eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.7هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
6.4هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
🪴 ‌🪴 🌿﷽🌿 چادرم را زیر بغلم زدم. دست هایم را جلو آوردم و گفتم: با همین دست های خودم اون رو دفن کردم. حالا من و خواهرم موندیم. مثل بقیه توی دفن شهدا، تو درمان مجروحین یا هر کاری که از دستمون بیاد کمک می کنیم اما من میبینم نیروها و سربازها توی خیابون ها سرگردونن هیچ کاری نمیکنن، چرا اینا رو سر و سامون نمی دید؟ چرا مسلحشوة نمی کنید؟ اینا منتظر دستور هستن. خب دستور بدیده برن بجنگن، من با یه عده شون صحبت کردم میگن بعضی از فرمانده ها فرار کردند. ما چه جوری، برای چی بجنگیم؟ آقایون خیلی از ماها میدونیم کسی که الان ریس جمهور اسم گرفته، خانه بنی صدر و خیلی از کله گنده های دور و برشی خائن اند. شماها که موندید کاری بکنید. شماها فرمانده اید. ما که دست مون به جایی بند نیست. دیگه نمی دونم چه کاری از دستمون برمیاد که انجام بدیم چند بار سرم را بالا آوردم، بینم حرف هایم را گوش می دهند یا نه. می دیدم بیشتر افراد به علامت تاسف سرشان را تکان می دهند. بعضی انگار خشکان زده بود. با تعجب به من نگاه می کردند و اشک در چشمانشان حلقه زده بود. بعضی هم پچ پچ می کردند. این حرکت باعث قوت قلبم می شد. گفتم: الان روزهاست ما منتظر لشکر قوچانیم، پس کی می خواد برسه؟ هی به نیروهای خطوط وعده میدن، نیروی کمکی از راه می رسه ، پس کو؟ اگر نیرویی در کار نیست، لااقل به ما زنها اسلحه بدید. بریم از خونه و کاشانه مون دفاع کنیم یکی که روی نقشه ایی خم بودند و چیزی می نوشتند، سر بلند کرد و پرسید مگه خانوم ها تو شهر موندن؟ گفتم: بله که موندن، یکی، دو تا هم نیستن. اونا هر کاری از دستشون برمی باد انجام میدن. من مطمئنم اگه اسلحه دستشون بیفته از خط رفتن ابایی ندارن چندتایی صدایشان در آمد: أحسنت، احسنت از این حرف حرصم در آمد. حس کردم سر من شیره می مالند. گفتم: من اومدم اینجا این حرفها رو به شما بگم که به رده های بالاتر تون انتقال بدید. حرف ما که خریدار نداره کسی ما رو نمیشناسه ولی همه روی شما به عنوان فرمانده حساب میکنن با اینکه کلی حرف برای گفتن داشتم، ولی ملاحظه کردم و دیگر ساکت شدم همان سرهنگ بعد از سکوت من گفت: وجود شما خواهرها باعث دلگرمی ماست. خیلی از کارهایی که شما انجام می دید، در صورت نبودنتان روی زمین می ماند یکی دیگر گفت: خدا پدرتان را رحمت کند. واقعا آفرین سرهنگ ادامه داد: دخترم، با وجود سن و سال کمت خیلی شجاعی، خیلی خوب حرف می زنی، خوب تحلیل کردی، ولی باید بدونی هر جایی نمی شه هر حرفی رو گفت، ما خودمون خیلی از مسائل رو میدونم ولی امروز شرایط، شرایط خوبی نیست، نمیشه بی مهابا با همه حرف زد. شما باید توی صحبت هات بیشتر مراعات بکنی، حالا ما اینجا نامحرم نداریم. ولی جاهای دیگه ممکنه این حرف ها برات دردسر درست کنه گفتم: من حرف هایی که زدم ناحق نبود. چیزهایی رو که می بینم، میگم، دروغ به هم نمی بافم. گفت: می دونم حرفهات دورغ نیست، اما صلاح هم نیست همه چیز گفته بشه، ما باید وحدت مون رو حفظ کنیم. این حرف ها باعث تفرقه و نفاق می شه گفتم: یعني خیانتها رو ببینیم و چشم هامون رو ببندیم؟ خود خیانت باعث تفرقه است؟ اینکه بدتره : او باز هم اصرار داشت، مرا مجاب کند هر جایی از خیانت بنی صدر حرف نزنم. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
یک شرکت بزرگ قصد استخدام تنها یک نفر را داشت. بدین منظور آزمونی را برگزار کرد که تنها یک پرسش داشت. پرسش این بود: شما در یک شب طوفانی سرد در حال رانندگی از خیابانی هستید. از جلوی یک ایستگاه اتوبوس در حال عبور کردن هستید. سه نفر داخل ایستگاه منتظر اتوبوس هستند. یک پیرزن که در حال مرگ است. یک پزشک که قبلا جان شما را نجات داده و یک نفر که در رویاهایتان خیال ازدواج با او را دارید. شما می توانید تنها یکی از این سه نفر را برای سوار نمودن انتخاب کنید. کدامیک را انتخاب خواهید کرد؟ دلیل خود را بطور کامل شرح دهید. قاعدتا این آزمون نمی تواند نوعی تست شخصیت باشد زیرا هر پاسخی دلیل خاص خودش را دارد. پیرزن در حال مرگ است، شما باید او را نجات دهید هر چند او خیلی پیر است و به هر حال خواهد مرد. شما باید پزشک را سوار کنید زیرا او قبلا جان شما را نجات داده و این فرصتی است که می توانید جبران کنید. اما شاید هم بتوانید بعدا جبران کنید. شما باید شخص مورد علاقه تان را سوار کنید زیرا اگر این فرصت را از دست بدهید ممکن است هرگز قادر نباشید مثل او پیدا کنید. از دویست نفری که در این آزمون شرکت کردند، تنها شخصی که استخدام شد دلیلی برای پاسخ خود نداد. او نوشته بود: سوئیچ ماشین را به پزشک می دهم تا پیرزن را به بیمارستان برساند و خودم به همراه همسر رویاهایم زیر باران منتظر اتوبوس می مانیم. پاسخی زیبا و سرشار از متانتی که ارائه شد گویای بهترین پاسخ است و مسلما همه می پذیرند که پاسخ فوق بهترین پاسخ است اما هیچکس در ابتدا به این پاسخ فکر نمی کند. چرا؟ زیرا ما هرگز نمی خواهیم داشته ها و مزیت های خودمان را (ماشین) (قدرت) (موقعیت) از دست بدهیم. اگر قادر باشیم خودخواهی ها، محدودیت ها و مزیت های خود را از خود دور کرده یا ببخشیم گاهی اوقات می توانیم چیزهای بهتری به دست بیاوریم.   @hedye110
مداحی_آنلاین_راهکار_کسب_خُشوع_استاد_رفیعی.mp3
5.92M
♨️راهکار کسب خُشوع 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.@hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
مداحی آنلاین - عالم تسبیح - استاد عالی.mp3
2.29M
♨️عالم تسبیح! 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.@hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
‌ 🏴 یا حسین شد فصل وصل و اهل مشّایه، دارند با مولایشان عهدی رنج سفر در کام زائرها، با عشق مولا می‌شود شهدی هرجا مسیر اربعین باشد، سردار دل‌ها یاد تو جاری است این راه‌ها را امنیت داده، خون تو و خون ابومهدی ✍️، ۱۴۰۳/۰۵/۲۶ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به ارواح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس صلوات @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
AUD-20210305-WA0095.m4a
3.38M
صلوات ابوالحسن ضراب اصفهانی به سفارش اقاصاحب الزمان ارواحنا له الفداء🌸 هرعملی رودرعصر جمعه ترک کردی این صلوات رو ترک مکن. التماس دعای فرج.🌹 🦋🌹💖           @hedye110
