رزمنده دلاور حبیب خاتون نیا فرزند میر دوست تاریخ 8شهریور 1365در روستای یاز تپه دیده به جهان گشود تا مقطع سیکل تحصیل کرد قبل از اعزام به خدمت در کارهای کشاورزی و دامداری همراه خانواده بود تاریخ 19مرداد 1364جهت انجام خدمت مقدس سربازی به پادگان آموزشی خاندوز آزادشهر اعزام گردید مدت 3 ماه آموزش دید بعد از آموزشی به ژاندارمری استان گیلان در رشت معرفی شد و به تالش رفت مدت یکسال در تالش بود سپس به کردستان اعزام گردید ابتدا به اورمیه و سپس به سردشت در گروهان ضربت برای تامین جاده و پاکسازی مناطق از لوث ضد انقلاب کومله و دمکرات مشغول خدمت شد مدت 9 ماه در تامین جاده کمین و ضد کمین فعالیت نمود هر هفته یکی دوبار به ضد انقلاب کمین می زدند و در ضد کمین بارها از دشمن تلفات می گرفتند و چند شهید هم تقدیم انقلاب نمودند وی که به عنوان تک تیرانداز ژ3بود در سرما و گرما تلاش فراوان داشت در زمستان که بیش از2 متر برف می بارید بوسیله ماشین های گاز ارتش جیره خشکه می آوردند در مقر آشپزخانه صحرایی داشتند هر 15 روز یک مرتبه آب گرم می کردند برای نظافت و حمام ما با میله چادر.یک اتاقک ساخته بودیم . آب مصرفی ما از چشمه بود که نزیک روستایی بود که محل رفت و آمد کومله و دمکرات بود و بوسیله تراکتور و 2 نفر نیروهای مسلح برای تامین می رفتند زمستان کار خیلی سختی می شد برای عبور از روی برف از کانال برفی استفاده می کردیم تاریخ 7تیر 1366که صدام شهر سردشت را بمباران شیمیایی نمود چندین هزار از مردم پی دفاع شهید و مجروح شدند 3 نفر از همرزمان وی که به انجام کار به مرخصی شهری رفته بودند دچار عوامل شیمیایی شدند از همرزمان سرخسی خلیل حیدری از قوش علیجان و موسی سلیمان کیا از سرخس بودند تاریخ 19 مرداد 1366 خدمت به پایان رسید .
رزمنده دلاور محمدعلی خادم الحسینی فرزند غلامرضا سال1347در سرخس دیده به جهان گشود تا مقطع ابتدایی تحصیل کرد شهریور ماه سال 1361جهت انجام آموزشی اعزام به جبهه به پادگان آموزشی بانمرود نیشابور اعزام گردید نزدیک یک ماه آموزشی عمومی دید سپس ابتدای مهرماه سال 1361با دیگر همشهریان به جبههه اعزام گردید ابتدا به ایلام غرب رفت در لشکر5نصر تی 18جواد الائمه گردان عبدالله به فرماندهی شهید عیدالحسین برونسی به عنوان تک تیر اندازسازماندهی گردید وبه منطقه عملیاتی مسلم ابن تحصیل در منطقه سومار ونفت شهر اعزام گردید مدتی در خط مقدم جبهه بود این ماموریت 3ماه طول کشید مرحله دوم سال62بود که به جبهه کردستان اعزام گردید در گردان محمد رسول الله کامیاران به مدت 3ماه در مقر وپایگاه یا ضد انقلاب مبارزه نمود این ماموریت هم 3ماه طول کشید تاریخ 1366/3/18جهت انجام خدمت مقدس سربازی به پادگان 04بیرجند اعزام گردید مدت 3ماه آموزشی دید سپس به کرمانشاه اعزام گردید وبه جبهه قصر شیرین ومرز خسروی به عنوان خدمه توپ ضد هوایی 4لول بودم تاریخ 1/5/1367که منافقین به اسلام آباد حمله کردند به پادگان سرپل ذهاب عقب نشینی کردیم مدت2روز در میان کوهها آواره بودیم به وسیله هلی کوپتر به ما آب وغذا وکنسرو جات می ریختند تا اینکه عملیات مرصاد انجام شد وتعداد زیادی از منافقین به درک واصل شدند تعدادی اسیر شدند وتعدادی هم به عراق فرار نمودند تاریخ 1368/3/18 خدمت به پایان رسید
مرحله دوم محمدعلی خادم الحسینی
اوایل مهرماه بود از سرخس به مشهدوتهران وبه ایلام غرب لشکر ۵ نصر گردان عبدالله سازماندهی شداز ایلام به مهران پایگاه شهید آهنی صالح آباد ۲۰ روز آنجا اموزش دیدیم سپس با چندین دستگاه اتوبوس به سمت ایلام غرب و شهرک چوار حرکت نمودیم یک شب در انجا بودیم که حدود 40 تا 50 تا اتوبوس آمد همه نبروها سوار شدیم یک ستتون نظامی شامل توپ و تانک و نفربر و آشپزخانه صحرایی و... و به سمت سنندج حرکت نمودیم یک دوشبه هم در سنندج بود تا اینکه ما را به سمت مریوان بردند مارا در نزدیک آرامستان شهرمریوان که همهش مخروبه شده بود مستقر شدیم یک شب هم در این مقر ماندیم اینجا دیگر تمام تجهزات را چک کردیم هرکس هرچی