رزمنده دلاور محمود علیمیرزایی فرزند میرزا در تاریخ 1/1/1346در روستای اسلام قلعه دیده به جهان گشود تا مقطع ابتدایی تحصیل نمود تاریح 18/4/1365جهت انجام خدمت مقدس سربازی به جبهه اعزام شدم ابتدا مارا به کردستان پادگان میان دوآب بردند مدتی آموزش دیدم شهید کاوه آمد برایمان سخنرانی نمود عملیات کربلای2شروع شد ما را به لشکر ویژه شهدا به عنوان نیروی پیاده بودیم عملیات که شروع شد ما را خط مقدم در نقطه رهایی بردند چون شهید کاوه به شهادت رسید عملیات لغو شد و ما حدود 20روز در خط مقدم بودیم شب تا صبح در خط مقدم بودیم تا صبح با نارنجک و تیردرگیری داشتیم مکان خطرناکی بود احتمال هر لحضه محاصره بودبیشتر با کلاش شلیک می کردیم من با جواد علیمیرزایی از اسلام قلعه بودم سپاهاهیان و ارتشیان با هم بودیم پست های نگهبانی با فاصله 10متری بود من با یک ارتشی در نگهبانی می دادم داخل کانال نشسته بودیم که یک نفر رد شد پایش را گذاشت بین ما و عبور کرد یک دقیقه گذشت من از طرف سپاه بودم فکر کردم کسی که رد شد از نیروهای ارتش می باشد و رفیق نگهبانم فکر کرد کسی که عبور کرد سپاهی می باشد بهم گفتیم طرف را شناختی هردومان گفتیم نه خلاصه فرمانده را درجریان گذاشتیم تا اینکه سمت خط اول صدای تیراندازی و درگیری آمد آنجا متوجه شده بودند که طرف نیروی دشمن بود و به سمت او تیراندازی کرده بودنداحتمالا منافقین یا از ستون پنجم و نیروهای گشتی بودن که موقع عبور از خاکریز نگهبان متوجه شده و به سمت او تیراندازی می کند در عملیات کربلای 4 که تاریخ 3/10/1365 در شلچه انجام شد من در مرخصی بودم اما عملیات کربلای 5 که تاریخ 19/10/1365 در ادامه کربلای 4 در شلمچه صورت گرفت شرکت داشتم در این عملیات با تیپ 88 انصارالرضا ع بودم که از لشکر ویژه شهدا جدا شده و خودتیپ مستقل وارد عمل شد مدت ده روز در خط مقدم بودیم آتش خمپاره های دشمن هواپیماها و هلی کوپترهای دشمن یکسره خط مقدم را می کوبیدند هرلحظه نیروهای ما شهید و مجروح می شدند و نیروهای تازه نفس وارد خط مقدم می شدنددرحال تیراندازی با تیربار و آرپی جی بودیم که فرمانده تیپ شهید علی اصغر حسینی محراب با موتورتریل از کنارما عبور کرد صد متری که از ما جدا شد هلی کوپترهای عراقی او را دیدند یک موشک مستقیم به موتور زدند که متور و شهید تیکه تیکه شدند بعد از 48 ساعت نیروهای تعاون پوتینها ومقداری از گوشتهای بدن مطهرش را در اطرف موتور پیدانمودند تیر و رکشها زیاد بود بارها ترکشها بعد از اصابت به اشیاء روی لباسم می افتادنداما قدرت آنها گرفته شده بود و قسمت یا اجازه ورود به بدنم را نداشتند که از بدشانسی ما بود بعد از عملیات به مرخصی آمدم در مناطق دیگر از جمله جبهه دهلران . مهران چنگوله . موسیان . زیاد در خط پدافندی بودم در عملیات مرصاد در ایلام غرب بودم حدود 25 ماه در جبهه بودم تاریخ 18/8/1367 خدمتم به پایان رسید
هدایت شده از اَز اِبراهیمهمت تا خُدا❤
🔴از وقتی رفتی دنیا بهم ریخته
حاجی!😔
مگه تو چند نفر بودی؟😭
کانال شهیدمحمدابراهیمهمت👇
https://eitaa.com/kheiybar
🌹🌸 روز برفی دختر کاپشن صورتی و گوشواره قلبی💔
🪧#حاج_قاسم
🪧#سردار_سرباز
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲
🇮🇷 #مدافعان_ولایت🇵🇸
به کانال مدافعان ولایت بپیوندید👇
Ⓙⓞⓘⓝ↓
@modafeane0velayat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️ زینب سلیمانی: ایران برای شهید سلیمانی حرم بود و مقابل هر چیزی که امنیت حرم را به هم میزد، میایستاد
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲
🇮🇷 #مدافعان_ولایت🇵🇸
به کانال مدافعان ولایت بپیوندید👇
Ⓙⓞⓘⓝ↓
@modafeane0velayat