eitaa logo
❣کمال بندگی❣
1.6هزار دنبال‌کننده
15.1هزار عکس
6.9هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌷🌼 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
☂💕☂💕☂💕 @hedye110 😍✋ نزدیکم نشسته بود و زانوهاش و بغل کرده بود... سرش و بالا آورد و نگاهش و به چشمهام دوخت- سلام اینبار من نگاهم رو دزدیدم و سرجام نشستم ... موهام و زدم پشت گوشم: -امیرعلی ؟؟ سکوت کرده بود و منتظر بودانگار حرفم و کامل کنم -ببخشید ...معذرت می خوام ...من.... پرید وسط حرفم - منم مقصر بودم! این وسط مقصر بودن امیر علی برام عجیب بود! هنوز توی بهت بودم که گفت: _ببخشید! همیشه فکر می کردم مردها غرور دارن و اگر مقصر کامل هم باشن عذرخواهیی در کار نیست!..حالا امیرعلی به خاطر اشتباهی که بیشتر تقصیر من بود عذر خواهی می کرد...لبخندی روی لبم نشست !دلش بزرگ بود شوهرم! -منم یکم عصبی بودم تند باهات حرف زدم ! با خودم فکر کردم من بیشتر تند حرف زده بودم و هر چی که اومده بود سرزبونم گفته بودم ! بازم طاقت نداشتم به صورتش نگاه کنم وخیره شدم به انگشتهای گره کردم - این و نگو بیشتر خجالتم میدی...من واقعا معذرت می خوام!! نگاهش خیره شد به چشمهام و یک لبخند مهربون همه صورتش و پر کرده بود که بی اختیار من هم لبخندش و جواب دادم ! اینم شد خوشی آشتی کنون! لبخند کم جونی زد و نگاهش مات شد روی صورتم! -نفیسه خانوم دلخور شده و امیرمحمدگله کرده ...اومدن دنبال امیر سام ! سریع نگاهم و چرخوندم روی جای خالی امیرسام !چین افتاد روی پیشونیم دلخور بودن از امیرعلی با این همه کمک! -چرا آخه؟؟ امیر سام کو؟ - امیر محمد بردش خواب بودی نخواستم بیدارت کنم! ناراحت گفتم: چی شده؟ - من بابای نفیسه خانوم و غسل دادم! شکه شدم ونگاهم خیره موند روی امیرعلی که عادت بد من بهش سرایت کرده بود و کلافه موهاش رو بهم میریخت! مطمئنا این کا رو هم فقط برای دزدین نگاهی که دلخوری توش داد میزد انجام می داد! دستش رو محکم گرفتم ودلداری دادمش _امیرعلی نکن این کار رو توخوبی کردی چرا دلخورن؟ پوزخندی زد –امیرمحمد که فهمید جوری نگاهم کرد که انگار جنایت کردم ...گفت دیگه به اندازه کافی تو اون تعمیرگاه خودم و تباه کردم دیگه اگه این کار رو هم بکنم آبروی اونم میره!..گفت کسایی هستن که این کار وظیفشونه و اونا انجامش می دن! قلبم مچاله شد طفلک امیرعلی دیروز اندازه یک کوه غصه داشته و من شده بودم قوز بالا قوز ! باصدای گرفته ای ادامه داد - امروز که یکی از فامیلهای نفیسه خانوم سر خاک گفت من کارهای غسل و کفن و دفن رو کردم که مثلا از من تشکر کنن و ممنون باشن ... مامانش به زور تشکر کرد و نفیسه خانوم شکه شد بعد هم به امیر محمد که انگار بیشتر از دیروز از دستم ناراحت بودو فکر می کرد آبروش رفته پیغام داده بودامیرسام و ببرن پیش خودش! میترسیده بچه اش اینجا باشه و نزدیک من...! صداش با این حرفها هر لحظه گرفته و گرفته تر میشد و من بغض کرده بودم نمی خواستم ببینم امیرعلی رو این قدر داغون بعد این همه محبت کردن!