ریشه ضرب المثل "گربه را دم حجله کشتن":
آورده اند که دامادی برای آن که زهر چشمی از عروس بگیرد و زمینه را برای مردسالاری سال های بعد هموار سازد، در شب عروسی دست به ابتکاری زد و آن این که گربه ای را گرفت و در جایی مخفی کرد.
شب عروسی هنگامی که عروس و داماد وارد حجله شدند، داماد طرحی چید که گربه یکباره وارد اتاق شود. داماد که دنبال این فرصت بود، به طرف گربه هجوم آورد و به سرعت برق گربه را گرفت و سر از بدنش جدا کرد. همین نمایش کافی بود تا عروس حساب کار خود را بکند و بفهمد که شریک زندگی آینده اش چه قاطعیتی دارد. چندی که گذشت، داماد گربه کش از دنیا رفت و عروس خانم را با آرزوهایش تنها گذاشت. بعدها مرد دیگری به خواستگاری اش آمد، اما او بر خلاف شوهر قبلی مردی منفعل و دم دمی مزاج بود. زن که نتوانسته بود در زمان شوهر قبلی به بسیاری از خواسته هایش برسد، فرصت را غنیمت شمرد و زن سالاری پیشه کرد. شوهر بیچاره که از دست زن عاصی شده بود، دنبال راهی می گشت تا قاطعیت خود را به رخ بکشاند و به او بفهماند که چند مرده حلاج است.
از قضا حکایت شوهر قبلی این زن و کشتن گربه را هم شنیده بود. تصمیم گرفت همان کاری را بکند که شوهر قبلی انجام داده بود. گربه ای را گرفت تا در یک صحنه سازی سر از بدنش جدا کند؛ اما گربه از دستش فرار کرد، وارد کوچه شد. گربه جلو و مرد به دنبال، غوغایی در کوچه پیدا شد. بالاخره مرد، گربه را گرفت و کشت و فاتحانه به خانه نزد همسرش آمد تا اوضاع را ورانداز کند؛ اما بر خلاف تصور، ملاحظه کرد این زن به جای اضطراب و نگرانی و به جای این که آثار ترس و واهمه از شوهر در چهره اش باشد، لبخندی تمسخر آمیز به صورت دارد؛ و به زبان بی زبانی شوهرش را سرزنش می کند.
زن دست آخر تاب نیاورد و گفت:
«آن که دیدی، گربه را دم حجله کشت، نه توی کوچه...»
💕🌻💕🌻💕🌻💕🌻💕🌻
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
@hedye110
💠مراد از «دحو الارض» چیست؟💠
علّامه میرزا ابوالحسن شعرانی رضوان الله علیه
🍃و الأَرضَ بَعدَ ذَلِكَ دَحَيهَا، زمين را پس از آن بگسترد.
🍃چنان كه در لغتِ ارض گذشت، مراد از آن كرۀ زمين نيست بلكه سطح خشكى است مقابل دريا و كوه، كوه و آب از زمين نيستند.
🍃و به مقتضاى اين آيه، خشكى زمين كه رُبع مسكون مى نامند پس از خلقت اوّلين پديد آمد،
🍃چون سطح كره خاك را آب از همه جانب فرا گرفته بود، و اين خشكى كه برجسته و از آب بيرون آمده مانند جزيره است كه از قعر دريا بر جهد و بالا آيد و به تدريج پهن و گسترده و بزرگ شود،
🍃طبيعيان امروز هم گويند آب به همه زمين احاطه داشت و خشكى به عللى از قعر آب برآمد و بر سطح زمين چينها و شكنجها هويدا شد.
📚 «هزار و یک کلمه» ج ۱ ص ۴۶۱
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
http://eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
🔷🔶🔷🔶🔷🔶
@hedye110
#تاریخ_انبیا.........
امام صادق - عليه السلام - فرمود: ابراهيم - عليه السلام - پدر مهرباني براي مهمانان بود، هرگاه به او مهمان نميرسيد، از خانه بيرون ميآمد و به جستجوي مهمان ميپرداخت، روزي براي پيدا كردن مهمان از خانه خارج شد و درِ خانه را بست و قفل كرد و كليد آن را همراه خود برد، پس از ساعتي جستجو، به خانه بازگشت ناگاه مردي يا شبيه مردي را در خانه خود ديد، به او گفت: «اي بنده خدا با اجازه چه كسي وارد اين خانه شدهاي؟»
آن مرد گفت: با اجازه پروردگار اين خانه، اين سخن سه بار بين ابراهيم - عليه السلام - و آن مرد تكرار شد، ابراهيم دريافت كه آن مرد جبرئيل است، خداوند را شكر و سپاس نمود. در اين هنگام جبرئيل گفت: «خداوند مرا به سوي يكي از بندگانش كه او را خليل (دوست خالص) خود كرده، فرستاده است.»
ابراهيم فرمود: «آن بنده را به من معرفي كن، تا آخر عمر خدمتگزار او گردم.»
جبرئيل گفت: آن بنده تو هستي.
ابراهيم گفت: «چرا خداوند مرا خليل خوانده است؟»
جبرئيل گفت: «زيرا تو هرگز از احدي چيزي را درخواست نكردي، و هيچ كس هنگام درخواست از تو جواب منفي نشنيد.»
رحمت وسيع خدا در مقايسه با مهمان خواهي ابراهيم - عليه السلام -
روايت شده: تا مهمان به خانه ابراهيم - عليه السلام - نميآمد، او در خانه غذا نميخورد، وقتي فرا رسيد كه يك شبانه روز مهمان بر او وارد نشد، او از خانه بيرون آمد و در صحرا به جستجوي مهمان پرداخت، پيرمردي را ديد، جوياي حال او شد، وقتي خوب به جستجو پرداخت فهميد آن پيرمرد، بت پرست است، ابراهيم گفت: «افسوس، اگر تو مسلمان بودي، مهمان من ميشدي و از غذاي من ميخوردي.»
پيرمرد از كنار ابراهيم - عليه السلام - گذشت. در اين هنگام جبرئيل بر ابراهيم - عليه السلام - نازل شد و گفت: «خداوند سلام ميرساند و ميفرمايد اين پيرمرد هفتاد سال مشرك و بت پرست بود، و ما رزق او را كم نكرديم، اينك چاشت يك روز او را به تو حواله نموديم، ولي تو به خاطر بت پرستي او، به او غذا ندادي.»
ابراهيم - عليه السلام - از كرده خود پشيمان شد و به عقب بازگشت و به جستجوي آن پيرمرد پرداخت تا او را پيدا كرد و به خانه خود دعوت نمود، پيرمرد گفت: «چرا بار اول مرا رد كردي، و اينك پذيرفتي؟»
ابراهيم - عليه السلام - پيام و هشدار خداوند را به او خبر داد.
پيرمرد در فكر فرو رفت و سپس گفت: «نافرماني از چنين خداوند بزرگواري، دور از مروّت و جوانمردي است.» آن گاه به آيين ابراهيم - عليه السلام - گرويده شد و آن را پذيرفت و بر اثر خلوص و كوشش در راه خداپرستي، از بزرگان دين شد.
🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔹
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
@hedye110
May 11
خدا هر روز صبح
زنگ بیدار باش را میزند !
خورشید میتابد و
شهر، خمیازه میکشد
گلها رو به سوی تو میکنند و
شاداب میشوند
سلام
صبحتون بخیر
🌷🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
@hedye110
امروزم بوي آرامش مي دهد…! سپردن همه چيز به دستان گرم خدا…
باراني که نم نم گونه هايت را ببوسد قدم زدن کنار کساني که دوستشان داري ديدن دنيايي که خورشيدش هر صبح به تو سلام بدهد، ستاره هايش که به تو چشمک بزنند و بگويند ؛ خودت را براي فرداي بهتر آماده کن و مهم تر از همه خدايي که هر روز حالت را از تو مي پرسد من امروز زيباتر از هر روز نفس مي کشم ! زيباتر از هميشه مي بينم ! من امروز بهتر از هميشه زندگي مي کنم!
من احساسم را، امروزم و خدايم را بيش از همه دوست دارم
🌻🍃🌻🍃🌻🍃🌻🍃
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
@hedye110
✨﷽✨
🔶#کلام_رفیع:
🔷#چکیده_سخنرانی
✨✨
🔸 راحتـی در دنیـا 🔸
👤 #سخنرانی_حجت_الاسلام_رفیعی
خداوند متعال به حضرت موسی علیه السلام فرمودند: من راحتی را در بهشت قرار داده ام، ولی این ها در دنیا دنبالش می گردند، اصلا نمی شود، دنیا دار راحتی نیست، تا می آیی بگی جوان هستی، ریش هایت سفید می شود، تا می آیی بگی سلامت، مریض می شوی، اصلا شما یک آدم بی درد در این عالم پیدا کن، اگر پول داراست، می گوید نمی توانم بخورم مرض قند دارم، اگر سالم است،می گوید ندارم بخورم(پول ندارم)،
درهم داران عالم را گفت کرم نیست
کرم داران عالم را درهم نیست
اگر همه چیز بهش داده است، اولاد نداده،
اگر اولاد دارد، اولادش مشکل دارد؛ اصلا بگردید در زندگی مردم یک بی درد بی درد پیدا کنید، اصلا نمی شود، « الدنیا دار بالبلاء محفوفه » اصلا شاکله ی دنیا این طور هست که فقدان دارد،رتا می آیی یک مقدار سر و سامان بدهی،می بینی یک دفعه پدر خانواده از دنیا رفت،بچه خانواده تصادف کرد افتاد درخانه،
