به پدرانتان افتخار کنید😊
امام خامنه ای : فرزندان شهدا به نام پدرانشان افتخار کنند. آنها کسانی بودند که در راه حفظ میهن، استقلال و شرف ملی ایستادگی کردند.۸۶/۲/۲۷
@heiatommolaemmeh
۲۲ اسفند، روز گرامی داشت مقام بلند شهدا.
شادی روحشان صلوات...
@heiatommolaemmeh
🔺🕊🔺🕊🔺🕊🔺🕊🔺🕊
#رسم_خوبان💗
💯 اگر کسی در مراسمی که دعوتش میکردند مقید به رعایت موازین شرعی نبود حتی اگر از نزدیکترین افراد به او هم بودند در آن مراسم شرکت نمیکرد. روی باور و اعتقادش میایستاد.
☘ محض دل کسی به مجلس نمیرفت، قبل از رفتن سعی میکرد تا افراد را آگاه و مسائل را درست برای آنها بیان کند. اگر موفق میشد که مشکل رفع میشد اما اگر تلاشش نتیجه نمیداد عذرخواهی میکرد و در آن جلسه یا مجلس شرکت نمیکرد و هدیه را برایشان میفرستاد. با نرفتنش مخالفت خود را با اینگونه مجالس ابراز میکرد
🌸 مهربانی، تواضع، کمک به همه، محبت و توجه خیلی زیاد به خانواده از جمله خصوصیات اخلاقی او بود. اینقدر درجه مهربانی و احساس مسئولیتش بالا بود که وقتی کاری را به فردی میسپرد که آن فرد تازهکار بود سعی میکرد تا وقتی که طرف همه زوایای کار را یاد نگرفته تنهایش نگذارد.
🎙به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_جمال_رضی🌷
@heiatommolaemmeh
༻💠༺
#نسیم_حدیث☀
❣️امام علی (علیه السلام) :
از مرگ راه فرار و گریزی نیست، کسی
که کشته نشود ( بالاخره) خواهد مُرد،
بهترین مرگ و میرها کشته شدن
در راه خداست.
📚 سفینه، ج ٢، صفحه ۵۵۳
@heiatommolaemmeh
کانال اطلاع رسانی هیئت ام الائمه (سلام الله علیها)رشت
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ (قسمت ۱۰) 💠نگاه نیک دستش را بر شانهام نهاد و گفت: این است عاقبت پیروی
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ
(قسمت ۱۱)
◾️پس از مدتی به عبور گاه باریکی رسیدیم که دو طرف آن را پرتگاههای هولناکی احاطه کرده بودند.
🌹 نیک که گویا منتظر سوال من بود، رو به من کرد و گفت: این پرتگاههای وحشت آور، "درههای ارتداد"هستند که برای رسیدن به کف آن به حساب دنیا، سالها راه است.
🔥در کف آن هم، کورههایی از آتش قرار دارد که نمایی از آتش جهنم است و انسانهایی که درون آن جای گرفتهاند تا قیامت، در عذاب الهی گرفتار خواهند ماند.
⚡️چنان وحشتی به من روی آورد که ناخواسته بر جای نشستم.
در این میان فریادی دره را فرا گرفت. با وحشت صورتم را برگرداندم.
☄شخصی را دیدم که در حال سقوط به ته دره بود. در میان جیغ و فریادهایش که دلم را به لرزه درآورده بود، فریاد شادی گناهش را میشنیدم.
✨نیک که مانند من نظاره گر این صحنه بود، گفت: بیچاره تا اینجا را به سلامت گذراند، اما تا بر پا شدن قیامت، در ته دره خواهد ماند.
🍃با تعجب پرسیدم: چرا؟ گفت: او پس از سالها دین داری، مرتد شده بود. (ارتداد در اسلام به معنی برگشتن از دین اسلام به دین دیگری میباشد)
💥از آن پس در راه رفتن بیشتر دقت میکردم و از ترس سقوط، پای خود را بر جای پای نیک مینهادم. هر چند گه گاه پایم میلغزید، اما سرانجام به سلامت، آن راه صعب و دشوار را پشت سر گذاشتیم.
