eitaa logo
《سربازان دیروز و امروز سرخس》
1.2هزار دنبال‌کننده
34.5هزار عکس
13.2هزار ویدیو
105 فایل
بِسْمِ اَللّٰه اَلرَحمٰن اَلرَحیم فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ : هر کس به اسلام گرویده مأموریت دارد استقامت کند ( آیه ۱۱۲ سوره هود ) سلام علیکم به نام خدا ، به یاد خدا ، برای خدا این کانال مخصوص دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس شهرستان سرخس می‌باشد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از محمد باقر
ملا صالح قادری مترجم صدام حسین(بخش چهارم) قسمت هفتاد: قدوری که سعی می کرد خونسردی اش را حفظ کند، گفت: - صلیب سرخی ها به خاطر تعطیلات کریسمس رفته اند و نیستند. شما نمی توانید با آنها صحبت کنید. در ضمن سيد الرئيس می خواست کار خیرخواهانه انجام دهد و یک جانبه شما را به ایران بفرستد. شما باید اعتصابتان را بشکنید. نمایندگان اسرا گفتند: تا زمانی که به خواسته هایمان رسیدگی نشود، ما دست از اعتصاب برنمی داریم. قدوری که از شهامت نوجوانان اسير متعجب شده بود، حرف هایشان را تا انتها شنید و در آخر گفت: - شما اعتصابتان را بشکنید، من هم قول می دهم ترتیبی بدهم که شما را به اردوگاه بفرستند. با این قول، قرار شد بچه ها به اردوگاه برگردند و اعتصاب غذا را بشکنند. روز چهارم دو نفر از بچه ها را که بدحال تر از بقیه بودند وسط زندان خواباندیم و از پشت در سرباز عراقی را صدا زدیم. از دریچه در وقتی چشمش به دو نفری که وسط زندان خوابیده بودند، افتاد، سراسیمه اوضاع را به مقامات بالاتر گزارش داد و آنها را به بیمارستان منتقل کردند. پس از انتقال آن دو به بیمارستان، فضای زندان سنگین تر از قبل شد. دیگر از سینی صبحانه و... خبری نبود. دستشویی رفتن هم از شب قبل ممنوع شده بود. روز چهارم را بچه ها تشنه و گرسنه در حالی گذراندند که انگار ساعتهای پایانی عمرشان است و چیزی نمانده که از شدت تشنگی و گرسنگی بمیرند. روز پنجم روز پیروزی بود. دو سه ساعتی به اذان ظهر مانده بود که ابووقاص داخل شد و به دستور او اعلام کردم: - لطفا بلند شوید. یا الله! به هر سختی و زحمتی که بود یکی یکی بلند شدند. ابو وقاص گفت: - آماده بشید. می خواهیم به اردوگاه ببريمتان! با شنیدن این حرف همه از جا بلند شدند و جان دوباره گرفتند. از اینکه توانسته بودند حرفشان را به کرسی بنشانند خوشحال بودند. یک ساعت بعد از آن به من خبر دادند که فرستاده اند دنبال آن دو نفری که در بیمارستانند و به محض آمدن آن دو، مینی بوس حرکت می کند. پایان قسمت هفتاد کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
هدایت شده از محمد باقر
ملا صالح قادری مترجم صدام حسین(بخش چهارم) قسمت شصت و نهم: مانده بودم چکار کنم. دلم به حالشان می سوخت و نگران سلامتی شان بودم و از طرف دیگر نمی خواستم به آنها سخت بگذرد. در کنارشان می نشستم و دلداری شان میدادم: - عزیزانم! من هم اگر با شما بودم همین کار را می کردم. شما یک کاری کنید جلوی چشمشان چیزی نخورید، اما من برایتان دور از چشم آنها چیزهایی می آورم که بخورید تا تلف نشوید. آنها به توصیه ام گوش نمی دادند و من هر چیزی که می شد، برایشان می آوردم تا بخورند؛ هرچند آنها نمی