مهمات و جیره غذایی نیاز داشت بر می داشت به نیروهایی که تک تیر انداز بودند گلوله آرپی جی 7 می دادند شهید محمد علاوه براینکه فرمانده دسته بود تیربار هم داشت و باید هدایت نیروهایش را انجام می داد شهید غلامعلی حیدری و محمد دریک دسته بودند غروب شد نیروها با هم خداحافظی نمودند و از همدیگرحلالیت می طلبیدند شهید محمد ارجمندی وشهید قربانعلی نیک پرست و شهید حیدری همیشه میگفتند ما که شهید می شویم و دیگر برنمی گردیم من می گفتم مگر شما از جای خدا آمدید که می گوئید ما شهید می شویم غروب 28/8/1362 آماده برای اجرای مرحله چهارم عملیات نیروها به سون یک حرکت می کردیم نزدیک به ده کیلومتر پیاده روی کردیم تا به خط خودمان که برادران ارتشی بودند رسیدیم چون دشمن دید داشت مجبور بودیم پیاده بیاییم دشمن که هوشیار شده بود گاهی منور می زد شب به نیمه رسیده بود موقعی که گلوله منور روشن می شد باید دراز می کشیدیم که متوجه حضورما نشود لذا فرماندهان دستور دادند بصورت سینه خیز حرکت کنید منورکه خاموش می شد حرکت می کردیم تااینکه به یک خانه باغی که درخت داشت رسیدیم با عبور از این باغ به پای ارتفاع رسیدیم که بچه های تخریب بوسیله رمان سفید یک معبر یک متری یابیشتر برای حرکت ما مشخص نموده بودندنیروها زیرلب دعا می کردند آیه 9 سوره یس را زمزمه می کردند در کنار معبر تعدادی از پیکرهای شهدا به چشم می خورد که در مرحله های قبل عملیات به شهادت رسیده بودند در مسیر حرکت به سمت ارتفاع 1900 سنگ لاخ بود .سنگ ریزه بود میدان مین هم بود وقتی منور می زدند مشخص می شد که خودم یک عدد مین گوجه ای را برداشتم خنثی نمودم دشمن از قسمت ما متوجه نشد اما در جناح سمت راست خیلی با چهار لول ضد هوایی و تیربار و انواع خمپاره ها مارا زیر آتش گرفته بود دشمن که موجه حمله ما شده بود سنگرها را تخلیه کرده بودن وبه ارتفاع بعد که حدود 100 متر فاصله داشت عقب نشیتی کرده بود و نیروها ما را بوسیله سلاحهای دوربین دار می زد تعداد زیادی از نیروهای ما شهید ومجروح شدند نزدیکیهای صبح بودکه به ما دسور عقب نشینی دادند نیروهایی که سالم بودند بسم پاین ارتفاع و شهرپنجوین حرک کردیم در حین عقب نشینی عراقیها با چهار لول و تیربارها و خمپاره اندازها نیروهای ما را زیر آتش گرفتند خیلی از نیروها در عقب نشینی تیر خوردند وشهید یا مجروح شدند وهمانجا ماندند از سمت گروهان دیگرگردان عبدالله دشمن متوجه حضور نیروهای ما می شود یک نارنجک به سم نیروها ما پرتاب می کند که عباسعلی اکبری جور به شهادت می رسد و علی علیزاده و مرحوم عباس لالوزایی هم مجروح می شوند من وقتی دیدم آتش دشمن زیاده زیر
یک لاخ سنگر گرفتم تا اینکه کمی هواروشن شد دشمن بیشتر مارا می زد یک تیر به سرم شلیک کرد زیرپایم سنگ بود سرخوردم تیر به لاخ خورد چندعدد ریزه سنگ به صورتم خورد یک تا اینکه خمپاره 60 م م دشمن کنارم منفجر شد واز ناحیه قسمت راست سر وبازو مجروح شدم ولی پاهایم سالم بود می توانستم راه بروم در مسیر تعدادزیادی از نیروهها شهید ومجروح شده بودند که نمی شد آنها را به عقب بیاوریم صبح زود دشمن از سم دشت پنجوین شروع به پاتک نمود تا همه ما را به اسارت بگیرد که نیروهای حاج ابراهیم همت وارد عمل شدند و به دشمن حمله کردند تعدادزیادی از عراقیها کشه بودن وحدود 300 نفر راهم به اسارت گرفته بودند اما دشمن برما مسلط بود وبا نیروهای کماندویی خودش نیروهای ما را تعقیب می کردند وبه همه مجروحین تیر خلاصی میزدند که تحمل ودیدن چنین صحنه هایی خیلی برای ما سخت بود هرطور بود خودم را به شهرپنجوین عراق رساندم دوتا آمبولانس اتوبوسی بود که مجروحین وشهدا را به عقب می بردند عقب پر از مجروح بود من جلونشستم آقای علی علیزاده و مرحوم عباس لالوزایی هم سوار آمبولانس شدند یکی از این آمبولانسها را دشمن زد که همه مجروحین شهید شدند مرتضی سجادی که تخریب چی بود چندعددتیرمی خورد ودر وسط میدا مین به اسارت نیروهای عراقی در می آید فریدون اسدخانی. قربانعلی نیک پریت.علی پرستو. غلامعلی حیدری .