eitaa logo
حجاب و عفاف
42.1هزار دنبال‌کننده
12.6هزار عکس
5.9هزار ویدیو
24 فایل
ادمین های کانال خواهران @sadate_emam_hasaniam @yazahra_67 @shahid_40 و همچنین تبادل وتبلیغ👇 @yazahra_67 وتبادل حمایتی نداریم 💐حجاب بوته ی خوشبوی گل عفاف است🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
بانو! ☜چادر تو عَلـَم این جبهہ ے جنگ نرم است ↫علمدار حیا ☜مبادا دشمن چادر از سرت بردارد ↫گردان فاطمے باید ☜با چادرش بوے یاس را در شهر پخش ڪن 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
برادرم؛ ⇤مردان باغیرت قبـ↷ـل از اینڪہ زن ِمُحجّبـہ داشتہ باشند ◢چشمــان◤ ⇠مُحجّبـہ⇢ دارند بہ مردان بگو چشم هاے خود را از نگاہ ناروا فروبندند نور-۲۳ 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| -چادرم.. سیاه‌ترین‌رنگِ‌جهان‌هم‌که‌باشد.. باطنش‌رنگیست، پراز‌نقشِ‌حیاست.. اگرتوفقط‌سیاهی‌اش‌رامیبینی ایراد‌از‌چادر‌من‌نیست عمیق‌تربنگر..💛! 🌱 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
دَرمیان‌قَبـرمَـن‌اَزمَـن چِـه‌میپُـرسـی‌مَلَـکـ؟!🥺 ایـن‌لِـباسِ‌مِـشکـیِ‌مَن🙂💛 مُهره‌عَفوه"زِینبـ️ـ"است😌😍 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ در میان ازدحام زندگی در امتداد عبور لحظه‌ ها… در رفت و آمد قدم‌ های بی تفاوت شهر❕ انـگار… آوار می‌ شود بر دلــ💔ـم … اضطراب نبودنت❕ کجایی یوسف زهرا 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[خداوند را از جنس محبت آفرید.]🌸 شهید مطهری:آنان که زیبایی اندیشه دارند زیبایی تن را به نمایش نمی گذارند. را زهرائی کنیم 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💙 پروند ویژه شهید#هادی 💌 خواهر ابراهیم هادی میگفت: یک روز موتور شوهر خواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دزد دویدند وموتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد. نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت وبه بقیه گفت:اشتباه شده!بروید ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگر درمان زخمش شد آن بنده خدا از رفتار ابراهیم خجالت زده شد. ابراهیم از زندگی اش سوال کرد،کمکش کرد و برایش کار درست کرد. طرف شد.به رفت و بعد از ابراهیم در جبهه شد... اگر مثل ابراهیم هادی هنر جذب نداریم،دیگران را هم دزد تر نکنیم.. 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجاب و عفاف
#رمان #مبارزه_با_دشمنان_خدا #پارت_شانزدهم بزرگ ترین نبرد زندگی من تمام شده بود، تازه مفهوم کربلار
خورشید تقریبا طلوع کرده بود که با ادای احترام از حرم خارج شدم،توی راه تمام مدت به انگشتر نگاه می کردم و به خودم می گفتم: _این یه نشانه اس، هدیه از طرف یه شهید و یه مجاهد فی سبیل الله، یعنی اهل بیت، تو رو بخشیدن و پذیرفتن،تو دیر نرسیدی. حالا که به موقع اومدی، باید جانانه بجنگی و مثل حر و صاحب این انگشتر، باید با لباس شهدا، به دیدار رسول خدا و اهل بیت بری. این مسیری بود که انتخاب کرده بودم، برگشت به کشوری که بیشتر مردمش وهابی هستند. زندگی در بین اونها و تبلیغ حقیقتی که با سختی تمام، اون رو پیدا کرده بودم. در آینده هر بار که پام رو از خونه بیرون بگذارم؛ می تونه آخرین بار من باشه و هر شب که به خواب میرم، آخرین شب زندگی من. من هیچ ترس و وحشتی نداشتم خودم رو به خدا سپرده بودم، در اون لحظات فقط یک چیز اهمیت داشت، چطور می تونستم به بهترین نحو، این وظیفه سخت رو انجام بدم؟ چطور می تونستم برای امامم، بهترین سرباز باشم؟ و این نقطه عطف و آغاز زندگی جدید من بود. **** دوباره لقمه هام رو می شمردم، اما نه برای کشتن شیعیان، این بار چون سر سفره امام زمان نشسته بودم، چون بابت تک تک این لقمه ها مسئول بودم. صبح و شبم شده بود درس خوندن، مطالعه و تحقیق کردن، اگر یک روز کوتاهی می کردم، یک وعده از غذام رو نمی خوردم،اون سفره، سفره امام زمان بود،می ترسیدم با نشستن سر سفره، حق امامم رو زیر پا بزارم. غیر از درس، مدام این فکر می کردم که چی کار باید انجام بدم،از چه طریقی باید عمل کنم تا به بهترین نحو به اسلام و امامم خدمت کرده باشم؟چطور می تونستم بهترین سرباز باشم؟ و... تمام مطالب و راهکارها رو می نوشتم و دونه دونه بررسی شون می کردم، تا اینکه ... خبر رسید داعش تهدید کرده به حرم حضرت زینب حمله می کنه ،داغون شدم. از شدت عصبانیت، شقیقه هام تیر می کشید، مدام این فکر توی سرم تکرار می شد، محاله تا من زنده باشم اجازه بدم کسی یک قدم به حریم اهل بیت پیامبر تعرض کنه. صبح، اول وقت رفتم واحد اداری، سراغ مسئول گذرنامه و خیلی جدی و محکم گفتم: _پاسپورتم رو بدید می خوام برم. پرسید: _ اجازه خروج گرفتی؟ بدون اجازه خروج، نمی تونم پاسپورتت رو تحویلت بدم! منم که خونم به جوش اومده بود با ناراحتی و جدیت بیشتر گفتم: _ من برای دفاع از اهل بیت،منتظر اجازه احدی نمیشم. با آرامش بیشتری دوباره حرفش رو تکرار کرد و گفت: _قانونه. دست من نیست، بدون اجازه خروج، نمی تونم درخواست تحویل گذرنامه رو صادر کنم. با عصبانیت بیشتری ادامه دادم: _من دو روز بیشتر صبر نمی کنم، چه با اجازه، چه بی اجازه، چه با گذرنامه، چه بی گذرنامه از اینجا میرم، دو روز بیشتر وقت نداری! اینو گفتم و از اتاق اومدم بیرون... ... 🔴 🧕 𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313 ═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
خــواهر چــادریــ غــرب تــهاجــم فــرهنــگــے اش را از چــادر تــو شــروع ڪرده... پـــســچــادرت خــط مــقــدم ایــن جــبــهه اســتــ ۸ســال مــردها مــان جــنــگــیــدنــد وامــروز جــنــگ دســت شــمــاســتــ بـجــنـگـیــد!تـاپـایــ❣جــانــ❣ ✌️نــَصــرُ مــن الــلــه..