☀️ به رسم هر روز صبح ☀️
🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻
💕💕💕💕💕💕💕💕
🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸
🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻
💕💕💕💕💕💕💕
🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸
@hedye110
@hedye110
#شب_دوم_محرم : ورود به کربلا
➖ امام حسین(ع) روز دوم محرم سال ۶۱ ه ق به سرزمین کربلا وارد شدند.
به خاطر همین روز دوم محرم، روز ورود به کربلا نام گذاری شده است.
➖ روز دوم، نماد پایداری است.
اباعبدالله الحسین(ع) از همان آغاز حرکت با حوادث گوناگونی روبه رو شدند.
از بیوفایی کوفیان گرفته تا تعقیب شدن از سوی سپاهیان دشمن.
با این حال از ادامه راه منصرف نشدند و هم چنان استواری ورزیدند.
✔️ حسین(ع) آموزگار بزرگ پایداری است.
#بار_بگشایید_اینجا_کربلاست
🏴🏴🏴🏴
@hedye110
Imam Mojtaba (PBUH):
"There will come a time when a man from Beit is balancing the world ...
Blessed is the man that understandeth his day, and heareth his word.
امام مجتبی علیه السلام:
«روزگاری خواهد آمد که مردی از اهل بیت، جهان را لبریز عدل میکند
خوشا به حال کسی که روزگارش را دریابد و سخنش را بشنود.»
استفاده با هدیه سـه صلوات به روح
♦️شهیـــد امیـــد اڪبــــرے🎈
#استـــوری
@hedye110
🌏🌖 تقویم و اعلانات نجومی 🌔🌏
✴️ دوشنبه 👈11 شهریور 98
👈2 سپتامبر 2019👈2 محرم 1441
🕌مناسبت های اسلامی.
🐪🐫 ورود سید الشهداء علیه السلام و اصحاب به سر زمین کربلا.😭😭😭
✉️ارسال نامه امام حسین علیه السلام به مردم کوفه توسط قیس بن مسهر صیداوی.
▪️ورود امام جواد علیه السلام به بغداد(220 هجری) و شهادت وی توسط معتصم ملعون در همان سال.
📛صدقه صبحگاهی رفع نحوست می.کند.
✅آغاز بنایی.
✅و زراعت و کشاورزی نیک است.
👶 نوزاد امروز خوب تربیت شود و مبارک است ان شاءالله.
🤒بیمار امروز شفا یابد ان شاءالله.
🛫 مسافرت مکروه است اگر ضروری است حتما همراه با صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم
🌓انجام اموری از قبیل:
🔘صلح دادن بین افراد.
🔘آغاز معالجه و درمان نیز نیک است.
💇♂ طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، خوب و باعث حاجت روایی است.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری،خوب نیست
🔵 دوشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی است و برکات خوبی از جمله قاری و حافظ قران گردد.
👕 دوشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و آن لباس موجب برکت میشود.
✴️️ وقت #استخاره در روز دوشنبه: از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعداز ساعت ۱۰ تا ساعت ۱۲ ظهر و از ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز دوشنبه : یا قاضی الحاجات ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۱۲۹ مرتبه #یا لطیف که موجب یافتن مال کثیر میگردد
💠 ️روز دوشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_حسن_علیه_السلام و #امام_حسین_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
😴تعبیر خواب
شب سه شنبه اگر کسی خواب ببیند
تعبیرش از ایه 3 سوره مبارکه آل عمران
نزل علیک الکتاب بالحق مصدقا لما بین یدیه و.....
و از معنای ان استفاده می شود که سه چیز خوب پشت سر هم به خواب بیننده برسد ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
🌸زندگیتون مهدوی🌸
@hedye110
🌹🏴🌹🏴🌹🏴
@hedye110
#کتاب_هفت_شهر_عشق....
#قسمت_سوم
پاسى از شب گذشته است. نامه رسانى وارد مدينه مى شود و بدون درنگ به سوى قصر حكومتى مى رود تا با امير مدينه (وليد بن عُتبه) ديدار كند.
نامه رسان به نگهبانان قصر مى گويد:
ــ من همين الآن، بايد امير مدينه را ببينم.
ــ امير مدينه استراحت مى كند، بايد تا صبح صبر كنى.
ــ من دستور دارم اين نامه را هر چه سريع تر به او برسانم. به او خبر دهيد پيكى از شام آمده است و كار مهمّى دارد.
اميرِ مدينه با خبر مى شود، نامه را مى گيرد و آن را مى خواند. او مى فهمد كه معاويه از دنيا رفته و يزيد روى كار آمده است.