لذا فرمود: من راحتی را در بهشت گذاشتم، نمی گویم در دنیا راحت نباش، اما نگاهت به دنیا، نگاه راحتی دائم نباشد، « انی وضعت راحته الجنه » آن جا « لَا یَسْمَعُونَ فِیهَا لَغْوًا وَلَا تَأْثِیمًا. »نه لغو است و نه گناه است و نه عصیان است،وعده ی نسیه هم نیستا، این عمر محدود، مزرعه ای است، زمینه ای است انسان خوب زندگی کند،
واقعا شما در این روز نامه ها نگاه کنید ببینید، چقدر کلک، چقدر جنایت، چقدر آدم کشی،برای یک سرقت، برای رسیدن به یک هوس،برای رسیدن به یک عشق، طرف مادرش را از بین برده،پدرش را از بین برده، هر روز تقریبا من خودم دنبال می کنم، کمتر روزی است که دوتا سه تا از این خبرها در کشور در روزنامه ها نباشد، حالا این ها چیزهایی است که مطرح می شود، و الا صدتا از این هام لو نمیرود؛
برای اینکه به یک عشق هوسی برسد، می بینید همسرش را از بین برد، مادرش را پا دراورد،
سر یک پول، سر یک… ؛ این ها نشان دهنده ی همین است که انتخاب اشتباه است، عزیز من، فرمود: من راحتی را دربهشت قرار دادم، در دنیا دنبالش نگرد.
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
☂🌼☂🌼☂🌼
@hedye110
🕋حکایتی از حضرت عزرائیل
💠نقل شده که از عزرائیل پرسیدند؛ این قدر که تاکنون قبض روح مردم را کرده ای، آیا تو را بر کسی ترحّم و شفقّت حاصل شده است؟
جواب داد؛ آری، بر بچّه ای که در میان یک کشتی متولّد شد و دریا طوفانی گردید، من مأمور قبض روح مادر آن بچه شدم و آن نوزاد بر تخته پاره ای ماند و به جزیره ای افتاد. دیگری ترّحم بر شدّاد کردم که بهشتی با آن زحمت در سالیان دراز ساخت و او را اجازه ندادند که یک مرتبه هم که شده بهشت خود را ببیند.
در این موقع به عزارئیل خطاب شد؛ آن نوزادی که در کشتی متولّد گردید و در جزیره افتاد همان شدّاد بود که در کنف حمایت خود بدون مادر او را پروردیم و آن همه نعمت و قدرت به او عنایت کردیم ولی او از راه دشمنی ما درآمد و به مخالفت ما قیام نمود. اینک نتیجه دشمنی و کفر خود را فعلاً در این دنیا دید تا چه رسد به عالم
🍂🌷🍂🌷🍂🌷
@hedye110
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
#رمان_عشق_باطعم_سادگی
#قسمت_71😍✋
محسن
_از همین الان بگم من یکی لب به این کیک نمیزنم!
ابروهام ودادم بالا و همونطور که تخم مرغ ها رو هم میزدم تا یک دست بشه گفتم:
_بهتر اصلا کی خواست بهت بده!؟
محمدهم دست به کمر به من نگاه می کرد- بیچاره امیرعلی که مجبوره این کیک رو بخوره!
عصبی گفتم :
_مامان میشه بیاین این دوقلوهاتونو بیرون کنین من تمرکز داشته باشم؟!
هردوتاشون قهقه زدن..
محسن
_حالا انگاری داره اتم میشکافه که تمرکز نداره یک کیک قراره بپزی ها!
با حرص پام وروی زمین کوبیدم و داد زدم
_مــــــــــامـــــان
مامان با خنده وارد آشپزخونه شد
- چیه؟ باز چه خبره؟
چشم غره ای به محمد و محسن رفتم
_ نمیزارن کیکم و درست کنم!!
محمد یک صندلی ازپشت میز بیرون کشیدونشست
- ما به تو چیکار داریم...تو اگه کار بلدی به جای این همه غرغر کیکت ودرست کن
محسن هم حرفش و تایید کرد
-واالا
روکرد به محمدوادامه داد
-ولی میگم محمد بیا یه زنگ به اورژانس بزنیم بره در خونه عمه وایسته ....
دل نگرانم برای امیر علی!
مامان ریز ریز خندیدو من جیغ بنفشی سرشون کشیدم که مجبور شدن برن بیرون از آشپزخونه
امشب سوم فروردین بودو تولد امیرعلی....
همه قرار بود بریم خونه عمه همدم عید دیدنی ...
داشتم
برای تولد امیرعلی کیک درست می کردم البته یک کیک کوچیک که فقط بتونم غافلگیرش
کنم...
