eitaa logo
حجاب و عفاف
42.5هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.9هزار ویدیو
24 فایل
ادمین های کانال خواهران @sadate_emam_hasaniam @yazahra_67 @shahid_40 و همچنین تبادل وتبلیغ👇 @yazahra_67 وتبادل حمایتی نداریم 💐حجاب بوته ی خوشبوی گل عفاف است🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
بی‌حیا که باشی، چادر هم باحجابت‌ نمیکند🥀!
فَالحَامِلاتِ وِقرًا.. و گلویی‌که هربار با یادت به بغض می‌نشیند💔.. 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجاب و عفاف
🌹🌹رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت دوم 🌻نگاهی به آینه انداختم ، چه عسلی
🌹🌹رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت سوم 🌸خونه قشنگی داشتند یک باغچه نقلی زیبا در کنارحیاط درست شده بود و گلدان های پرگلی هم در اطرافش قرار داشت...❤️ ✴فضای غم انگیز خونه منو سمت حیاط کشاند.. نفس حبس شده ام رو آزاد کردم تو فکر و خیال بودم که توپی محکم به صورتم خورد!!😫 به خودم که اومدم نگاهم به پسربچه ای افتاد که مثل گربه روی دیوار نشسته بود. _توپ رو میندازی یا خودم بیام!.😒 ❄اخمام تو هم رفت و از عصبانیت دستام رو مشت کردم چقدر بی ادب بود😠 _یالا بپر پایین و مثل بچه ادم در خونه رو بزن و بخاطر رفتار بدت عذرخواهی کن بعد هم بگو خاله جان میشه توپم رو بدی؟! خندید و گفت: حوصله داریا! چه خودش رو هم تحویل میگیره! نگاه عصبانیم رو که دید زبون درازی کرد. ⚡بدون اینکه جلب توجه کنم از آشپزخونه چاقو برداشتم و زیر شالم قایم کردم و به حیاط برگشتم از نتیجه کارم راضی بودم باید براش درس عبرتی می شد تا از این به بعد با بزرگتر از خودش درست رفتار کنه!🙂 🌻پشتم به در بود که صدای زنگ اومد از همون پشت توپ رو بیرون انداختم حتی اینجا هم دست از شیطنت برنمی داشتم . هیچ صدایی نیومد یکم عجیب بود! 🍀 سرمو به طرف در برگردوندم اما با دیدن سید خشکم زد. نگاه متعجبش رو از من گرفت و به زمین دوخت لبخندی گوشه لبش بود دیگه از این بدتر نمی شد هول کردم و خجالت کشیدم و این بار من سرم رو پایین انداختم!!. 🌿غروب رفتیم سرخاک گریه های فاطمه خانم دل ادم رو به درد می اورد سید کمی دورتر ایستاده بود و ارام اشک می ریخت😔 کنار لیلا نشستم نمی دونستم تو این موقعیت چی باید بگم بخاطر همین فقط به نجوای سوزناکش گوش دادم:😣 🍃" _از وقتی یادمه کلی دستگاه بهت وصل بود خوب نمی تونستی نفس بکشی اما نفس ما بودی سایه ات بالا سرمون بود ، پشت و پناه داشتیم اخ باباجون نمی دونی چقدر دلتنگ نگاه مهربونتم " سرش رو روی قبر گذاشت و از ته دل گریه کرد.😭 🍁دیگه نمی تونستم این صحنه رو تحمل کنم تا حالا تو همچین موقعیتی قرار نداشتم از جمع فاصله گرفتم احتیاج داشتم کمی تنها باشم........ از سرخاک که می اومدیم ماشین بابا خراب شد مجبور شدیم شب رو بمونیم اما عمو اینا برگشتند....😕 ☀آهسته از پله ها پایین اومدم می خواستم برم حیاط ، تو فضای بسته نمی تونستم بمونم اصلا آرام و قرار نداشتم 😫 🌹 سید روی کاناپه خوابش برده بود و کتابی باجلد قشنگ کنار دستش بود حسابی چشمم رو گرفت. کمی جلوتر رفتم تا کتاب روبردارم اما پام به لبه میز برخورد کرد و لیوان روی زمین افتاد 💥 یکدفعه هوشیار شد فاصله کمی با هم داشتیم نگاهش با چشمانم تلاقی کرد مثل برق گرفته ها از جا پرید فقط تونستم به کتاب اشاره کنم در اتاق فاطمه خانم که باز شد بیشتر هول کردم خواستم برگردم که این بار پام به لیوان خورد و پخش زمین شدم چه ابروریزی شد کم مونده بود گریه ام بگیره .😓 ⚡با کمک فاطمه خانم بلند شدم انگار همه خرابکاری هام باید مقابل چشمای سید اتفاق می افتاد!!... ادامه دارد... 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