واقعا انصاف بود؟! یعنی وسط داغدار بودن هم آدم باید فکر این خرافات و آبروداری مسخره می بود!این کار امیرعلی لطف بود نه آبرو بردن! اشکهام سر می خوردن روی گونه ام که بریده گفتم: امیر...علی! سرش و بلند کردو با دیدن اشکهام دستپاچه دستش جلو اومد و اشکهام رو پاک کردو من بین گریه بوسیدم دستهایی رو که محبت کرده بودن ولی جوابشون گله شده بود! -محیا عزیزم گریه چراآخه؟؟!!! نمی تونستم حرفی بزنم فقط صورتم و تکیه دادم به کف دستش و هق زدم -دوستت دارم ! لبخند محوی زدو بازم نگاه رنجورش رو ازم قایم کرد.. ☂💕☂💕☂💕☂💕 @hedye110
2⃣ 🔸ببینید خیلی واضح خدمتِ شما سروران خودم عَرض کنم👇 👈 اگر ما به هر دلیلی خودمونو متقاعد کنیم 🔅 به دینداری 🔅 عقاید اسلامی یا به هر عقلانیتی 🔅 به هر دلیل ایمانی 🔅به هر دلیل اخلاقی 🔅 به هر دلیل روحی 👈 اما از دینداری لذت نبریم ! 😒 نشاط پیدا نکنیم❗️ مسرور نشیم❗️ 👇👇👇 👈مطمئن باشید دینداری ما، دینداری توأم با غرور و عُجب خواهد شد🚫 👈خب، چه فایده ای داره⁉️ نگید بالاخره یکمی خوبه، بازم دینداریه...❌ 🔸پیامبر گرامی اسلام فرمود : 👇👇👇 👈اگر کسی گناه نکنه و مغرور بشه به اینکه گناه نکرده😏 👈رسول خدا فرمود گناه بکنه از این حال بهتره❗️😱 ⚠️ضمن اینکه خیلی ها رو نسبت به دین زده میکنیم 😐😶 👇👇👇 ⬅️ بعد دوباره اون دعوای مسخره ی دین و دنیا پیش میاد❌ دعوای خیلی مسخره ایه😒 خیلی آزار دهنده است😭 🔹🔸⭕️ادامه...👇 🌼🌷🌼🌷🌼🌷 @hedye110
↫وقتے حجاب از منظر مادر مے افتد ↫حجب و حیا هم از سر دختر مے افتد! ↫شرمندہ ایم از چادر خاڪے زهرا (س) امروز اگر، چادر زیاد از سر مے افتد! #مادر_شرمنده_ایم 🌸🌷🌸🌷🌸🌷 @hedye110
😄 یه خانمی میگفت خدارو شکر! داماد خوبی دارم.دخترم هرچی بخواد براش میخره. دخترم تا ظهر میخوابه عصرشم میره گردش و خرید، شب دامادم غذا میخره میاره.😌 ولی هرچی از داماد شانس آوردم از عروس خوب، بی نصیب بودم😔 زن نیست که! تا لنگ ظهر میخوابه، نه زندگی میفهمه نه آشپزی میکنه. 😠همش دنبال ولگردی و ولخرجیه بیچاره پسرم شب میاد از شام خبری نیست، خودش یا باید بخره یا درست کنه. 😒هیچی هم بهش نمیگه! ذلیل مرده..!😂😂 🍃🌼🍃🌼🍃 @hedye110
💚☂💚☂💚☂ @hedye110 😍✋ زمزمه کردم _امیرعلی خوبه؟ عطیه پوفی کرد -هنوز باهم قهرین پس؟! فقط سر تکون دادم به نشونه مثبت -دلم براش تنگ شده.. عطیه - خب بهش زنگ بزن ...چرا کشش می دی؟! بی فکر گفتم: _دیروز امیرعلی برگشت خونه آقای رحیمی وقتی من رفتم؟! براق شد -صبر کن ببینم نکنه تو به امیرعلی هم شک داری؟! نه نداشتم ولی این سوال از دیروز مغزم رو می خوردکه بعد من برگشته اونجا یا نه؟ شاید یکی ازدلایل زنگ نزدنمم همین بود که اگر بفهمم اونجاست حس حسادتم شعله بکشه حسی که هیچوقت نداشتم و فقط روی امیرعلی فعال شده بود... -نه خب ...! عطیه سری از روی تاسف تکون داد -واقعا که خلی محیا...