❄️نیک همچنان به پیش میرفت و من مشتاقانه، اما با دلهره بسیار در پی او در حرکت بودم. وقتی به یک دو راهی رسیدیم، نیک پا به سمت راست نهاد.
⛔️اما ناگهان دست سیاه بزرگی، جلو دهان و چشمهایم را گرفت و به واسطه بوی متعفنی که از او متصاعد بود، دریافتم که این، همان گناه است.
♨️سعی کردم آن دست سیاه و پشم آلود را کنار بزنم و چون موفق شدم با هیکل زشت گناه روبرو گردیدم. وحشت زده خواستم فرار کنم و خود را به نیک برسانم، اما گناه دستانم را محکم گرفت و گفت: مگر قرارت را فراموش کردی؟
❗️با وحشتی که در وجودم بود گفتم: کدام قرار؟! گفت: همانکه در دنیا همراه من میشدی خود قراری بود بین من و تو برای اینکه اینجا هم با هم باشیم.
❎گفتم: من اصلا تو را نمیشناختم. گفت: تو مرا خوب میشناختی اما قیافهام را نمیدیدی، حالا که قوه بیناییات وسیع شده است مرا مشاهده میکنی.
🔆گفتم: خب حالا چه میخواهی؟!
گفت: من از آغاز سفر تا اینجا سایه به سایه دنبالت آمدم، در پرتگاه ارتداد تلاش بسیار کردم که خود را به تو برسانم، اما موفق نشدم.
▪️با عجله گفتم: مگر آنجا از من چه میخواستی.
گفت: میخواستم از آن دره عبورت دهم. با ناراحتی تمام فریاد کشیدم: یعنی میخواستی تا قیامت مرا زمین گیر کنی؟
🔘گفت: نه! میخواستم تو را زودتر به مقصد برسانم، اما مهم نیست، در عوض اکنون یک راه انحرافی آسان میشناسم که هیچ کس از وجود آن آگاه نیست.
🔷گفتم: حتی نیک؟! گفت: مطمئن باش اگر میدانست از این مسیر سخت تو را راهنمایی نمیکرد. دریک لحظه به یاد نیک افتادم که جلوتر از من رفته بود و فکر میکند من به دنبال او در حرکتم. دلم گرفت و به اصرار از گناه خواستم که مرا رها کند.
⚫️ اما این بار در حالیکه چشمانش از عصبانیت چون دو کاسه خون شده بود، با تهدید گفت: یا با من میآیی، یا به اجبار تو را به همان مسیری که آمدی باز میگردانم...
✍ادامه دارد..
@heiatommolaemmeh
پنجشنبه است...
اما حال و هوای غریبانه ای دارد این روزها مزار عزیزانمان که نمی تونیم به خاطر بیماری کرونا بهشون سری بزنیم...
بیشتر یاد کنیم آنها را با تقدیم صلوات و فاتحه به روحشان❤️🌸
#التماس_دعای_فرج
@heiatommolaemmeh
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب
یکی از اوجب اعمال همه نوکرهاست
هر شب جمعه سلامی طرف کرببلا
#سیدحسین_میرعمادی
سلام امشب به نیابت #شهید_قاسم_سلیمانی
@heiatommolaemmeh
📌 #تلنگر
🔸 مولای من! این روزها همه دست و پایمان را گم کرده ایم؛ زمین و زمان را به هم می دوزیم تا اطلاعات کافی از این بیماری نوظهور ( #کرونا ) کسب کنیم، تا شاید از مبتلا شدن مصون بمانیم.
🔹 برای ایمنی از آن همه کاری میکنیم؛ در خانه می مانیم، حتی اگر به بهترین مهمانی دعوت شده باشیم. با هرکسی معاشرت نمی کنیم؛ از ترس آلودگی، دیوانه وار دستانمان را بارها می شوییم و...