🌹🌹رمان 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت چهارم 🍀کاری به حرف های مامانم نداشتم مانتوم رو پوشیدم و کیفم رو برداشتم اصلا نمی تونستم تو این خونه بمونم دلم می خواست گشتی تو شهر بزنم تا شاید حالم سر جاش بیاد😑 🌼بقیه که خوابن اما فکر کنم محسن بیدار باشه بهش میگم به آژانس زنگ بزنه. اخلاقم رو خوب می شناخت تا کاری که میخواستم رو انجام نمیدادم آروم نمی گرفتم😓 🌸روی تخت نشستم نگاهم به قاب عکس خانوادگی شان افتاد که کنار حرم انداخته بودند یهو دلم هوس زیارت کرد اخرین باری که رفتیم هشت سالم بود یعنی درست چهارده سال پیش!!😢 چند دقیقه بعد اومد اتاق 🌻_بنده خدا هم حرف منو میزنه میگه الان دیر وقته خوب نیست ولی نمی دونه چه اخلاق گندی داری!.🤨 💥حرصم گرفت و با عصبانیت بیرون اومدم هنوز تو حیاط بود و با تلفن حرف میزد منو که دید سریع قطع کرد دوباره سرش رو پایین انداخت چقدر از این رفتارش بدم می اومد😤 _ببخشید آبجی من به مادرتون.... میان حرفش اومدم _من آبجی شما نیستم اگه شماره اژانس رو داشتم خودم زنگ میزدم و مزاحمتون نمی شدم.😒 ❄نمی دونم چرا رنگ صورتش هر لحظه عوض میشد با پشت دست عرق پیشونیش رو پاک کرد این دیگه چه ادمی بود!!☹ 🌿دوباره با همان متانت گفت: این چه حرفیه مزاحمت یعنی چی؟ شما مهمون ما هستید هر کاری که لازم باشه انجام میدم اگه هنوز رو حرفتون هستید مانعی نیست اما بهتره به حرم برید یعنی خودم می برمتون ولی.. اینطوری که نمیشه!! 🍂خواستم چیزی بگم که متوجه شدم روسری سرم نیست🤦‍♀ پس بخاطر همین رنگین کمان تشکیل داد با اینکه تو قید و بند این چیزها نبودم ولی خجالت کشیدم 🌾 همیشه پیش دوست و آشناهمین طوری ظاهر میشدم و شال و روسری فقط برای بیرون رفتن بود! اما این بار قضیه فرق می کرد. باز هم دست گل به اب دادم خدا بعدیش رو بخیر کنه!🥴 🍃به تصویرخودم تو اینه خیره شدم دستی به صورتم کشیدم لپام گل انداخته بود شالم رو میزون کردم و بیرون اومدم..... 🌷وقتی منو تنها جلوی در دید با تردید پرسید: _مادر نمیان؟.😨 ابرویی بالا انداختم_ سرش درد می کنه. در جلو رو باز کردم و نشستم خودش هم سوار شد کاملا مشخص بود که معذبه! 🌼تقصیرخودش بود من که می خواستم با آژانس برم. قد و قامت بلندی داشت واقعا نمی شد جذابیتش رو دست کم گرفت🤓. 🍃ده دقیقه بعد رسیدیم .نزدیک حرم ماشین رو پارک کرد ازصندلی عقب نایلونی برداشت و چادر مشکی رو بیرون اورد اخمام تو هم رفت و بلافاصله گفتم:_من نمی پوشم! مگه این تیپم چشه؟!.☹ _مسیر کوتاهی رو باید پیاده بریم داخل حرم هم که بدون چادر نمیشه رفت 🌼نفسم رو باحرص بیرون دادم و گفتم_بله خودم میدونم رسیدیم چادر رنگی برمیدارم اما محاله اینو بپوشم اصلا از رنگ تیره خوشم نمیاد اومدنی هم مجبوری...😕 🍀ادامه حرفم رو نگفتم لعنت بر دهانی که بی موقع بازشود! با شرمساری نگاهش کردم این سر بزیر بودنش دیگه داشت کلافم می کرد 🌺شخصیت عجیبی داشت اصلا نمی شد با پسرهای فامیلمون مقایسه اش کرد موقع راه رفتن فاصله اش رو با من بیشتر می کرد نه اینکه بی اهمیت باشه مشخص بود که حواسش به من هم هست اما نمی خواست پا به پای من بیاد با شنیدن اسمش هر دو به عقب بر گشتیم رنگش پرید😰 _چطوری فرمانده؟!.😏 🌵چون ازش فاصله داشتم طرف متوجه نشد منم همراهشم یک لحظه شیطون رفت توجلدم و نزدیکتر رفتم و گفتم: نمیریم زیارت؟!😈 🍁لبخند عصبی زد و محجوبانه سر به زیر انداخت _شما بفرمایید منم میام!. چهره همون پسر خنده دار شده بود نگاه معنی داری به سید انداخت از کنارشون که رد شدم گفت:_این خانم کی بود؟!!. ادامه دارد.... 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
