترین ترس او به واقعیت تبدیل شود.
◾️◾️http://eitaa.com/hedaat
✅ زندگی پر از فرصته اما فرصت ها شانسی به دست نمیان، هر روز زندگی ی فرصت تازه هست واس ساختن رویاها!
✅ اگه به مقصد نامعلوم رسیدی شکست خوردی، زمین افتادی، بال و پرت شکسته، زخمی شدی باید بدونی دیگه مجال گریه کردن نیست!
✅ اشتباه واس درس گرفتنه؛ درس اینکه باید راهتو، فکرتو، باورهات و مدار ارتعاشی تو عوض کنی، درک اینکه باید تغییر کنی!
✅ تغییر یعنی خلق یه فرصت جدید، انتخاب یه مسیر و مقصد تازه، و شارژ باتری وجود با فکر مثبت، باورهای درست و اندیشه های قدرتمند!
✅ دنبال مقصر نگرد؛ تو اگه جایی نیستی که میخواستی باشی بدون آدم اشتباهی بودی.
✅ افکارتو عوض کن تا زندگیت از این رو به اون رو بشه!
◾️◾️http://eitaa.com/hedaat
7 نکته درباره مهریه
نیاز هست، بدانید...
🔹مهریه در سند عقدنامه ذكر میشود و دینی به گردن شوهر است.
🔹زن به محض ازدواج حق مطالبه مهریه را دارد و میتواند هر نوع تصرفی كه بخواهد در آن داشته باشد.
🔹اگر مهریه در عقدنامه ثبت شده باشد، میتوان آن را از طریق اداره اجرای ثبت اسناد و یا محاكم عمومی مطالبه کرد.
🔹مهریه تا حدی كه رفع جهالت از آن شود باید برای طرفین مشخص باشد
🔹مبلغ مهریه و کم و زیاد بودن آن مهم نیست. مهم این است که به توافق طرفین رسیده باشد.
🔹بر اساس قانون، برای ادای تمام یا قسمتی از مهریه میتوان مدت یا اقساطی قرار داد.
🔹مهریه نشان محبت مرد به همسرش است. اما مراقب باشید که این هدیه، با ترس و اجبار و وحشت از زندان افتادن تقدیم خانم نشود.
◾️◾️http://eitaa.com/hedaat
🔹شاهزاده ی قاجار همسرشیخ رجبعلی خیاط به نقل از فرزندشان
✍🏻:مادرم با آنکه از شاهزاده های قاجار بود، با درآمد کمی که پدر داشت زندگی میکرد و هیچوقت اعتراضی نداشت و با هم اختلافی نداشتند.
-پدرم بسیار شوخ طبع و خنده رو بود. در خانه ما احترام به مادر واجب بود. ما هشت خواهر و برادر بودیم و همه مادرمان را خانم صدا میزدیم. پدر همیشه با مادرم شوخی میکرد.
🗣 شیخ در کلاسهای اخلاق به شاگردانش میگفت:
✅ شما نمیخواهد به هر کسی که از راه می رسد بگویید قربانت بروم. این قربانت بروم را در خانه به همسرتان بگویید. این رفتارهاست که باعث علاقه میان زن و شوهر می شود.
◾️◾️http://eitaa.com/hedaat
#همسرانه👸
به همسرتان بفهمانید می توانید با کمی تدبر از پس همه مشکلات زندگی برآئید و همیشه و در همه حال همراه او خواهید بود و همگام با او پیش خواهید رفت. مثلا، به وقت اشتباه، پشت همسرتان را خالی نکنید بلکه خطاهای او را نادیده بگیرید و راهی برای حل آن بیابید.
◾️◾️http://eitaa.com/hedaat
🍃#همسرانه
🔺با هم گفتگو کنید و از خواسته های خود بگویید . فکر نکنید که همسرتان توانایی ذهن خوانی دارد و از آنچه شما میخواهید با خبر است.
🔻مادامی که شما به زبان نیاورید و در موردش با وی به توافق نرسید، نمیتوانید انتظار داشته باشید که او به چیزی که شما میخواهید عمل کند.
◾️◾️http://eitaa.com/hedaat
🔆 #پندانه
✍ قدر زر زرگر شناسد قدر گوهر گوهری
روزی طلبه جوانی که در زمان شاهعباس در اصفهان درس میخواند نزد شیخ بهایی آمد و گفت:
من دیگر از درسخواندن خسته شدهام و میخواهم دنبال تجارت و کار و کاسبی بروم، چون درسخواندن برای آدم، آب و نان نمیشود و کسی از طلبگی به جایی نمیرسد و بهجز بیپولی و حسرت، عایدی ندارد.
شیخ گفت:
بسیار خب! حالا که میروی حرفی نیست. فعلا این قطعه سنگ را بگیر و به نانوایی برو چند عدد نان بیاور با هم غذایی بخوریم و بعد هر کجا میخواهی برو، من مانع کسبوکار و تجارتت نمیشوم.
جوان با حیرت و تردید، سنگ را گرفت و به نانوایی رفت و سنگ را به نانوا داد تا نان بگیرد ولی نانوا او را مسخره نمود و از مغازه بیرون کرد.