┄┅─✵💝✵─┅┄ روزگارتان از رحمت  «الرَّحْمَنُ الرَّحِیم» لبریز سفرهٔ تان از نعمت   «رَبُّ الْعَالَمِين» سرشار روزتون پراز لطف وعنایت خداوند ‌ سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ 🏴🏴🏴🇮🇷🇮🇷🇮🇷
آقا دعا کنید که در زندگی‌ مان باشیم ای ذخیره حق، یاور شما ای چشمه زلال الهی ظهور کن ماتشنه‌ایم، تشنه لب کوثر شما 🔸شاعر:قاسم نعمتی فرج مولا صلواتـــــــ @emame_mehraban           🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوره مبارکه نوشته استاد انصاریان ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
4_5807767791125661054.mp3
2M
🔸ترتیل صفحه 53 قرآن کریم با صدای استاد حامد ولی زاده_مقام نهاوند 🔸به همراه ترجمه گویای فارسی با صدای مرحوم استاد اسماعیل قادرپناه 🕊👇 ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
053-aleemran-ta-1.mp3
7.26M
سوره مبارکه بخش اول مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
053-aleemran-ta-2.mp3
4.42M
سوره مبارکه بخش دوم مفسر: استاد قرائتی ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 @hedye110
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 @hedye110
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ، يَا أَبَا الْقاسِمِ، يَا رَسُولَ اللّٰهِ، يَا إِمامَ الرَّحْمَةِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلَانَا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّٰهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّٰهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّٰهِ؛ 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 @hedye110
1_898400391.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @hedye110
🪴 ‌🪴 🌿﷽🌿 ولی من این نکته تأکید داشتم و گفتم حتی اگر تیربارونم کنن، باز هم سر حرفم هستم که بني صدر خائنه، اون نمیذاره ارتشی از خرمشهر دفاع کنه. ما کور نیستیم، دارم می بینیم چطور دارند به این مملکت خدمت می کند. اما خائن ها رو هم می بینیم. حرف می زنیم. شما برید توی خطوط ببینید چطور ارتشی و سپاهی و نیروهایی مردمی کنار هم میجنگند. هر کی غیرت داشته و احساس کرده باید بمونه مونده. بعضی ها نمی دونن سر و ته اسلحه کجاست، تیر چطوری شلیک میشه ولی رفته اند پر گلوله های دشمن شده اند. بیایید ببینید چقدر نظامی توی شهر سرگردونن. سرگرد شریف نسب میباد چلو مسجد گلویش رو پاره میکنه اما چون یک دسته از نظامی ها شدند که باید فرمانده های خودشون دستور بدن به حرف های سرگرد شریف نسب گوش نی دن سرگرد انگار داره با سنگ حرف می زنه گفت: انشاءالله اوضاع درست می شه. شما هم دعا کن. ما تلاش مون رو می کنیم. حامی شما هم هستیم. هر کاری از دستموت پر بیاد، کوتاهی نمی کنیم. حالا خانوادتون کجان؟ گفتم: چند روزی از شهر فرستادیم شون بیرون أخر سر هم گفتم: تا این مردم هستن می تونید کاری انجام بدید. اگه بالاتری ها خائن اند ما پشتیبانی مردم رو دارید. از این مسأله استفاده کنید و اوضاع رو سر و سامون بدید سرهنگ و یکی، دوتای دیگر گفتند: چشم این طور که گفتند، ندانستم چه باید بگویم. خداحافظی کردم و آمدم بیرون. بدنم هنوز میلرزید. اصلا فکر نمیکردم بتوانم این قدر حرف بزنم. با اینکه بعضی جاها سکوت میکردم تا بغضم را فرو ببرم ولی فکر می کنم در صدایم تحكم و صلابت مشخص بود به محض بیرون آمدنم، زهره رقم دوید و پرسید: چی شد؟ چرا این قدر صورتش سرخ شده؟ حرفهات رو زدی؟ اونا چی گفتن؟ گفتم: آره، ولی بذار بعدا برات تعریف می کنم زهره دستم را گرفت و برد روی صندلی نشاند. بعد برایم آب آورد. تا زمانی که جوان سپاهی بیاید، آنجا نشستم، کم کم آرام شدم و خلاصه ایی از گفت و گویم را برای زهره تعریف کردم. زهره گفت: خدا را شکر، خدا کنه کاری بکنن. خودم هم فکر کردم حتی اگر کاری انجام ندهند، گفتنش بهتر از نگفتن بود، توی مسیر برگشت سپاهی ها تا به مسجد برسند، چند جایی ایستادند، می گفتند: باید کارهای شان را پیگیری کند، من ساکت بودم. اصلا دوست نداشتم، کسی سؤال و جوابم کند و بپرسد رفتی اتاق چنگ چی شد؟ چی گفتی، چی شنیدی؟ چون صورتم نشان می داد، حسابی گریه کرده ام، نمی خواستم حتی کسی را هم ببینم. خدا خدا می کردم با ابراهیمی برخورد نکنم هوا دیگر تاریک شده بود که به مسجد رسیدیم. شام گرفتم و رفتم جنت آباد روز بعد ابراهیمی تا مرا دیده با خنده گفت: شنیدم رفتی اتاق جنگ رو به هم ریختی؟ گفتم: شما از کجا میدونید کی گفته من اونجا رو به هم ریختم؟ گفت: اینکه چه جوری خبرها به ما میرسه مهم نیست. مهم اینه که خبر به ما هم رسید 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🪴 ‌🪴 🌿﷽🌿 فصل بیستم اگر اشتباه نکنم، روز شانزدهم یا هفدهم ساعت حدود یک بعدازظهر بود. مشغول تعمیر و گلوله گذاری بودم که صدا زدند؛ مجروح آورده اند، سریع برانکارد برداشتیم و رفتیم بیرون مجروحی را کف وانت خوابانده بودند. زانوانش ترکش خورده بود و درد زیادی داشت آقای نجار را صدا زدیم. آمد توی وانت جراحتش را بررسی کرد و گفت: به احتمال زیاد شکستگی داره. پیاده اش نکنید وسایل کار آقای نجار را آوردم. مثل همیشه اول بالای جراحت هایش را بستیم و ژم وصل کردیم، مجروح که مردی آتش نشان بود و لباس کار سرمه ایی رنگی به تن داشته بدجور درد می کشید و ناله می کرد. از شدت ضعفي ناشی از خونریزی، عرق کرده بود و میلرزید. آقای نجار آمپول مسکنی به وریدش تزریق کرد و بعد جراحی را پانسمان کردیم. بعد از آتل بندی به یکی از مردهای همراهش گفتیم: پایین پایش بنشیند و پاهای مرد را نگه دارد تا تکان های ماشین مجروح را اذیت نکند من هم سرم را نگه داشتم توی فواصل این کارها با حاتم، رانندة وانت قرمز رنگ آتش نشانی سلام و علیک کردم و او شهادت پدر را تسلیت گفت. با حاتم و خانواده عرب زبانش از خیلی وقت قبل آشنا بودم آنها همسایه بابا و خاله سلیمه بودند. زن حاتم، شبیه خیلی با خاله سلیمه جور بود. هر وقت مهمان عجم داشتند، دنبال خاله می آمد تا او به خانه شان برود. او می خواست خاله در تهیه غذاها و پذیرایی از مهمان های فارسی زبانش کمکی کند. در اعیاد فطر و قربان هم که اهمیت ویژه ایی برای اعراب دارد، آنها برای عید دیدنی به خانه ما می آمدند و بابا و دا هم به خانه آنها می رفتند حاتم تند می رفت و صدای ناله همکار مجروحش توی دست اندازهای جاده تبدیل به