🔺 مولای من! کاش کمی از این همه اضطرار برای در امان بودن از این بلای دنیایی را، برای آمدن شما داشتیم.
💢 شرمنده ایم!
می دانیم رفتن به بعضی مهمانی ها، معاشرت با بعضی از آدم ها، پای ماهواره نشستن و هزار گناه دیگر، آمدنتان را به تاخیر می اندازد، اما از آنها دوری نمی کنیم.
🔖 آقای من! در غربت شما همین بس که چنین شیعیانی دارید؛ که کسانی همچون من را منتظر شما می دانند... 😔
@heiatommolaemmeh
┄✦🍀✦༻﷽༺✦🍀✦┄
آسمان غرق خیالست کجایی آقا
آخرین جمعه سال است کجایی آقا...
یک نفس عاشق اگر بود زمین می فهمید
عاشقی بی تو محال است کجایی آقا...
تعجیل ڪن ؛
به خاطر صدها هزار چشم
ای پاسخ گرامی أمن یُجیب ها ...
🔹اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
@heiatommolaemmeh
▫️فرمان فرمانده کل قوا به رئیس ستاد کل نیروهای مسلح؛
🔰 قرارگاه بهداشتی برای سازماندهی درمان کرونا تشکیل شود.
❣حضرت #امام_خامنه_ای (مدظله العالی):
🔸️با تقدیر از خدماتی که نیروهای مسلّح تاکنون در زمینهی کرونا به مردم عزیز تقدیم کردهاند و با تاکید بر ادامه و گسترش هرچه بیشتر آن، لازم است سازماندهی این خدمات به شکل یک قرارگاه بهداشتی و درمانی بوده و علاوه بر درمان و ایجاد مراکز درمانی مانند بیمارستان صحرایی و نقاهتگاه و غیره، به پیشگیری از شیوع بیشتر بیماری با شیوههای لازم نیز بپردازد.
@heiatommolaemmeh
▫️باتوجه به احتمال 《حمله بیولوژیکی》بودن بیماری کرونا؛
🔰اقدام قرارگاه بهداشتی جنبه رزمایش دفاع بیولوژیک دارد
❣حضرت #امام_خامنه_ای (مدظله العالی):
🔸️این اقدام با توجه به قرائنی که احتمال «حملهی بیولوژیکی» بودن این رویداد را مطرح کرده میتواند جنبهی رزمایش دفاع بیولوژیک نیز داشته و بر اقتدار و توان ملّی بیفزاید.
@heiatommolaemmeh
༻💠༺
#نسیم_حدیث☀
🌸 امام محمدباقر (علیهالسلام):
کسی که قائم(عجل الله) ما را دریابد و در رکاب حضرتش کشته شود پاداش دو شهید را دارد و کسی که در رکابش یک دشمن ما را به قتل برساند پاداش بیست شهید را خواهد داشت.
📚 بحار، جلد ٥٢، صفحه ٣١٧
@heiatommolaemmeh
کانال اطلاع رسانی هیئت ام الائمه (سلام الله علیها)رشت
سالروز شهادت سردارعبدالحسین برونسی مبارک
عبدالحسین برونسی یکی از سرداران شهید خراسان رضوی است که 25 اسفندماه سال 1363 و در حالی که مسوولیت فرماندهی «تیپ 18 جوادالائمه(ع)» را بر عهده داشت در عملیات «بدر» و شرق دجله به شهادت رسید.
عبدالحسین برونسی یکی از سرداران شهید خراسان رضوی است که 25 اسفندماه سال 1363 و در حالی که مسوولیت فرماندهی «تیپ 18 جوادالائمه(ع)» را بر عهده داشت در عملیات «بدر» و شرق دجله به شهادت رسید.
برونسی متولد مشهد و عضوی از رزمندگان «لشکر 5 نصر» خراسان بود. مزار وی در بهشت رضا(ع) مشهد قرار دارد.