عطیه صبح گفته بود که قراره عصری امیرعلی بره تعمیرگاه به یکی از دوستهای عمو احمد
قول تعمییر ماشنش رو داده!
مایع کیکم آماده بود..
ته قالب گرد رو چرب کردم و مواد رو ریختم توش ...
قالب رو توی فر گذاشتم که از قبل مامان برام روشن کرده بود ...
نفسم رو با صدا بیرون دادم و عرق روی پیشونیمو پاک کردم...
دعا دعا می کردم کیکم خراب نشه!
گوشیم شروع کرد به زنگ زدن و اسم عطیه روش چشمک میزد دفعه سوم بود زنگ میزد
_سلام بفرمایید؟!
-علیک ...چه عصبانی؟! کیکت و پختی؟
- اگه تو اجازه بدی بله گذاشتمش توی فر!
-حالا چه شکلی هست؟
-کیکه دیگه قراره چه شکلی باشه؟!
-منظورم اینه که شکل قلبه ساده است...یا قلب تیر خورده؟!
-خودت و مسخره کن کیکم گرده و ساده
بلند بلند خندید
- از بس بی سلیقه ای!
-همون تو که ته سلیقه ای بسه!
عطیه
–راستی چی خریدی برای داداشم!؟
-از اسرار مگوعه فضول خانوم...
- خب حاالا کادو من مطمئنن از تو بهتره!
-آها اونوقت شما چی خریدی؟
صداش و مسخره کرد
-یک دست سرویس آچار که همه اش از طلاست...چشمت درآد!
خندیدم که حرصی گفت:
_االان که زنگ زدم به امیرعلی و تولدش وتبریک گفتم...
سوپریز کردنت که رفت روی هوا ...
اونوقت دیگه به من نمی گی از اسرار مگوعه!!
-خب خب ...لوس نشی خودشیرینیت گل کنه جدی جدی بهش زنگ بزنی ها!
بدجنس گفت:
_قول نمی دم سعی میکنم!
-مواظب باش سعیت نتیجه بده!
عطر کیکم تو آشپزخونه پیچید و من از توشیشه فر نگاهش کردم که داشت پف میکرد
-الو مردی اون ور خط؟!
_خیلی بی ادبی عطیه ...نخیر بفرمایید!
-هیچی کاری نداشتم ...کاری نداری تو؟
خندیدم
–آدم نمیشی تو ..نخیر امری نیست
-بچه پرو باز روت زیاد شده ها برو به کیک پختنت برس... حیف من که دارم از پشت تلفن بهت
روحیه میدم کیک آشغالی نپزی!
-نخواستم روحیه بدی برو سر درست!
-لیاقت نداری...بای بای محیا دارم زنگ میزنم امیرعلی تا ادبت یادت بیاد بای بای!
خندیدم
_توغلط بکنی بای بای عطی جون!
باخنده گوشی رو قطع کردم و ذوق زده به کیکم خیره شدم!
بابا کمکم کردو کیک شکلاتیم رو برد توی ماشین...
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
@hedye110
🌹🍂🌹🍂🌹🍂
@hedye110
💕فصل 4 كتاب با من تماس بگيريد💕
آيا تا به حال فكر كرده ايد كه خداوند چه عملى را بيشتر دوست دارد؟
امام باقر(ع) فرمودند:
خداوند هيچ چيز را به اندازه گدايى در خانه اش، دوست ندارد.
آرى، اگر شما از مردم خواهشى بكنيد نزد آنها ذليل مى شويد، اما اگر كسى در خانه خدا گدايى كند نزد او عزيز و محترم مى شود.
گدايى در خانه خدا، عزّت دنيا و آخرت است و خداوند بسيار دوست دارد كه بندگانش به در خانه او بيايند و او را صدا بزنند.
خداوند بسيار بخشنده و مهربان است و بندگان خود را دوست مى دارد براى همين هنگامى كه بندگان او به در خانه او مى آيند آنها را مورد عنايت و رحمت خود قرار مى دهد.
🍂🌹🍂🌹🍂🌹
@hedye110
لذت های زندگی👌👍👍
(حتما بخونید خیلی باحاله😄😄😄)
😊هوای توی گل فروشی؛
😊خاروندن رد کش جوراب؛
😊دیر میرسی سرکار و رییس هنوز نیومده؛
😊خنکی اون طرف بالش؛
😊اسم عطر تو بپرسن؛
😊لیسیدن انگشتهای پفکی؛
😊وقتی نوزادی انگشتتو محکم بگیره؛
😊بوی تن نوزاد؛
😊وقتی خوابی یکی پتو بندازه روت؛
😊اخر سفر بشینی همه عکس هایی رو که گرفتی نگاه کنی؛
زندگی رو ساده بگیرین و از اين همه لذت های كوچک زندگی خوشبختی رو احساس كنيد....
🌼🌷🌼🌷🌼🌷
@hedye110