امير مدينه گريه مى كند، امّا آيا او براى مرگ معاويه گريه مى كند؟
امير مدينه به خوبى مى داند كه امام حسين(ع) با يزيد بيعت نمى كند. گريه او براى انجام كارِ دشوارى است كه يزيد از او خواسته است. آيا او اين مأموريّت را خواهد پذيرفت؟
امير مدينه خود را ملامت مى كند و با خود مى گويد: "ببين كه رياست دنيا با من چه مى كند. آخر مرا با كشتن حسين چه كار".
او سخت مضطرب و نگران است و مى داند كه نامه رسان منتظر است تا نتيجه كار را براى يزيد ببرد. اگر از دستور يزيد سرپيچى كند، بايد منتظر روزهاى سختى باشد.
"خدايا، چه كنم؟ كاش هرگز به فكر حكومت كردن نمى افتادم! آيا اين رياست ارزش آن را دارد كه من مأمور قتل حسين شوم. هنوز مردم مدينه فراموش نكرده اند كه پيامبر چقدر به حسين علاقه داشت. آنها به ياد دارند كه پيامبر، حسينش را غرق بوسه مى كرد و مى فرمود: "هر كس كه حسينِ مرا دوست داشته باشد خدا نيز، او را دوست مى دارد". هر كس امام حسين(ع) را مى بيند به ياد مى آورد كه پيامبر او را گلِ زندگى خود مى دانست. چرا يزيد مى خواهد گل پيامبر را پر پر كند؟
* * *
اميرِ مدينه هر چه فكر مى كند به نتيجه اى نمى رسد. سر انجام تصميم مى گيرد كه با مَروان مشورت كند.
مروان كسى است كه از زمان حكومت عثمان، خليفه سوم، در دستگاه حكومتى حضور داشت و عثمان او را به عنوان مشاور مخصوص خود، انتخاب كرده بود.
مروان در خانه خود نشسته است كه سربازان حكومتى به او خبر مى دهند كه بايد هر چه سريع تر به قصر برود. مروان حركت مى كند و خود را به امير مدينه مى رساند.
امير مدينه مى گويد: "اى مروان! اين نامه از شام براى من فرستاده شده است، آن را بخوان".
مروان نامه را مى گيرد و با دقّت آن را مى خواند و مى گويد:
ــ خدا معاويه را رحمت كند، او بهترين خليفه براى اين مردم بود.
ــ من تو را به اين جا نياورده ام كه براى معاويه فاتحه بخوانى، بگو بدانم اكنون بايد چه كنم؟ من بايد چه خاكى بر سرم بريزم؟!
ــ اى امير! خبر مرگ معاويه را مخفى كن و همين حالا دستور بده تا حسين را به اين جا بياورند تا از او، براى يزيد بيعت بگيرى و اگر او از بيعت خوددارى كرد، سر او را از بدن جدا كن. تو بايد همين امشب اين كار را انجام بدهى، چون اگر خبر مرگ معاويه در شهر پخش شود، مردم دور حسين جمع خواهند شد و دست تو ديگر به او نخواهد رسيد.
سخن مروان تمام مى شود و امير مدينه سر خود را پايين مى اندازد و به فكر فرو مى رود كه چه كند؟ او به اين مى انديشد كه آيا مى توان حسين(ع) را براى بيعت با يزيد راضى كرد يا نه؟
مروان به او مى گويد: "حسين، بيعت با يزيد را قبول نمى كند. به خدا قسم، اگر من جاى تو بودم هر چه زودتر او را مى كشتم".
🖕این فصل ادامه دارد.......
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
تلگرام 👇👇
https://t.me/hedye110
👇👇ایتا
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
@hedye110
🌹🏴🌹🏴🌹🏴
@hedye110
#کتاب_هفت_شهر_عشق..
#قسمت_چهارم
پاسى از شب گذشته است. نامه رسانى وارد مدينه مى شود و بدون درنگ به سوى قصر حكومتى مى رود تا با امير مدينه (وليد بن عُتبه) ديدار كند.
نامه رسان به نگهبانان قصر مى گويد:
ــ من همين الآن، بايد امير مدينه را ببينم.
ــ امير مدينه استراحت مى كند، بايد تا صبح صبر كنى.
ــ من دستور دارم اين نامه را هر چه سريع تر به او برسانم. به او خبر دهيد پيكى از شام آمده است و كار مهمّى دارد.
اميرِ مدينه با خبر مى شود، نامه را مى گيرد و آن را مى خواند. او مى فهمد كه معاويه از دنيا رفته و يزيد روى كار آمده است.