عبدالحسین بیست و سوم شهریورماه 1320 در مشهد به دنیا آمد. وقتی در لباس سربازی به روستا آمد مردم از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدند. ورود ماموران اصلاحات ارضی شاه و عدم قبول آب و ملک باعث مهاجرتش به شهر مشهد شد. مشاغل متفاوت را آزمود و چون در هر کدام شبههای بود دست به بنایی زد. با ارشادات مقام معظم رهبری با مسایل سیاسی آشنا شد و پا در رکاب مبارزه با رژیم پهلوی گذاشت و ماموران ساواک در زیر شکنجه دندانهایش را شکستند.
انقلاب که پیروز شد، جزو نخستین افراد اعزامی به کردستان بود. عرصههای نبرد حق علیه باطل بستر مناسبی بود که استعداد بالقوه او به فعل درآید و از فرماندهی گروهان، به فرماندهی تیپ هجدهم جوادالائمه (ع) برسد. سالها رشادت و ایثارگری او زبانزد خاص و عام بود تا آنجا که دشمن چنان هراسی از برونسی داشت که برای سرش جایزه تعیین کرد.
بعد از زیارت خانه خدا به مرحلهای از شهود رسیده بود که زمان و مکان شهادت خودش را میدید و سرانجام در عملیات بدر، پس از رشادت بسیار در «چهارراه خندق» به شهادت رسید.
فرازی از وصیتنامه شهید:
شما ای زن، چون زینب کبری (سلامالله علیها) فرزندانم را هم پدری کن و هم مادری، مادری که اسلام میگوید. همسر عزیزم، شما هفت فرزند دارید، باید آنها را آنچنان با اسلام آشنا کنید که روز قیامت هم به درد خودت بخورند و هم به درد من. در راه امام خمینی که همان راه قرآن و راه امام حسین(ع) است بروند تا سر حد شهادت. از همه شما میخواهم که هر موقع پسرانم را داماد کردید، یک دختر مومن بگیرید، فاطمه و زهرا را هم یک شوهر مومن برایشان انتخاب کنید، برای داماد و عروس کردن فرزندانم پی مال دنیا نروید، فقط ببینید که از همه بهتر، خدا را میشناسد، ملاک خدا باشد. در هر کار اگر انسان خدا را در نظر بگیرد انحراف ایجاد نمیشود.
همسر عزیزم! اگر شما این حرفهایی که من در وصیت نامه نوشتم، عمل کردید، من اگر در راه خدا شهید شدم، شما را تا به بهشت نبرم! خودم نمیروم. از همه شما میخواهم که مرا حلال کنید و از پدر و مادر مهربانم هم میخواهم که مرا حلال کنند.
***
برونسی در عملیات بدر بسیار ناراحت و گرفته به نظر میرسید چون عملیات خیبر و آنچه در عملیات خیبر اتفاق افتاده بود، خیلی برایش سنگین و متاثرکننده بود؛ بنابراین خیلی تاکید میکرد که هیچکس اجازه عقبنشینی در این عملیات را ندارد و باید ما هدفمان را بگیریم حتی اگر تا آخرین نفرمان هم به شهات برسیم ولی باید به سر چهار راه برسیم. واقعا این را به عنوان شعار نمیگفت، از قلبش و از تمام نهادش این ندا برمیخواست و به صورت بلند و با فریاد میگفت: "وعده ما سرچهار راه"، این چهارراه هم به اصطلاح پدی بود که دشمن آورده بود، در عمق جزیره ایجاد کرده بود. یعنی از اتوبان بصره منشعب میشد و یک خط پدافندی به حساب میآمد که دشمن تشکیل داده بود. تقاطع آن بعضی از جادههایش به صورت عمودی به داخل جزیره میآمد که به اینها در واقع میگفتیم پد. جادهای بود ولی چون بلند بود ارتفاعش از سطح آب گرفتگی هور نزدیک به سه متر (دو نیم تا سه مترمربع) از هور میآمد از توی آب یعنی میآمدی بالا تا میرسیدی به خود جاده. عرض جاده هم حدودا هشت متر بود، این تنها جادهای بود که ما داخل آب داشتیم.
