┄✦🍀✦༻﷽༺✦🍀✦┄
دل بیقرار نیست
"ادا در می آوریم"
چشم انتظار نیست
"ادا در می آوریم"
بر لب دعای ندبه...
و دل غرق شهوت است
این انتظار نیست
"ادا در می آوریم"
آقا محب واقعی ات در میان ما
یک از هزار نیست
"ادا در می آوریم"
🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
@heiatommolaemmeh
تو عطر كدام خوشبوترین گل جهانی
که هر جا مینویسمت
شکوفه میدهی؟!!
گل از گلم میشکفد
وقتی تو را در خیالم
عطر کدام خوشبوترین گل جهانی...
@heiatommolaemmeh
࿐☀️○ 🌺 ○☀️࿐
🌱#نسیم_حدیث
🌸امام علی علیه السلام:
بيشترين #غبطه ها را مردم به كسی
مي خورند كه نسبت به كار #خير شتاب بيشتری دارد و پيش قدم است.
📙غررالحکم،باب السرعة
@heiatommolaemmeh
🔰درس دیروز برای سیاست امروز
✅محکوم کردن اساس "دینی" انقلاب به بهانه چند نفر سودجو و بخاطر اینکه در منصب قبلی شان به آنها "حاج آقا " می گفتند ، مثل این است که کسی "معیار بودن" عمار و سلمان و ابوذر را کنار زند و به جای آن اعمال اشعث و ولید و طلحه و مغیره بن شعبه را نماد و شاخص راستین اسلام و مسلمانی معرفی کند!
🔴 کسانی که امروز به بهانه دستگیری چند مفسد و با عنوان "فساد سیستماتیک" به اصل نظام اسلامی حمله می کنند خوب است با خواندن تاریخ سیاسی اسلام در نیم قرن نخست با منطق امام علی علیه السلام کمی آشنا شوند و بیشتر تدبر کنند که چرا امام در برابر باند فاسد اموی و دستگاه تبلیغی معاویه در شام دو جریان را مقابل هم معرفی می کند و فریاد می زند :
🔵أینَ إخوانِیَ الّذینَ رَکِبوا الطَّریق ، وَ مَضَوا عَلى الحَقّ ؟
کجایند برادران من که راه حق را رفتند؟
أین عمّار، أین ابن تیهان، أین ذُو الشهادتین؟
عمار کجاست؟ ابن تیهان کجاست؟ ذوالشهادتین کجاست؟
و از طرف دیگر در جبهه نفاق به معرفی باطن چهره هایی مثل اشعث و مغیره بن شعبه پرداخته و می فرماید :
"مغیره چیزی از آخرت را نمیگیرد؛ مگر آن زمان که برای او دنیا را به دنبال داشته باشد"۰.
و یا به اشعث فرمود :
لعنت خدا و لعنت لعنتکنندگان بر تو باد ای متکبر، متکبرزاده منافقِ پسر کافر،
🔴وقتی امروز نماد و پرچمداری چون حاج قاسم سلیمانی داریم چرا عده ای اصرار دارند وانمود کنند از اکبر طبری ها میتوان "ماکت" برای انقلاب اسلامی ساخت !!
@heiatommolaemmeh
#آسمانےشو 🕊
↺ کانال کمیل
تقريباً مهمات ما تمام شده بود...
شهید ابراهيم هادي بچه هاي بےرمق ڪانال را در گوشه اي جمع ڪرد و برايشان صحبت ڪرد :
بچه ها غصه نخوريد، حالا ڪه مردانه تصميم گرفتيد و ايستاديد، اگر همه هم شهيد شويم، تنها نيستيم.
مطمئن باشيد مادرمان حضرت زهرا (س) مےآيد و به ما سر مےزند.
بغض بچه ها ترڪيد. صداي هقهق شان هم ڪانال را پر ڪرده بود.
به پهناي صورت اشک مےريختند.
ابراهيم ادامه داد : «غصه نخوريد. اگر در غربت هم شهيد شويم، مادرمان ما را تنها نميگذارد! »
#شهید_ابراهیم_هادی
@heiatommolaemmeh
❤ #امام_حسن_مجتبی_ع:
🌼به مردم بگوييد براى فرج و تعجيل
ظهور امام زمان (عج) دعا كنند. اين
دعامانند نمازهاى واجب روزانه بر همه
واجب است كه انجام دهند.