امير مدينه گريه مى كند، امّا آيا او براى مرگ معاويه گريه مى كند؟
امير مدينه به خوبى مى داند كه امام حسين(ع) با يزيد بيعت نمى كند. گريه او براى انجام كارِ دشوارى است كه يزيد از او خواسته است. آيا او اين مأموريّت را خواهد پذيرفت؟
امير مدينه خود را ملامت مى كند و با خود مى گويد: "ببين كه رياست دنيا با من چه مى كند. آخر مرا با كشتن حسين چه كار".
او سخت مضطرب و نگران است و مى داند كه نامه رسان منتظر است تا نتيجه كار را براى يزيد ببرد. اگر از دستور يزيد سرپيچى كند، بايد منتظر روزهاى سختى باشد.
"خدايا، چه كنم؟ كاش هرگز به فكر حكومت كردن نمى افتادم! آيا اين رياست ارزش آن را دارد كه من مأمور قتل حسين شوم. هنوز مردم مدينه فراموش نكرده اند كه پيامبر چقدر به حسين علاقه داشت. آنها به ياد دارند كه پيامبر، حسينش را غرق بوسه مى كرد و مى فرمود: "هر كس كه حسينِ مرا دوست داشته باشد خدا نيز، او را دوست مى دارد". هر كس امام حسين(ع) را مى بيند به ياد مى آورد كه پيامبر او را گلِ زندگى خود مى دانست. چرا يزيد مى خواهد گل پيامبر را پر پر كند؟
* * *
اميرِ مدينه هر چه فكر مى كند به نتيجه اى نمى رسد. سر انجام تصميم مى گيرد كه با مَروان مشورت كند.
مروان كسى است كه از زمان حكومت عثمان، خليفه سوم، در دستگاه حكومتى حضور داشت و عثمان او را به عنوان مشاور مخصوص خود، انتخاب كرده بود.
مروان در خانه خود نشسته است كه سربازان حكومتى به او خبر مى دهند كه بايد هر چه سريع تر به قصر برود. مروان حركت مى كند و خود را به امير مدينه مى رساند.
امير مدينه مى گويد: "اى مروان! اين نامه از شام براى من فرستاده شده است، آن را بخوان".
مروان نامه را مى گيرد و با دقّت آن را مى خواند و مى گويد:
ــ خدا معاويه را رحمت كند، او بهترين خليفه براى اين مردم بود.
ــ من تو را به اين جا نياورده ام كه براى معاويه فاتحه بخوانى، بگو بدانم اكنون بايد چه كنم؟ من بايد چه خاكى بر سرم بريزم؟!
ــ اى امير! خبر مرگ معاويه را مخفى كن و همين حالا دستور بده تا حسين را به اين جا بياورند تا از او، براى يزيد بيعت بگيرى و اگر او از بيعت خوددارى كرد، سر او را از بدن جدا كن. تو بايد همين امشب اين كار را انجام بدهى، چون اگر خبر مرگ معاويه در شهر پخش شود، مردم دور حسين جمع خواهند شد و دست تو ديگر به او نخواهد رسيد.
سخن مروان تمام مى شود و امير مدينه سر خود را پايين مى اندازد و به فكر فرو مى رود كه چه كند؟ او به اين مى انديشد كه آيا مى توان حسين(ع) را براى بيعت با يزيد راضى كرد يا نه؟
مروان به او مى گويد: "حسين، بيعت با يزيد را قبول نمى كند. به خدا قسم، اگر من جاى تو بودم هر چه زودتر او را مى كشتم".
🖕این فصل ادامه دارد.......
🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴
تلگرام 👇👇
https://t.me/hedye110
👇👇ایتا
eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
@hedye110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سرِ هر پاسدار 15هزار ، سرِ کاوه 2میلیون !
♦️خاطره ای شنیدنی از فرمانده لشکر 24 ساله ، شهید "محمود کاوه"
🌹به مناسبت 11شهریور سالروز عروجش در کردستان
@hedye110
#رمان_مسافر_عاشق❤️
#قسمت_یازدهم
کفش هایم را در می آورم و در پلاستیکے میگذارم... وارد حرم میشوم...عکس نامنظم و شکستہ ام بین آینہ هاے کوچک شبستان رد مے شوند!
موزائیڪ هاے مرمری زیر پاهایم را میشمارم
تا بہ در میرسم...سرم را بالا میگیرم و بین چارچوب در می ایستم
در چوبی طرح دار با گل هاے برجستہ...!
دستے بہ در میکشم و صورتم را بہ آن می چسبانم...با تمام وجود عطر حرم را بو میکشم...