خاطرهای از زندگی مشترک:
شهید میگفت یک روز مادر خانم من به من گفت: عبدالحسین بدو بدو که الان همسرت فارغ میشود. بدو و یک قابله بیاور. من هم سوار موتور شدم رفتم دنبال قابله. وقتی میخواستم از چهارراه شهدا بگذرم، ناگهان چشمم به گلدستههای حرم امام رضا(ع) افتاد. میگوید اصلا به طور کل کارم را فراموش کردم و سر موتور را کج کردم و به طرف حرم امام رضا(ع) رفتم.
بعد از خواندن زیارتنامه و نماز و رفع خستگی تازه یادم آمد که دنبال قابله آمدهام. یکی دو ساعت گذشته بود. وقتی به خانه برگشتم به خاطر سر و صدای زیاد موتورسیکلت، آن را دو تا کوچه پایینتر گذاشتم و آهسته و آهسته به طرف خانه رفتم. وقتی به خانه رسیدم دیدم مادر خانم جلوی در ایستاده و منتظر است. با خودم گفتم:الان حتما یک سیلی به گوشم خواهد زد اما دستی
کانال اطلاع رسانی هیئت ام الائمه (سلام الله علیها)رشت
سالروز شهادت سردارعبدالحسین برونسی مبارک
به پشتم زد و گفت دستت درد نکند عجب قابلهای فرستادی. من هم قضیه را تعریف نکردم، وقتی وارد منزل شدم، بچه متولد شده و اوضاع هم آرام بود. بعد از مدتی که ماجرا را از خانمم پرسیدم، گفت: وقتی دنبال قابله رفته بودی، خانمی آمد و گفت که عبدالحسین مرا فرستاده است. از خانمم پرسیدم که آن خانم کی بود؟ گفت: من سوال کردم، اما او گفت: مرا عبدالحسین فرستاده. کارش را انجام داد، رفت و پولی هم نگرفت.
@heiatommolaemmeh
کانال اطلاع رسانی هیئت ام الائمه (سلام الله علیها)رشت
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ (قسمت ۱۱) ◾️پس از مدتی به عبور گاه باریکی رسیدیم که دو طرف آن را پرتگا
#سرگذشت ارواح_در_عالم_برزخ
(قسمت ۱۲)
♦️مقدمه: با سلام خدمت مخاطبین خوب و محترم کانال...
✅از زمانی که ما شروع به نوشتن داستان سرگذشت ارواح کردیم برای خیلی ها سوالات مختلفی پیش اومد که با ما در میون گذاشتن،
من اجمالا یه توضیح مختصری بدم در این مورد که خیلی از ابهامات و تشویشات ذهنی برطرف بشه:
💥اول اینکه با توجه به تحقیقاتی که ما داشتیم این داستان سراسر از احادیث و روایات معتبر هست که در قالب داستان برای درک و ملموس بودن برای مردم نوشته شده
که یک درکی هرچند خفیف از اعمال نیک و بد و عالم برزخشون داشته باشن.
🍀برای مثال در روایات هست که روزه گرفتن سپر مومن در برابر آتش هست. در قسمتهای بعدی نویسنده این مطلب رو به زیبایی به تصویر کشیده که برای مومن ملموس باشه. به این شکل که روح میت برای رسیدن به وادی السلام(بهشت) باید در نبرد آخر با گناه بجنگه که یکسری لوازم جنگ و دفاع بهش میدن که ضخامت سپرش بستگی به روزه هایی داشته که در دنیا میگرفته و ... امثالهم.
✨و در آخر علمایی مثل آیت الله جعفر سبحانی،و تعدادی از اساتید حوزه ی علمیه قم هم این کتاب رو خوندن و مورد تایید قرار دادن.
🙏ان شاالله که ابهامات بر طرف شده باشه و
اما ادامه ی داستان:
💠با شنیدن این حرف، لرزه بر بدنم افتاد و مجبور شدم که با او همراه شوم، به شرط این که من از او جلوتر حرکت کنم و او از پشت سر مرا راهنمایی کند. زیرا دیدن قیافه او برایم نوعی عذاب بود.
