ما درد نگفتيم ولى باز دوا ڪرد ...
در شهر طبيب دگری بهتر از او نيست💛
#امام_رضا 🕊
#چهارشنبه_های_امام_رضایی 🌱
7.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😍😍❤️❤️👆
به سطح خیابان های شهرهامون رفتیم،و با دختران شهرمان در حس خوب #ریحانـه بودن شریک بودیم😊🌱
به امید لبخند آقامون💚
بزرگ ترین پویش مردمی کشور✅😇
#پویش_فرشتگان_سرزمین_من
#علی_آباد_کتول 😍🌹
من اونجا نبودم ها😅❤️
قصه ای ڪودڪانه و آموزنده درباره عدالت
🍎🐻 سیب 🐻🍎
خرگوشی ڪه در جنگل می دوید، سیبی را بالای درخت دید. او نمی توانست آن را به دست آورد چون سیب بالای درخت بلندی آویزان بود. خرگوش نگاه ڪرد و دید ڪلاغی بالای درخت ڪاج نشسته است و می خندد.
خرگوش گفت:”آهای! ڪلاغ! این سیب را برای من بڪن!” ڪلاغ از درخت ڪاج پرید و روی درخت سیب نشست و سیب را ڪند، ولی نتوانست آن را با نوڪ خود نگه دارد و سیب پایین افتاد. خرگوش گفت:” ڪلاغ، از تو متشڪرم.” خرگوش می خواست سیب را از زمین بردارد، ولی سیب مانند موجودی زنده فش فش ڪرد و … به طرفی دوید.
خرگوش ترسید، ولی بعدا فهمید ڪه سیب روی خارپشتی ڪه خود را جمع ڪرده و در زیر درخت خوابیده بود، افتاده است. خارپشت خواب آلود از جا جست و شروع به دویدن ڪرد و سیب هم به خارهای پشت او چسبیده بود.
خرگوش فریاد زد:”بایست! بایست! سیب مرا ڪجا می بری؟”
خارپشت ایستاد و گفت:”این سیب مال من است. سیب افتاد و من آن را گرفتم.”
خرگوش جستی زد و خود را به خارپشت رساند و گفت:” فورا سیب را به من بده! من آن را پیدا ڪردم.”
ڪلاغ پر زد و پیش آنها آمد و گفت:”بی خود دعوا نڪنید، این سیب مال من است. من آن را برای خودم ڪندم.”
هیچ یڪ از آنها نمی توانست با دیگری موافقت ڪند و هر یڪ داد می زد:”این سیب مال من است!” جار و جنجال جنگل را پر ڪرد.
در همین وقت خرسی به آنجا رسید و گفت:”چه خبر شده است؟ این چه جنجالی است ڪه برپا ڪرده اید؟ چقدر سر و صدا می ڪنید؟”
همه به طرف خرس دویدند و گفتند:”ای خرس، تو در جنگل بزرگتر و عاقل تر از همه هستی. بیا و بین ما به عدالت حڪم ڪن.” و تمام ماجرا را برای خرس تعریف ڪردند.
خرس فڪر ڪرد و فڪر ڪرد، پشت گوشش را خاراند و پرسید:”ڪی سیب را پیدا ڪرد؟”
خرگوش گفت:”من!”
خرس پرسید:”ڪی سیب را از درخت ڪند؟”
ڪلاغ قارقار ڪرد و گفت:”من!”
خرس پرسید:”خب، ڪی سیب را گرفت؟”
خارپشت گفت:”من گرفتم!”
خرس گفت:”می دانید موضوع چیست؟ شما همگی حق دارید و به هر یڪ از شما باید سیب داده شود…”
خارپشت و خرگوش و ڪلاغ گفتند:”اما در این جا فقط یڪ سیب هست!”
خرس گفت:”آن را به تڪه های مساوی تقسیم ڪنید و هر یڪ تڪه ای بردارید.”
همه دسته جمعی داد زدند:”چه خوب، چطور قبلا به عقلمان نرسید!”
خارپشت سیب را برداشت و آن را چهار تڪه ڪرد. یڪ تڪه به خرگوش داد و گفت:”خرگوش، چون تو اول سیب را دیدی، این سهم تو.”
تڪه دوم را به ڪلاغ داد و گفت:”ڪلاغ، چون تو اول سیب را ڪندی این هم سهم تو.”
خارپشت تڪه سوم را به دهان خود گذاشت و گفت:”این هم سهم من، چون من سیب را گرفتم.”
خارپشت تڪه چهارم را به خرس داد و گفت:”آقا خرسه، این هم سهم تو…”
خرس تعجب ڪرد و پرسید:” مگر من چه ڪار ڪردم؟”
خارپشت گفت:”چون تو ما را سر عقل آوردی و آشتی دادی.”
بعد هم یڪ، تڪه خود را خورد. همه راضی بودند چون خرس عادلانه حڪم ڪرد و هیچڪدام را نرنجاند.
🍎 ∩_∩
(„• ֊ •„)🐻
┏━━━∪∪━━━┓
🐻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوا هوای عشقه ❤️🌸🌸❤️
____❄️🌻❄️____
عشق فقط خدا
هدایت شده از مجتمع آموزشی تربیتی بُشری«1401-1400»
🔴 شهید اقتدار
🔺 شهید حسن تهرانی مقدم: فقط انسان های ضعیف به اندازه امکاناتشان کار می کنند.
🔺 به مناسبت سالروز شهادت حسن طهرانی مقدم (پدر موشکی ایران)
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
مجتمع_آموزشی_و_تربیتی_بشری
╭─┅══════┅─╮
@boshra9_mojtama_gom
╰─┅══════┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
بی تو سهمم غمه.. 🥀
#امام_زمان