قلبم آرام میزند...آرامتر از همیشہ...انگار اصلا احساس خودے ندارم...حس میکنم پاهایم را لا بہ لاے ابرها می گذارم و در بی وزنے کامل قدم میزنم
رد تابلوهاے نشانہ گذارے شده بہ سمت ضریح مطہر را میگیرم...
دوست دارم ببینمت آقا...رو در رو...تا از دلتنگے هایم برایت بگویم...مے دانی آقاجان!مسافرم برگشــت...قربان دستت!
از شبستان مے گذرم و روبروے در آخر می ایستم جاذبہ ضریح مرا بہ خودش میکشد!
چشمانم را می بندم...دستم را بہ دیوار میکشم و رد مسیر را میگیرم!
بہ آخر راه کہ میرسم...چشم هایم را باز میکنم و ...
چشمهایم دیگر طاقت نگہ داشتن سیل اشکهایم را ندارند! چشمم کہ بہ ضریح میخورد پاهایم توانشان را از دست میدهند و روے زانو هایم مے افتم...چنان آرامشے وجودم را میگیرد کہ دوست دارم چشم هایم را ببندم و تا آخر عمر همینجا بنشینم...کنار شما مهربانم...دیگر احساس دلتنگے و اضطراب ندارم...
#زائرے_بارانےام_آقا_پناهم_مےدهے؟
جمعیت آنقدر متراکم است کہ بیش از این نمی توانم نزدیکتر شوم
سرم را بہ دیوار تکیہ می دهم و بہ ضریح خیره میشوم...
قطره هاے اشڪ روے گونہ هایم مے ریزند
خودم هم دلیل گریہ ام را نمے دانم...بی اراده و بی اختیار!
شکوه و کرامت شما سخت ترین انسان هارا منقلب میسازد...چہ برسد بہ من؟!
راستے آقا! مے دانم خودخواهے کردم و سربازتان را فقط براے خودم می خواستم...
اما ببخـــش...حال و روزم را کہ میبینے؟! محمدم قصد دفاع از عمہ تان را دارد...
کمکش کـن...شهیدش...
یعنے...
نہ...نمی توانم...بدون محمد؟
پـس مـن چـہ؟!
اصلا مے شود شهادت را نصیب هردویمان کنے؟ براے او شهادتے مردانہ و براے من هم شهادتے از جنس زنانہ...!
💕🌺💕🌺💕🌺💕🌺
@hedye110
🔴 #اخلاق_همسرداری
💠 آقایون سعی کنند در منزل، کارهای شخصیشان را خود انجام داده و حتیالامکان به همسر #دستور ندهند.
💠 با این کار اقتدار و #ابهت شما بیشتر شده و باعث محبوبیت بیشتر شما میگردد.
💠 اقتدار و #ابهت خود را در جای خود و بزنگاههای زندگی خرج کنید تا همسرتان بخاطر #محبت و علاقهای که کسب کردهاید همراهتان شود.
💠 و البته اگر شوهر و پدر خانه، به فرزند یا همسر خود دستور بدهد باید حتیالامکان اقتدار و ابهت او را با #اطاعت و همراهی، حفظ نمود
@hedye110
#بااحترام تقدیم به شهیدمدافع حرم_حسین مشتاقی(پدردوقلوهای خردسال)
شبیه شعرهای من نبودی،لیک فهمیدی
به چشمان توبسته دل،دخیل آرزومندی
چه آلودست دستانی که بالامیبرم امّا
به فصل چیدنت بردست کوته ره نمیبندی
چگونه میشودکوچی چنین بی باروبی زنگار
کزین فانی به آن باقی رهی تنهابه سربندی
به رازگریه های صبح آدینه خورم سوگند
توباآیینه پیوستی،که چون آیینه میخندی
دلم آشوب وچشمم گرم وگریان است درهردم
خدایاقسمتم گردان،چنین عکسی ولبخندی
@hedye110
اگر حق با شماست،
به خشمگین شدن نیازی نیست؛
و اگر حق با شما نیست،
هیچ حقی برای عصبانی بودن ندارید!
صبوری با خانواده عشق است،
صبوری با دیگران احترام است،
صبوری با خود اعتماد به نفس است
وصبوری در راه خدا، ایمان است.
اندیشیدن به گذشته اندوه،
و اندیشیدن به آینده هراس می آورد؛
به حال بیاندیش تا لذت را به ارمغان آورد.
در جستجوی قلب زیبا باش نه صورت زیبا؛
زیرا هر آنچه زیباست، همیشه خوب نمیماند؛
اما آنچه خوب است، همیشه زیباست...
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@hedye110