پسر جوان با ناراحتی پیش شیخ بهایی برگشت و گفت:
مرا مسخره کردهای؟ نانوا نان را نداد هیچ، جلوی مردم مرا مسخره کرد و به ریش من هم خندید.
شیخ گفت:
اشکالی ندارد. پس به بازار علوفهفروشان برو و بگو این سنگ خیلی باارزش است، سعی کن با آن قدری علوفه و کاه و جو برای اسبهایمان بخری.
او دوباره به بازار رفت تا علوفه بخرد ولی آنها نیز چیزی به او ندادند و به او خندیدند. جوان که دیگر خیلی ناراحت شده بود، نزد شیخ آمد و ماجرا را تعریف کرد.
شیخ بهایی گفت:
خیلی ناراحت نباش. حالا این سنگ را بردار و به بازار صرافان و زرگران ببر و به فلان دکان برو و بگو این سنگ را گرو بردار و در ازای آن، صد سکه به من قرض بده که اکنون نیاز دارم.
طلبه جوان گفت:
با این سنگ، نان و علوفه ندادند، چگونه زرگران بابت آن پول میدهند؟
شیخ گفت:
امتحان آن که ضرر ندارد.
طلبه جوان با اینکه ناراحت بود، ولی با بیمیلی و به احترام شیخ به بازار صرافان و جواهرفروشان رفت و به همان دکانی که شیخ گفته بود، رفت و گفت:
این سنگ را در مقابل صد سکه به امانت نزد تو میسپارم.
مرد زرگر نگاهی به سنگ کرد و با تعجب، نگاهی به پسر جوان انداخت و به او گفت:
قدری بنشین تا پولت را حاضر کنم.
سپس شاگرد خود را صدا زد و در گوش او چیزی گفت و شاگرد از مغازه بیرون رفت.
پس از مدت کمی شاگرد با دو مامور به دکان بازگشت. ماموران پسرجوان را گرفتند و میخواستند او را با خود ببرند.
او با تعجب گفت:
مگر من چه کردهام؟
مرد زرگر گفت:
میدانی این سنگ چیست و چقدر میارزد؟
پسر گفت:
نه، مگر چقدر میارزد؟
زرگر گفت:
ارزش این گوهر، بیش از ۱۰هزار سکه است. راستش را بگو، تو در تمام عمر خود حتی هزار سکه را یکجا ندیدهای، چنین سنگ گرانقیمتی را از کجا آوردهای؟
پسر جوان که از تعجب زبانش بند آمده بود و فکر نمیکرد سنگی که نانوا با آن نان هم نداده بود، این مقدار ارزش داشته باشد، با لکنتزبان گفت:
به خدا من دزدی نکردهام. من با شیخ بهایی نشسته بودم که او این سنگ را به من داد تا برای وامگرفتن به اینجا بیاورم. اگر باور نمیکنید با من به مدرسه بیایید تا به نزد شیخ برویم.
ماموران پسر جوان را با ناباوری گرفتند و نزد شیخ بهایی آوردند. ماموران پس از ادای احترام به شیخ بهایی، قضیه مرد جوان را به او گفتند.
او ماموران را مرخص کرد و گفت:
آری این مرد راست میگوید. من این سنگ قیمتی را به او داده بودم تا گرو گذاشته، برایم قدری پول نقد بگیرد.
پس از رفتن ماموران، طلبه جوان با شگفتی و خنده گفت:
ای شیخ! قضیه چیست؟ امروز با این سنگ، عجب بلاهایی سر من آوردهای! مگر این سنگ چیست که با آن کاه و جو ندادند ولی مرد صراف بابت آن ۱۰هزار سکه میپردازد.
شیخ بهایی گفت:
مرد جوان! این سنگ قیمتی که میبینی، گوهر شبچراغ است و این گوهر کمیاب، در شب تاریک چون چراغ میدرخشد و نور میدهد. همان طور که دیدی، قدر زر را زرگر میشناسد و قدر گوهر را گوهری میداند. نانوا و قصاب، تفاوت بین سنگ و گوهر را تشخیص نمیدهند و همگان ارزش آن را نمیدانند.
وضع ما هم همین طور است. ارزش علم و عالم را انسانهای عاقل و فرزانه میدانند و هر بقال و عطاری نمیداند ارزش طلب علم و گوهر دانش چقدر است و فایده آن چیست. حال خود دانی، خواهی پی تجارت برو و خواهی به تحصیل علم بپرداز.
پسر جوان از اینکه می خواست از طلب علم دست بکشد، پشیمان شد و به آموزش علم ادامه داد تا به مقام استادی بزرگ رسید.
◾️◾️http://eitaa.com/hedaat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 احتیاج شدید مردگان به خیرات؛
◾️◾️http://eitaa.com/hedaat
میـوه سبز : افزایش گردش خون
میـوه قرمز : برطرف کردن کم خونی
میـوه نارنجی : استحکام استخوان
میـوه سفید : کاهش سکته قلبی
میـوه زرد : افزایش اشتها
میـوه بنفش : جوانی و شادابی
#تغذیه
#سلامت
◾️◾️http://eitaa.com/hedaat