💥چند قدمی جلوتر رفتم و باز ایستادم و اطراف را نگریستم. حالا دیگر دهانه ابتدای غار هم پیدا نبود. تاریکی و ظلمت بر همه جا حاکم شد.
🍂ترس عجیبی در وجودم رخنه کرده بود. گناه را صدا زدم، اما هیچ جوابی نشنیدم. با وحشت برای مرتبهای دیگر صدایش زدم. وحشت و اضطراب لحظهای راحتم نمینهاد.
در اطراف خود چرخی زدم تا شاید راه گریزی بیابم، اما دیگر نه ابتدای دهانه غار را میدانستم کجاست نه انتهای آنرا.
◾️بی اختیار نشستم و مبهوتانه سر به گریبان ندامت فرو بردم. غم و اندوه در دلم لبریز شد، و از دوری و فراق دوست با وفا و مهربانم نیک بسیار گریستم.
🌻هنوز چیزی نگذشته بود که صدای پای عابری مرا به خود آورد. گوشهایم را تیز کردم شاید بفهمم صدای پا از کدام سو است. عطر دل نواز نیک قلبم را روشن کرد. و این بار اشک شوق در چشمانم حلقه زد.
💫آغوش گشودم و با خوشحالی تمام او را در آغوش فشردم و تمام ماجرا را برایش بازگو کردم، تا مبادا از من رنجیده خاطر گردیده باشد.
🔆 نیک گفت: من نیز چون تو را در عقب خود نیافتم، از همان راه بازگشتم، به واسطه بوی بدی که در سمت چپ، بر جای مانده بود، از جریان آگاه شدم و در آن مسیر حرکت کردم. اما هر چه گشتم تو را ندیدم.
تا اینکه به نزدیک غار رسیدم. گناه را دیدم که از غار بیرون میآمد و چون مرا دید به سرعت دور شد دانستم که تو را گرفتار کرده است، و چون داخل غار شدم صدای ناله را از دور شنیدم، خوشحال شدم و به سرعت به سمت تو آمدم.
🌺پس از لحظه ای سکوت نیک ادامه داد:
البته این راهی که آمدی، قبلا برای تو در نظر گرفته شده بود. اما به واسطه توبه ای که کردی این راه از تو برداشته شد هر چند گناه سعی داشت تو را به این راه باز گرداند...
✍ادامه دارد...
@heiatommolaemmeh
❣حضرت #امام_خامنه_ای (مدظله العالی):
🌟ما به ظهور ولی عصر (عج) امید زیادی داریم و امیدواریم که خدای متعال آن روز را هر چه زودتر برای بشر برساند.
@heiatommolaemmeh
🌺🌺🌺🌺🌺
🌴اللهم عجّل لولیّک الفرج🌴
آسمان غرق خیال است ، کجایی آقا
آخرین جمعه سال است ، کجایی آقا؟
یک نفر عاشق اگر بود زمین می فهمید
عاشقی بی تو محال است کجایی آقا؟
در هیاهوی شب عید ، تورا گم کردیم
غافل ازاینکه شما اصل بهاری ، کجایی آقا؟
امام زمان علیه السّلام
@heiatommolaemmeh
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
خوشبهحال دل من مثل تو آقادارد
بر سرش سایۀ آرامش طوبادارد
با شما آبرویی قدر دو دنیادارد
پای این عشق اگر جانبدهم جادارد
@heiatommolaemmeh
عباس در آخرین روزهای قبل از رفتنش می گفت بعضیها میگویند کسانی باید به جنگ بروند که تجربه داشته باشند ولی در این جنگ مانند دفاع مقدس، جوانان خط شکن لازم است و عباس یکی از این جوانان خط شکن و فدایی بود، تنها ۴۰روز قبل از اینکه به سوریه اعزام شود نامزد کرده بود، تقریباً ۴۰ روز بعد از اعزام هم به شهادت رسید.