🌱 یہ‌مداحی بود‌ میخوند : - باید‌با‌چادرت‌سپر‌عمہ‌جون‌باشی🙃 اما ناگفته‌ نماند‌ کہ‌ گاهے‌وقت‌ها 🤥 این‌ چادری‌نماها ..😒 همان‌هایی کہ‌حرمت‌شکنےکردند ..☹ بہ‌جاے‌ِ سپر میشوند‌ تیری به‌قلب‌ِعمه💘 جا‌داره‌سوال‌کنم🤔 روز‌ محشر‌ جواب‌ِ مادر زینب‌(س)را‌چہ‌میدهی ؟! رفیق هوای چادر مادر را داشته باش☺️ . 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
تار و پود هستی‌ام بر باد رفت امـا نرفت عاشقی ها از دِلم دیوانگی ها از سرم 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
می‌رسد روزی که ، به محض دیدن گنبد ، چنان بر خاڪ افتم که گویی ، دیده ام من روی ماهتان را ، عجب روزی ... ❤️ 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
‌. روی در خون سر انگشت مرا می‌بینی خانه‌ات را کسی اندازه من در نزده .. 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیر‌پرچم‌تو‌یه‌دنیا‌سینه‌زن‌باشه✨ یآلیتني هنآک في یالیتني اِی‌کاش‌الان‌کربلا‌بودم اِی‌کـاش... :)💔💙 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
منبع انرژی خودت را پیدا کن💌•| وسعےکن‌مدام‌به‌آن‌متصل‌باشے🌀| وظیفهٔ تـو حرڪت مداوم🚶‍♂••••| به سوی ڪمـال اسـت🌼••••••••| هـر چـه را بتـوانے حس ڪنے💆🏻‍♂•| مےتوانے‌آن ‌را دریافت‌ ڪنے🌷•••| همه‌چیز در جهانقابل‌جذب‌است•| 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
هرزمان (عج) رازمزمه‌کند همزمان‌ (عج)‌ دست‌های‌‌‌‌‌مبارکشان‌‌‌‌‌رابه سوی‌آسمان‌بلندمیکنندو‌برای‌آن‌جوان‌ میفرمایند؛ چه‌خوش‌سعادتندکسانی‌که‌حداقل‌روزی یک‌بار را زمزمه می‌کنند؛)♥️🌱! "بخونیم‌‌‌‌‌باهم " 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جانم فدای نام تو يا صاحب‌ الزمان قـربان آن مقام تو يا صاحب‌ الزمان جان ميدهم بخاطر يک‌لحظه‌ديدنت دل‌عاشقِ سلامِ تو يا صاحب‌ الزمان 🤲🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ┄┅═✧🍃🌸🍃✧═┄ 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
یاعلی گفتیم وازنام علی میترسند خیل وهابی وتکفیری وسفیانی ها ذکرسربندمن امروزفقط خامنه ایست نام زیبای توشدزینت پیشانی ها بایدعـمـارشویم حادثه ها درراهند تاکنیم دورازاو،گردپریشانی ها 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
رخت زیبای آسمانی را خواهرم با غرور برسر کن نه خجالت بکش نه غمگین باش چادرت ارزش است باور کن 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتےگفتہ میشہ «لا اڪراه فے الدین» پس چرا حجاب ما اجباریہ؟! اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
🔷رسول خدا (ص):زنای چشم نگاه به نامحرم است. ⛔️نگاه هایمان را کنترل کنیم هر چیزی را نبییند. 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
• ◉|من یک دخترم ᭂ ◉|از نوع چادریش ⸙ ◉|من توی خیابان که راه میروم: 🚶 ◉|نه نگران پاک شدن خَط خَطی های صورتم هستم ✼ ◉|و نه نگران مورد قبول واقع نشدن ✻ ◉|تنها دغدغه ام عقب نرفتن چادرم هست و بس.😌🌱   🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤔 ازش پرسیدن حالا چرا گریه می‌کنی⁉️ می‌گفت موقع اجرا، حضور امام زمان(عج) را احساس می‌کردم 😢😢 👌 غیور و درصحنه 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
یَابْنَ النُّجَبٰاءِ الْأَکْرَمیٖن ای فرزند اصیل و شریف و بزرگوارترین اهل عالم 🖇💌
•🌪🌱• امیرالمؤمنین‌علیه‌السلام: پیش از‌ آنکه بدن‌هایتان‌را از دنیا بیرون ببرند ، دل‌هایتان را از دنیا بیرون کنید !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهرم حجابت🌹 تقدیم به نگاه............ 😍 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا