فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خدا...🌱😌
نگراننباشخداهست🤞🏻
«🖤🥀»
تابوت می خواهی؟
ازمن نکردی خواهشی ⁹سال زهراجان
حالا که چیزی خواستی تابوت میخواهی؟!
🖤¦↫#فاطمیه
#ایام_فاطمیه
#یافاطمةالزهرا
#امام_زمان
#فاطمیه
اولین شهیدی که وارد بهشت میشود
یک زن است
حضرت فاطمه زهرا(س)
خواهرم
#شهیدانه زندگی کن... :)!
#ایام_فاطمیه
#یافاطمةالزهرا
#امام_زمان
|#خودسازی|🌱🚶🏻♂``
انسان باید دائم الذکر باشد! کسی که
دائم الذکر است، همواره خود را در
محضر خدا می بیند و پیوسته با خدا
سخن می گوید.
پیغمبراکرمصلیاللهعلیهوآلهوسلم با
همین شب زنده داری و سحرخیزی و
انس با شب، معارف الهی را می گرفتند...
بلی، در آن لحظه های خاص و آن رحمت
الهی در سحر! سحر! سحر!
4_5818737635815854037.mp3
2.85M
#نماهنگ ؛ عشق من...♥️🕊
با مداحی #کربلایی_سجاد_محمدی
⊰{🔦🖤}⊱
از آیت الله بھجت پࢪسیدند↓
بࢪاۍ زیاد شدن محبت نسبت بہ #امام_زمان(؏ـج) چہ ڪنیم؟!
ایشون فࢪمودند :
گناه نڪنید و #نماز اول وقت بخوانید
#خاطره_شهدا🎞
#شهیدانه
|همدانشگاهۍشهید|
دخترے میگفت:
من همکلاسی بابک بودم.
خیلیییی تو نخش بودیم هممون...
اما انقد باوقار بودکه همه دخترا میگفتند:
" این نوری انقد سروسنگینه حتما خودش دوس دختر داره و عاشقشه !" 😏
بعد من گفتم:میرم ازش میپرسم تاتکلیفمون روشن بشه...
رفتم رو دررو پرسیدم گفتم :
" بابڪ نوری شمایی دیگ ؟! "
بابڪ گفت : "بفرمایید ."
گفتم:" چراانقد خودتو میگیری ؟؟چرا محل نمیدی به دخترا؟؟!! "
بابڪ یہ نگاه پر از تعجب و شرمگین بهم کرد
و سریع رفت و وانستاد اصلا!
بعدها ک شهیدشد ،
همون دخترا و من فهمیدیم بابڪ عاشق ڪی بوده که بہ دخترا و من محل نمیداد...
#عاشقحضرتزینبوشهادت🥺💔|
#شهید_بابک_نوری_هریس♥️
┄═🌿🌹🌿═┄
💌 #شهیدانه
🍃همیشه نمازش اول وقت بود. در جبهه چفیه را پـهن می کرد و مشغول نماز می شد.
✨استعداد و ضریب هوشی بالای بابک باعث متمایز شدنش نسبت به سایر نیروها در دوره آموزشی شده بود و در انتهای دوره آموزشی به عنوان سرگروه تیم اول تخصص خودشان انتخابشد.
🔷 بابک از نیروهای فعال بسیج بود. در دوران سربازی بارها در خواست اعزام به #سوریه داده بود اما چون امکان اعزام سرباز وجود نداشت درخواستش رد شدهبود. می گفتند راهی آلمان است اما سر از سوریه درآورد.
#شهید_بابک_نوری_هریس
#شهیدانه
🔸ظرف های شام معمولاً دو تا بشقاب و یک لیوان بود و یک قابلمه. وقتی می رفتم آنها را بشورم، می دیدم همونجا در آشپزخانه وایساده، به من می گفت: «انتخاب کن، یا بشور یا آب بکش». بهش گفتم: مهدی مگر چقدر ظرفه؟ در جواب گفت: هر چی هم که هست با هم می شوریم.
🔹یک روز خانواده مهدی منزل ما مهمون بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدی همه با هم سر سفره نشسته بودیم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخونه چیزی بیارم. وقتی اومدم، دیدم همه نصف غذاشون رو خوردند، ولی مهدی دست به غذاش نزده تا من برگردم.
🌷 #سردارشهید_مهدی_زین_الدین