نخیرم دیروز که یکدفعه غیب شدین دیگه امیر علی نیومد حتی امروز صبحم یک راست اومدحسینیه!!! دلم از خوشحالی ضعف رفت و روی لبهام اثر گذاشت ... آرنج عطیه رفت توی پهلوم و من باصورت جمع شده از درد تند نگاهش کردم که اخم کرد! -عقل کل حالا که خوشحال شدی یه زنگ به شوهرت بزن قهر و دعوا بسه! لب چیدم –روم نمیشه... -خدا میدونه دیروز چه حرفها که بار داداشم نکردی که روت نمیشه!! اخم کردم -عطیه! -عطیه و کوفت من میشناسمت اعصاب که نداری فکر حرفهات و نمی کنی همون اول میزنی جاده خاکی!... راست می گفت باید روی این رفتارم تجدید نظر می کردم! - -خب حالا تو بگو چه غلطی بکنم؟ با تخسی گفت: _هیچی بدو زود برو دست بوسی داداشم بگو غلط کردم! چشمهام گرد شد -بی ادب ریز خندید – خودتی صدای یاالله یاالله گفتن که بلند شد من و عطیه دست از حرف زدن کشیدیم و فهمیدیم از جلسه ختم سوم و سخنرانی هیچی نفهمیدیم! بالشت امیرسام رو زیر سرش مرتب کردم ... عجب خواب سنگینی داشت این بچه .. چون همه بعد از جلسه می رفتن سرخاک من مجبورشدم برگردم خونه به خاطر امیر سام و اون هم همینطورخواب بود! موقع بیرون اومدن از حسینیه فقط از دور امیرعلی رو دیده بودم که صورتش حسابی گرفته بود و من چه قدر دلم می خواست برم نزدیک ویه ببخشید غلیظ بگم برای تموم کردنِ این قهری که حسابی به جای نیروی دافعه... نیروی جاذبه و دلتنگیم رو بیشتر کرده بود...! به صفحه گوشیم نگاهی انداختم و اسم امیرعلی رو لمس کردم و با اولین صدای بوق قلبم بیتاب شد ودلتنگ برای شنیدن صداش!! بغض کردم... دفعه دوم بود که جواب نمی داد... یعنی هنوزم قهر بود؟! کنار امیرسام به پهلو دراز کشیدم و ساق دستم شد بالشتم ... روی گونه امیرسام و نوازش کردم غرق خواب بود! باخودم ولی جوری که انگار امیر سام مخاطبم باشه زمزمه کردم -یعنی هنوز عموت باهام قهره!؟ دلم تنگه براش امیرسام! امیر سام توی خواب لبخندی زد که لبخند محوی هم روی صورت من نشوند و من باز زمزمه کردم: _وروجک دلتنگی من خنده داره آخه؟!؟ اونقدر به صورت امیر سام زل زدم که خوابم برد ... دستم خواب رفته بودو گز گز می کرد! ولی قبل اینکه خودم تکونی بخورم دستی آروم سرم و بلند کردو بعد با ملایمت گذاشت روی بالشت ... تاخواستم چشمهام رو باز کنم و از مامان تشکر، که متوجه عطر امیرعلی شدم که همه اطرافم و پر کرده بود! دلم میخواست چشمهام رو روی هم فشار بدم از هیجان... ولی میفهمید بیدارم و اصلا دلم این ونمیخواست ... فکر میکردم اگه بیداربشم اخم میکنه و بازم قهر!...نگاه سنگینش رو حس می کردم و دست آخر طاقتم تموم شدو آروم چشمهام و باز کردم و امیرعلی نگاه از من دزدید و من خجالت زده از یادآوری دیروزآروم گفتم: _سلام!! 💚☂💚☂💚☂💚☂ @hedye110