پذیرفتند و همچنان به اعتصابشان پایبند بودند. صبح روز سوم به طرف اتاق بچه های اسیر رفتم. هیچ صدایی از اتاق شنیده نمی شد. با ناراحتی از نگهبان خواهش کردم در را باز کند. وقتی داخل رفتم، بچه ها از شدت ضعف و بی حالی پس افتاده و روی زمین ولو شده بودند. بی حال شکم ها را در دست گرفته و به خود می پیچیدند و نای حرف زدن نداشتند. حال دو نفرشان رو به وخامت بود. سراسیمه بیرون آمدم و به اتاق رئیس زندان رفتم و بدی حال بچه های اسیر را خبر دادم. مأموران به سرعت داخل سلول آمدند و اسیران بدحال را به درمانگاه بردند. رئیس زندان با دیدن شرایط بد اسیران نوجوان با ناراحتی رو به من گفت: - به آنها بگو یکی به عنوان نماینده از بینشان بیاید تا با ژنرال قدوری، مسئول کل اسرای ایرانی صحبت کند. به سلولشان برگشتم تا هم آنها را از حال دوستانشان باخبر کنم و هم پیغام ابو وقاص را برسانم. چند دقیقه بعد با یکی از آنها که اوضاع روحی اش بهتر از بقیه بود، ولی به سختی قدم بر می داشت، به دفتر رئیس کل اسرا، ژنرال قدوری رفتیم. داخل اتاق روبه رویش ایستادم. اسیر نوجوان از شدت ضعف نای ایستادن نداشت و نزدیک بود بیفتد. زیر بغلش را گرفتم تا بتواند سر پا بایستد، قدوری رو به او گفت: - تو سرکرده شان هستی؟ - نه، من به نمایندگی از طرف همه آمدم و سرکرده شان نیستم. همین جا بود که دو نفر دیگر هم به نمایندگی از اسرای نوجوان وارد شدند. قدوری گفت: - له ليش ما يجوزون - های العبه المن؟ ( به او بگو چرا دست بر نمی دارند؟ این کارهای شما برای چیست؟) من گفتم: - سیدی! میگویند ما سه شرط داریم؛ اول اینکه ما را به اردوگاه ببرند؛ دوم اینکه به ما اطفال نگویند. ما مثل بقیه رزمندگان در جبهه اسیر شده ایم؛ اطفال نیستیم و سوم اینکه با صلیب سرخیها ملاقات کنیم، یکی از بچه ها که ضعف بر تمام بدن و حتی دید چشمانش غلبه کرده بود؛ رو به قدوری کرد و بی حال گفت: - شما به ما دروغ گفتید، شما گفتید می خواهید ما را به ایران بفرستید. چرا از ما برای تبلیغات استفاده کردید؟ ناگهان چشمان قدوری از تعجب و عصبانیت گرد شد! خون توی صورتش دوید. اسیر نوجوان مرتب تکرار می کرد: - چرا به ما دروغ گفتید؟! چرا گفتید می خواهید ما را پیش صلیب سرخیها ببرید؟! من می خواهم با نماینده شان حرف بزنم. پایان قسمت شصت ونهم کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان ایتا https://eitaa.com/khaterat_razmandegan کانال خاطرات فراموش شده در پیام رسان بله https://ble.ir/khaterat_razmandegan
هدایت شده از مصطفی الوندی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۰ ربیع الاول، سالروز ازدواج پر خیر و برکت پیامبر اکرم (ص) و حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها بر مسلمانان جهان تبریک و شادباش🌸
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷🇮🇷🌷دو سال پیش درست همین ایام بود ..فتنه ای که خوراکش را رسانه های معاند و گرگ صفتان و مخلّان امنیت و آرامش این سرزمین فراهم کردند و گروهی را مقابل هم قرار دادند .... فراموش‌تان نمی‌کنیم! حافظان و جانفدایان ملت و ولایت شهدای فتنه ۱۴۰۱ 🕊شادی روح بلندشان صلوات 🥀 به کانال شهدایی براهین وعمار بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