میگفت این همه شبکههای ماهوارهای و اینترنت و شبکههای اجتماعی فضای شهر را پر کردهاند، اما خودمان باید دیندار باشیم، اینکه توانستیم دیندار بمانیم یعنی به مرزشهادت رسیدیم و شهیدیم، پس باید مراقب باشیم ایمانمان را از دست ندهیم.
🌷شهید #عباس_دانشگر🌷
@heiatommolaemmeh
کانال اطلاع رسانی هیئت ام الائمه (سلام الله علیها)رشت
#سرگذشت ارواح_در_عالم_برزخ (قسمت ۱۲) ♦️مقدمه: با سلام خدمت مخاطبین خوب و محترم کانال... ✅از زمان
#سرگذشت_ارواح_در_عالم_برزخ
(قسمت ۱۳)
🔻عاقبت ریا
هر طور بود بقیه راه را پیمودیم تا اینکه به محیط باز و وسیعی رسیدیم که باتلاق مانند بود و چون قدم در آن نهادم، تا زانو در آن زمین لجن زار فرو رفتم.
🔆 نیک که به راحتی می توانست قدم بردارد، با دیدن وضع من به عقب برگشت و از من خواست که دستم را برگردن او آویزم، تا شاید کمکم کند.
❎دیگر تا دهان در باتلاق فرو رفته بودم و توان فریاد کشیدن و کمک طلبیدن نداشتم،
✨که به ناگاه فرشته الهی پدیدار شد و طنابی را به نیک داد و گفت: این طناب را خودش پیشاپیش فرستاده، کمکش کن تا نجات یابد.
🌻فرشته رفت و نیک بلافاصله طناب را به سمت من انداخت. وقتی باتلاق را پشت سر نهادیم از نیک پرسیدم: مقصود فرشته از اینکه گفت: طناب را خودش فرستاده، چه بود؟
🍀نیک گفت: اگر به یاد داشته باشی، ده سال پیش از مرگت، مدرسه ای ساختی که اینک کودکان و نوجوانان در آن به تعلیم و تربیت مشغول اند،خیرات آن مدرسه بود که در چنین لحظه ای به کمکت آمد.
💠پس از تصدیق حرف نیک با قیافه ای حق به جانب، گفتم: من پنج سال قبل از آن نیز مسجدی ساختم، پس خیرات آن چه شد؟
✨نیک لبخندی زد و گفت: آن مسجد را چون از روی ریا و کسب شهرت ساختی و نه برای خدا مزدش را هم از مردم گرفتی.
❓گفتم: کدام مزد؟!
گفت: تعریف و تمجیدهای مردم، به یاد بیاور که در دلت چه می گذشت وقتی مردم از تو تعریف می کردند! تو خوشبختی آنان را بر خوشحالی پروردگارت مقدم داشتی.
✅باید بدانی که خداوند اعمالی را می پذیرد که تنها برای او انجام گرفته باشد.
حسرت و ندامت وجودم را فرا گرفت و به خود نهیب زدم: دیدی چگونه برای ریا و خودپسندی، اعمال خودت را که می توانست در چنین روزی دستگیر تو باشد، تباه کردی؟!
🔻مقام شهیدان
🔷همچنان حرکت خود را در دل یک دشت بیانتها ادامه میدادیم؛ در حالی که گرمای طاقتفرسای آسمان برای لحظهای قطع نمیشد. خستگیِ راه امانم را بریده بود، دیگر در تنم توان نمانده بود.
💥در این هنگام صدایی را از دور شنیدم. سرم را به سمت راست دشت چرخاندم، با صحنه عجیبی مواجه شدم.
🌼 صفی از افراد را دیدم که با سرعت غیر قابل تصور پهنه دشت را شکافتند و رفتند. تنها غباری از مسیر آنها باقی ماند.
◾️ از تعجب ایستادم و لحظاتی به مسیر غبار برخاسته، نگاه کردم و گفتم: اینها چه کسانی بودند؟!
نیک گفت: اینها گروهی از شهیدان بودند.
با شگفتی تکرار کردم: شهیدان ؟!!!