آیت الله بهاءالدینی فرمودند: 💚 اگر زنان چادری می خواستند نشانشان می دادم عرقی که در فصل گرما به خاطر حفظ حجاب می ریزند, دانه دانه اش خورشید است. شما خورشید خدا هستید. 💚 و ایشان این روایت را از ثواب الاعمال نقل می کردند عرقی که زن زیر چادر می ریزد سه جا برای او نور می شود: ☀ در درون قبر ☀ در برزخ ☀ در قیامت 🔥و اگر زنان بی حجاب از من می خواستند همین الان نشانشان می دادم که این موی سر که به نامحرم نشان می دهند آتش است. آنها در آرایش زیبایی نیستند، بلکه در آرایش آتش هستند. 🌸🌹🌸🌹🌸🌹 @hedye110
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃 🍃 🌹 🍃 ❤️ توسل امروز ❤️ 🌹 یا وَصِىَّ الْحَسَنِ وَالْخَلَفَ الْحُجَّةَ اَیُّهَا الْقائِمُ الْمُنْتَظَرُ الْمَهْدِىُّ یَا بْنَ رَسُولِ اللهِ یا حُجَّةَ اللهِ عَلى خَلْقِهِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَى اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَىْ حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ🌹 🍃 🌹 🍃 🌹🍃 🍃🌸🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃 https://eitaa.com/hebye110
🌸 🌸💞 خدا هر روز صبح زنگ بیدار باش را می زند! خورشید می تابد و شهر، خمیازه می کشد گل ها رو به سوی تو می کنند و شاداب می شوند. سلام دوستان عزیز !  صبحتون بخیر
بوى عطرياس داردجمعه ها، وعده ديدار داردجمعه ها جمعه ها بر عاشقان آيينه است، وعده گاه عاشقان آدينه است جمعه ها دل ياد دلبر میكند نغمه يابن الحسن(عج) سر ميكند. الهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹 @hedye110
‌ 💗 #پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: ‌ 🌷زنان خود را با پوشش اندام و جسم، از دیدار نامحرمان باز دارید، که زنان هرچه پوشیده‌تر باشند، سعادتمندتر هستند.🍃 📚سفینه البحار، ج ۲🌿 ‌ ‌ ‌@hedye110
🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 @hedye110 😍✋ نزدیکم نشسته بود و زانوهاش و بغل کرده بود... سرش و بالا آورد و نگاهش و به چشمهام دوخت- سلام اینبار من نگاهم رو دزدیدم و سرجام نشستم ... موهام و زدم پشت گوشم: -امیرعلی ؟؟ سکوت کرده بود و منتظر بودانگار حرفم و کامل کنم -ببخشید ...معذرت می خوام ...من.... پرید وسط حرفم - منم مقصر بودم! این وسط مقصر بودن امیر علی برام عجیب بود! هنوز توی بهت بودم که گفت: _ببخشید! همیشه فکر می کردم مردها غرور دارن و اگر مقصر کامل هم باشن عذرخواهیی در کار نیست!..حالا امیرعلی به خاطر اشتباهی که بیشتر تقصیر من بود عذر خواهی می کرد...لبخندی روی لبم نشست !دلش بزرگ بود شوهرم! -منم یکم عصبی بودم تند باهات حرف زدم ! با خودم فکر کردم من بیشتر تند حرف زده بودم و هر چی که اومده بود سرزبونم گفته بودم ! بازم طاقت نداشتم به صورتش نگاه کنم وخیره شدم به انگشتهای گره کردم - این و نگو بیشتر خجالتم میدی...