فریاد می شد، آن قدر که در این جاده رفت و آمد کرده بودم، تمام زیر و بم جاده و کناره هایش از بر بودم. دست اندازهایی که با اصابت خمپاره ایجاد شده بود، جاهایی که بلدوزرها کنده بودند تا گونی ها را برای سنگر ساختن پر کند، تطل های تزیینی وسط بلوار که پری نمی داد و به همین خاطر، به نخل ابولهب مشهور بوده با آنکه زیاد قد نکشیده بودند وخته بودند، خمپاره هایی که توی بیابان های اطراف جاده افتاده، عمل نکرده بودند و همین طور لانه دو، سه تا ماشین سوخته که کنار جاده متوقف مانده بودند، فکر می کردم این جاده را چشم بسته هم می توانم بروم و بیایم، سخت ترین سمت جاده البته بعد از گذر از پل، وقتی بود که می خواستیم از فلکه پمپ بنزین دست چپ بریم و راهمان را به طرف آبادان ادامه بدهیم. در این نقطه ما به لحاظ جغرافیایی و بعد تر به نیروهای عراقي مستقر در آن طرف شط نزدیک می شدیم و در تیررس شان قرار رفتیم، چیزی که بیشتر همه را می ترساند، احتمال انفجار پمپ بنزین بود که در این تمیزت تا شعاع زیادی همه چیز را درو می کرد و به هوا می فرستاد علوی در اورژانس بیمارستان برانکاردی آوردند و پرستارها با احتیاط مجروح را برداشتند. سرم را دست یکی از پرستارها دادم و با حاتم وارد بیمارستان شدیم. آنجا دو، نفر از پسرهای مسجد را دیدم. سلام و علیک کردیم. پرسیدند: مجروح آوردید؟ گفتم: آره، همون مجروح رو برانکارد رو ما آوردیم. گفتند: برای برگشت وسیله دارید؟ گفتم: آره. همون وانت قرمزه که جلوی دره. گفتند: پس ما هم با شما می آییم. وسیله ایی که ما رو آورد منتظرمون نموند و رفت حاتم که آمد، پسرها که از بین شان فقط اسم غلامرضا خاطرم مانده، با او سلام و علیک کردند و گفتند: با ما به خرمشهر بر می گردند. از دو نفر همکار خانم یکی به همراه پسرها عقب وانت نشست. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ ↷↷↷ eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️تفاوت عبادت و بلا! 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
و چنین فرمود مهربان پروردگار ای فرزند آدم مرا یاد کن تا اجابت کنم تو را، مرا بدون غفلت بخوانید تا بی‌درنگ پاسختان دهم، مرا با دلهای تهی از آلودگی بخوانید تا بهشتی که جایگاه نیکویی است به شما پاسخ دهم، مرا به همراه ترس و امید بخوانید تا برای شما در هر امری گشایشی و رهایی قرار دهم، مرا با نامهای برتر بخوانید تا پاسختان را با اجابت درخواستهای برتر دهم، مرا در این سرزمین ویرانی و نیستی بخوانید تا پاسخ شما را در آن سرزمین با پاداش و جاودانگی دهم. ای فرزند آدم چقدر خدا! می‌گویی و در دلت غیر خدا جای گرفته است؟! اگر خدا را آنچنان‌که سزاوار است شناخته بودی غیر خدا برای تو اهمیت نداشت تو نافرمانی او می‌کنی ولی طلب آمرزش نمی‌کنی، همانا درخواست آمرزش با پافشاری بر گناه، توبه دروغگویان است (و پروردگار تو ستمکار بر بندگان نیست). @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨رسم حضرت امام صادق (علیه السلام) چنين بود كه: جز بر تربت حسين (ع) به خاک ديگرى سجده نمى‏‌كرد و اين كار را از سر خشوع و خضوع براى خدا مى‏‌كرد..✨ ➥ @hedye110 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