5.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| اگر در جستجوی امام زمان هستی، او را در میان سربازانش بجوی...🌱
شهید علی نعیمی در نهم تیر ماه 1341 در محله ي ترپه اي از توابع شهر لامرد ديده به جهان گشود. در 3 سالگي پدرش بيمار شد و به کشور قطر رفت و مادرش به مدت 9 سال هزينه ي زندگي خانواده را با خياطي دستی تأمين کرد. علي در سن 6 سالگي قدم به عرصه ي علم و دانش نهاد و دوره ي ابتدايي را طي سه سال به پايان رساند . در سال 1350 خانواده به تراکمه سفلي مهاجرت کرد و علي در مدرسه ي راهنمايي خرد لامرد مشغول به تحصيل شد. پس از پايان تحصيلات راهنمايي در سال 1353 براي ادامه ي تحصيل روانه ي شيراز شد و در دبيرستان حر به فراگيري علم و دانش پرداخت يک سال و نيم بعد به خاطر فشار مالي تحصيل را رها کرد و به زادگاهش بازگشت اين زمان مصادف با شکل گيري انقلاب اسلامي بود با شناختي که از روابط ظالمانه ي حاکم بر جامعه داشت به صفوف مبارزان پيوست و با نوشتن شعار عليه رژيم طاغوت دين خود را به انقلاب ادا کرد. شخصيتي اجتماعي داشت و در حل مشکلات مردم و کمک به مستمندان پيشتاز بود. با شروع جنگ تحميلي در سال 1359 همراه اولين گروه اعزامي از بسيج لامرد تحت عنوان بلال حبشي راهي جبهه ي سومار شد پس از بازگشت از سومار براي دومين بار در مهر ماه سال 1360 همراه جمعي از دوستان صميمي اش عازم جبهه سر پل ذهاب گرديد و در بیست و پنجم آذر 1360 در عمليات مطلع الفجر شرکت کرد و سرانجام پس از نبردي سخت با دشمن در قله هاي سر به فلک کشيده ي شياکوه روح بلندش به ملکوت اعلا پیوست و به فيض عظماي شهادت نائل آمد. جسم پاکش نه ماه در عرصه هاي نبرد شاهد سلحشوري سپاهيان اسلام بود تا آن که پس از پيشروي رزمندگان پیکر پاکش تفحص و به لامرد منتقل گرديد و در ميان تشييع پر شور مردم در گلزار شهداي مرکزي به خاک سپرده شد . شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری
اسیرش کردن، برای اعتراف گرفتن ازش، هر دو دستش رو از بازو بریدن. با دستگاه‌های برقی همه‌ی صورتش رو سوزوندن، وقتی پوست جدید جایگزین شد، پوستش رو کندن و انداختنش تو دیگ آب نمک. مرحله بعدی انداختن توی دیگ آبجوش بود. وقتی جونش رو گرفتن، جسدش رو تیکه تیکه کردن، جگرش رو پختن، یه بخشیش رو خودشون خوردن و مابقیش رو و به خورد هم‌سلولی‌هاش دادن. این فقط یک سکانس از جنایات .
شهیدی که بر اثر انفجار به جز یکی از دستانش... چیزی از پیکرش باقی نماند 🔸یکی از خصوصیات جالب علی این بود که با هر رده سنی ای ارتباط میگرفت. همیشه صحبت هاش تو مراسما و مجالس مختلف بین کودکان ونوجوانان، تعریف و تمجید از شهدا بود.به زبون خودشون، به اندازه فهمشون از شهدا و ارزشها وهدف هاشون میگفت. 🔹علی میگفت تمام دارایی که متعلق به خودم می باشد در راه ارباب بی کفن سید الشهداء(علیه السلام) خرج کنید. خودش هم مثل ارباب بی کفنش چیزی از پیکرش باقی نماند 🔸همیشه کنار قبور شهدای گمنام شهر ری تو میدون نماز،برگزار میکرد. باصداش غوغا به پا میکرد. مداح اهل بیت علی عادت داشت این بود که همیشه به خانواده های شهدا سرمیزد. به دیدنشون میرفت و دیگران رو هم به این کار تشویق میکرد.