📕مكيال المكارم/ج۱/ص۷۳۸
🌟 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
@heiatommolaemmeh
مهدی جان
چه عزتی دارد،
اینکه یاور تو باشم...
و چه فخری بالاتر از اینکه،
تو مولای من باشی..
تو آن هستی که من دوست می دارم
پس مرا آنگونه کن که تو دوست می داری!
@heiatommolaemmeh
فروغ عشق در چشم تو پیداست
دلت آیینه ای شفاف و گویاست
بتاب ای مظهر نور ولایت
کلامت روشنی بخش دل ماست
@heiatommolaemmeh
کانال اطلاع رسانی هیئت ام الائمه (سلام الله علیها)رشت
⭕️ اینم داستانی جالب و شنیدنی از #شهیدتورجی_زاده .
تقدیم به محبان #شهیدتورجی_زاده
راوی:
حمید مراد زاده
🌸 از پایان سربازی من چند ماه گذشت. به دنبال کار بودم. اما هر جا می رفتم بی فایده بود. می گفتند: فرم را تکمیل کن و برو! بعداً خبر می دهیم.
🌸دیگر خسته شده بودم. هر چه بیشتر تلاش می کردم کمتر نتیجه می گرفتم. البته خودم مذهبی و بسیجی و ... نبودم. فقط به نمازم اهمیت می دادم. ولی خیلی شهید تورجی را دوست داشته و دارم.
🌸من از طریق یکی از بستگان که در جبهه همرزم شهید تورجی بود با او آشنا شدم. نمی دانم چرا ولی علاقه قلبی شدیدی به او دارم.
🌸بعد از آشناییی با او در همه مشکلات، خدا را به آبروی او قسم می دادم. رفاقت با او باعث شد به اعمالم دقت بیشتری داشته باشم.
🌸هر هفته حتماً به سراغ او می رفتم. مواظب بودم گناهی از من سر نزند. من به واسطه این شهید بزرگوار عشق و علاقه خاصی به حضرت ز هرا سلام الله علیها پیدا کردم.
🌸یکبار به سر مزار شهید تورجی رفتم. از بیکاری خسته شده بودم. از او خواستم برایم دعا کند.
🌸نیمه شب بود. از خواب بیدار شدم. وضو گرفتم. شنیده بودم شهید تورجی به نماز شب اهمیت می داد. من هم نماز شب خواندم. بعد هم نماز صبح و خوابیدم.
🌸در خواب چند نفر را دیدم که به صف ایستاده اند. شخصی هم در کنار صف بود.
🌸بلافاصله شهید تورجی از پشت سرآمد و به من گفت: برو انتهای صف!
شخصی که در کنار صف ایستاده بود به من نگاهی کرد. اما به احترام تورجی چیزی نگفت.
🌸از خواب پریدم. همان روز از گزینش شرکت آب اصفهان تماس گرفتند. یکی از دوستانم آنجا شاغل بود. گفت: سریع بیا اتاق مسئول گزینش!
🌸وقتی رفتم دوستم گفت: چرا اینطوری اومدی!؟ چرا کت و شلوار سفید پوشیدی!
🌸وارد دفتر مسئول گزینش شدم. یکدفعه رنگم پرید! این همان آقایی بود که ساعتی قبل در خواب دیده بودم. کنار صف ایستاده بود.
🌸فُرم را از من گرفت. نگاهی کرد و پرسید: مجردی!؟
🌸کمی نگاهش کردم. گفتم: اگر اینجا مشغول به کار شوم حتماً متاهل می شوم.
🌸 نگاهی به من کرد و گفت: واقعاً اگر مشکل کار تو برطرف شد زن می گیری!؟
🌸من هم که خیالم از استخدام راحت بود شوخی کردم و گفتم: نه، دختر می گیرم!
🌸خندید و پایین فرم مرا امضاء کرد. فرم را به مسئول مربوطه تحویل دادم. باورش نمی شد.
🌸گفت: صد تا لیسانس تو نوبت هستند، چطور برگه شما رو امضاء کردند!