گفت: آری، شهیدان.
گفتم: مقصدشان کجاست؟
گفت: وادی السلام.
با تعجب سرم را به سمت نیک چرخاندم و پرسیدم: وادی السلام ؟!
گفت: آری.
گفتم: ما مدتهاست که این مسافت طولانی و پررنج و محنت را بر خود هموار کردهایم، تا روزی به وادی السلام برسیم؛
آنگاه تو میگویی، آنان با اینچنین سرعتی به سمت وادی السلام در حرکتند؟ مگر میان ما و آنان چه تفاوت است؟
🌸نیک در حالی که لبخند بر لبانش نقش بسته بود، گفت:
تو در دنیا افتان و خیزان خدا را عبادت میکردی و حالا نیز بایستی با سختی راه را طی کنی.
تو کجا و شهیدان کجا که اولین قطرهای که از خونشان بر زمین مینشیند، تمام گناهانشان را از میان بر میدارد. و راه را بر ایشان هموار میسازد.
🌺در روز رستاخیز نیز شهیدان، جزو اولین کسانی خواهند بود که به بهشت وارد میشوند آنها راه صد ساله دنیا را یک شبه پیمودند، حالا هم وادی بزرگ برهوت را در یک چشم بر هم زدن طی میکنند.
🍃به مقام شهیدان غبطه بسیار خوردم و زیر لب زمزمه کردم: طوبی لَهُما وَ حُسنُ مَآب...
✍ادامه دارد..
@heiatommolaemmeh
#در_خانه_بمانید
امروز اگر دغدغه مند و نگرانيد
"در خانه بمانيد"
بر آتش بحران همگى گل بنشانيد
"در خانه بمانيد"
پيشنيه ء تاريخى ديرينه دوران
اى ملت ايران
گر مدعى دانش و فرهنگ جهانيد
"در خانه بمانيد"
در رشت و قم و نصف جهان و رى و كرمان
در مشهد و تهران
یا ساکن شيراز و اراك و همدانيد
"در خانه بمانيد"
خدمت به اطبا و پرستار نكرديد، نكرديد
در شهر نگرديد
خيرى نرسانديد اگر ، شر نرسانيد
"در خانه بمانيد"
خواهيد كه ايران بشود فاتح و پيروز
در موسم نوروز
اينقدر از اين شهر به آن شهر نرانيد
"در خانه بمانيد"
فرصت شده در خانه بهم عشق بورزيد
هر روز بخنديد
وقت است غبار از دل و از خانه تكانيد
"در خانه بمانيد"
يكوقت عزيز خودتان ميرود از دست
اين واقعيت هست
من آنچه كه شرط است نوشتم كه بدانيد
"در خانه بمانيد"
بر كاسب و مستاجر و خود رحم نماييد
محبوب خداييد
اين فرصت پيش آمده را قدر بدانيد
"در خانه بمانيد"
آن چند سلبريتى معروف كه هستند
گوييد برقصند
كمتر وسط غصه ما دُر بفشانيد
"در خانه بمانيد"
اى محتكران نان نخوريد از تب ويروس
اى عده منحوس
بر گرده مردم همه تان بار گرانيد
"در خانه بمانيد"
خنجر به دُم فيل زدى هفته اى يكبار
اى دولت بيكار
بهتر كه نياييد كه اسباب زيانيد
"در خانه بمانيد"
پس شنبه موعود چه شد عامل تشويش
خوش ميگذرد كيش؟
مردم همه در رنج و شما امن و امانيد
"در خانه بمانيد"
اى ملت ما بدتر از اين را گذرانديد
در بند نمانديد
چون رود خروشان همگى در جريانيد
"در خانه بمانيد"
اين مملكت از روز ازل مال حسين است
بين الحرمين است
در خلوت خود بعد دعا روضه بخوانيد
"در خانه بمانيد"
شاعر : محمد جواد پرچمی
#مرگ_بر_آمریکا
#حمله_بیولوژیکی
#دولت_خواب_و_خسته
@heiatommolaemmeh