🔹پانزدهم دی 59، روز خنده ما بود و گریه دشمن. بچه ها پیروز شده بودند. کُلی بعثی کشته و اسیر توی چنگ مان بود. حسین علم الهدی از خوشحالی روی پا بند نبود. رفتم پیش حسین برای تبریک پیروزی. سید حسین اما با لحنی خاص گفت: «شیخ، حالا به من تبریک نگو. تبریک مال وقتی است که با همین تانک ها کربلا را فتح کنیم.» راوی: جانباز شهید شیخ شویش بوعذار (همرزم شهید علم الهدی) برگرفته ازکتاب: آیه_های سرخ هویزه
در همانی مکانی که خمپاره‌های صد و بیست مثل باران می‌بارید کسی به نماز ایستاده بود. صدای انفجار خمپاره‌ها لحظه‌ای قطع نمی‌‌شد. طنین صدای محمد بروجردی در گوشش پیچید: این امانت ماست.... دست شما امانتدار خوبی باشید. شهبازی در وسط آتش دشمن مثل ابراهیم با آرامش به قنوت ایستاده بود. جرأت حضور در خلوت شهبازی را نداشتیم. خلوص نماز شب‌های شهبازی در میان اهل جبهه مشهور بود.
🔷 شهید آوینی: «اگر بگوييم حُبِّ خدا محبت های ديگر را از بين می برد درست است اما درست تر آن است که محبت های ديگر در سايه حُبِّ خدا جان می گيرند و روح پيدا می کنند و انسان سراسر رحمت و محبت می شود و فاش بگويم هيچ کس جز آن که دل به خدا سپرده است رسم دوست داشتن نمی داند.» 🔸منبع: کتاب «گنجینه آسمانی» 👇 @ravayatefathavini
پیام تبریک سرلشکر سلامی به وزیر دفاع و وزیر ارتباطات فرمانده کل سپاه: موفقیت ارزشمند و افتخارآفرین پرتاب ماهواره تحقیقاتی چمران ۱ و قرار گرفتن آن در مدار ۵۵۰ کیلومتری توسط ماهواره‌بر قائم ۱۰۰ با همت و اراده مشترک گروه فضایی صنایع الکترونیک ایران و همکاری پژوهشگاه هوافضا و شرکت‌های دانش بنیان که بیانگر عزم و اراده ایران و ایرانی برای فتح قله‌های رفیع پیشرفت در حوزه فناوری‌های نوظهور و برتر در عصر نبرد فناوری قدرت‌های جهانی است، موجب مسرت و خرسندی آحاد همرزمان و همکاران در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گردید. این دستاورد بزرگ و باشکوه که یکی از جلوه‌های تجلی بخش همکاری دولت و نهاد مقدس سپاه در خلق یک رویداد و افتخار شکوهمند ملی است، نشان داد فرزندان رشید و دانشمند این سرزمین در عبور از فضای تحریم‌های گسترده و ظالمانه بین المللی برای تامین الزامات و نیازهای پیشرفت ایران قوی تحت هدایت‌های حکیمانه و دوراندیشانه رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی و فرماندهی کل قوا حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای ( مد ظله العالی ) لحظه‌ای غفلت نکرده و برای سرافرازی ملت و مملکت اسلامی شبانه روز خود را در میدان جهاد و آفرینش صحنه‌های دل‌انگیز پیش برندگی کشور مصمم و استوار یافته‌اند. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄ با همراه باشید 🌹 ⊰᯽⊱≈•🇮🇷•≈⊰᯽⊱ @canale_komail