🌸مشکل کار برطرف شد. با عنایت خدا مشکل ازدواج هم برطرف گردید. با دختر یکی از بستگان ازدواج کردم. وقتی مراسم عقد تمام شد با همسرم رفتیم بیرون.
🌸گفتم: خانم می خوام شما رو ببرم پیش بهترین دوستم! خیلی تعجب کرد. ما همان شب رفتیم گلستان شهدا کنار مزار شهید تورجی.
🌸عروسی ما شب ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها بود. رفتم سرمزار محمد. گفتم: تا اینجای کار همه اش عنایت خدا و لطف شما بوده.
🌸شما مرا با حضرت ز هرا سلام الله علیها آشنا کردی. از این به بعد هم ما را یاری کن.
🌸بعد هم کارت عروسی را سفارش دادم. علی رغم مخالفت برخی از بستگان روی کارت نوشتم:
🌸سرمایه محبت ز هراست سلام الله علیها دین من
من دین خویش را به دو دنیا نمی دهم
گر مهر و ماه را به دو دستم نهد فلک
یک ذره از محبت ز هرا سلام الله علیها نمی دهم
💫💞💫💞💫
🌸آخرین روزهای سال 88 فرزند ما به دنیا آمد. قرار شد اگر پسر بود نامش را من انتخاب کنم.
🌸اگر هم دختر بود همسرم. فرزند ما دختر بود. همسرم پس از جستجو در کتابهای اسم و ... نام عجیبی را انتخاب کرد. اسم دختر ما را گذاشت: دیانا
🌸خیلی ناراحت شدم ولی چیزی نگفتم. وقتی همه رفتند شروع به صحبت کردیم. خیلی حرف زدم. از هر روشی استفاده کردم اما بی فایده بود. به هیچ وجه کوتاه نمی آمد.
🌸گفتم:آخه اسم قحطی بود.تو که خودت مذهبی هستی!؟ لااقل یه اسم ایرانی انتخاب کن. دیانا که انتخاب کردی یعنی الهه عشق رُم!
🌸وقتی هیچ راه چاره ای نداشتم سراغ دوست عزیزم رفتم. به تصویر محمد خیره شدم و گفتم:
🌸محمد جان این طور نگاه نکن! این مشکل را هم باید خودت حل کنی!
🌸صبح روز بعد محل کارم بودم. همسرم تماس گرفت. با صدایی بغض آلود گفت: حمید، بچه ام!
🌸رنگم پریده بود. گفتم: چی شده! خودت سالمی؟! اتفاقی افتاده!؟ همسرم گفت: چی می گی! بچه حالش خوبه. اگه تونستی سریع بیا!
🌸فرمودند: شما ما را دوست دارید؟! گفتم: خانم جان، این حرف را نزنید. همه زندگی ما با محبت شما خانواده بنا شده.
🌸بعد گفتند: این دختر شماست؟
🌸برگشتم و نگاه کردم: شوهرم و شهید تورجی در کنار دخترم نشسته بودند. با هم صحبت می کردند.
🌸آن خانم مجلله پرسید: اسم فرزندت چیست:من یکدفعه مکثی کردم و گفتم: فاطمه
🌸بعد هم از خواب پریدم! حالا این شناسنامه را بگیر و برو! اسم فرزندم را درست کن.
❣از این قبیل ماجراها در مورد #شهید_محمدرضا_تورجی_زاده بسیار رخ داده است.❣
📕 بر گرفته از کتاب یازهرا
🌹🍃🌹
࿐☀️○ 🌺 ○☀️࿐
🌱#نسیم_حدیث
🌸پیامبر خدا صلی الله علیه و آله:
هر کس از سه کار تکبر نورزد
مٶمن حقیقی ست:
1⃣خدمت به همسر،
2⃣نشستن با فقرا،
3⃣غذا خوردن با خدمتکارش
این کارها از نشانه های مٶمنانی است
که خداوند در کتابش از آنان،این گونه
یاد کرده است:
✨"اولئک هم المٶمنون حقا"
📚 کنزالعمال جلد ۱ صفحه ۱۵۵ حکم ۷۷۴
@heiatommolaemmeh