من واقعا معذرت می خوام!! نگاهش خیره شد به چشمهام و یک لبخند مهربون همه صورتش و پر کرده بود که بی اختیار من هم لبخندش و جواب دادم ! اینم شد خوشی آشتی کنون! لبخند کم جونی زد و نگاهش مات شد روی صورتم! -نفیسه خانوم دلخور شده و امیرمحمدگله کرده ...اومدن دنبال امیر سام ! سریع نگاهم و چرخوندم روی جای خالی امیرسام !چین افتاد روی پیشونیم دلخور بودن از امیرعلی با این همه کمک! -چرا آخه؟؟ امیر سام کو؟ - امیر محمد بردش خواب بودی نخواستم بیدارت کنم! ناراحت گفتم: چی شده؟ - من بابای نفیسه خانوم و غسل دادم! شکه شدم ونگاهم خیره موند روی امیرعلی که عادت بد من بهش سرایت کرده بود و کلافه موهاش رو بهم میریخت! مطمئنا این کا رو هم فقط برای دزدین نگاهی که دلخوری توش داد میزد انجام می داد! دستش رو محکم گرفتم ودلداری دادمش _امیرعلی نکن این کار رو توخوبی کردی چرا دلخورن؟ پوزخندی زد –امیرمحمد که فهمید جوری نگاهم کرد که انگار جنایت کردم ...گفت دیگه به اندازه کافی تو اون تعمیرگاه خودم و تباه کردم دیگه اگه این کار رو هم بکنم آبروی اونم میره!..گفت کسایی هستن که این کار وظیفشونه و اونا انجامش می دن! قلبم مچاله شد طفلک امیرعلی دیروز اندازه یک کوه غصه داشته و من شده بودم قوز بالا قوز ! باصدای گرفته ای ادامه داد - امروز که یکی از فامیلهای نفیسه خانوم سر خاک گفت من کارهای غسل و کفن و دفن رو کردم که مثلا از من تشکر کنن و ممنون باشن ... مامانش به زور تشکر کرد و نفیسه خانوم شکه شد بعد هم به امیر محمد که انگار بیشتر از دیروز از دستم ناراحت بودو فکر می کرد آبروش رفته پیغام داده بودامیرسام و ببرن پیش خودش! میترسیده بچه اش اینجا باشه و نزدیک من...! صداش با این حرفها هر لحظه گرفته و گرفته تر میشد و من بغض کرده بودم نمی خواستم ببینم امیرعلی رو این قدر داغون بعد این همه محبت کردن!واقعا انصاف بود؟! یعنی وسط داغدار بودن هم آدم باید فکر این خرافات و آبروداری مسخره می بود!این کار امیرعلی لطف بود نه آبرو بردن! اشکهام سر می خوردن روی گونه ام که بریده گفتم: امیر...علی! سرش و بلند کردو با دیدن اشکهام دستپاچه دستش جلو اومد و اشکهام رو پاک کردو من بین گریه بوسیدم دستهایی رو که محبت کرده بودن ولی جوابشون گله شده بود! -محیا عزیزم گریه چراآخه؟؟!!! نمی تونستم حرفی بزنم فقط صورتم و تکیه دادم به کف دستش و هق زدم -دوستت دارم ! لبخند محوی زدو بازم نگاه رنجورش رو ازم قایم کرد.. 🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 @hedye110
🔔🔔 #تلنگر ی برای #صاحبخانه ها ✍امام صادق(علیه السلام): کسی که خانه‌ای داشته باشد و مؤمنی محتاج سکونت در آن باشد و او نگذارد، خداوند عز و جل می‌فرماید: فرشتگانم! بنده‌ام به بنده دیگرم در مورد سکونت در دنیا بخل ورزید. به عزتم سوگند هیچ گاه در بهشتم ساکن نخواهد شد. 📚ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۵۱۹ #احادیث @hedye110