همسر شهید #بهشتی نقل می کنند:
شبی مرحوم شهید بهشتی (ره) را در خواب دیدم که سالم تشریف آوردند
ولی جراحتی در سینه دارند؛
پرسیدم:
این جراحت چیست؟
گفتند:
این زخم زبانهایی هست که در زنده بودنم به من می زدند.
#هفتمتیر
#سالروزشهادت۷۲تنازیارانخمینی 🖤
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
#ریحانه🌱
زیبایی حجاب وقتے اسٺ کہ...
رو در روی خدا می ایستی😍
و با او نجوا میکنی که...
ای تمام هستےِ من!♥️
تو، مـرا اینگونه خواسته ای...
باحجاب...و زینب وار...🦋
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
✒برای تو مینویسم...
تویی که "زیباییِ زلیخایی" داری،
🌟ولی...منش مریم گونه ات،
اجازه نمی دهد که از آن سوء استفاده کنی
☝و نمی گذارد که زیبائیت را دستمایه آزار دیگران کنی
👌کاش کمی از منش تو را
پسرانی داشتند که یادشان رفته باید وارث نجابت یوسف باشن!!!
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
6.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
واسه #ازدواج برم pv دختر اشکالی داره؟!
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
🏆بانوان تکواندوکار ایران قهرمان آسیا شدند
🥇🥋تیم زنان تکواندوی ایران با عملکردی درخشان و برای نخستین بار به مقام قهرمانی رقابتهای آسیایی دست یافت، تبریـــــــک 👏👏
🌹میشه هم حجاب داشت، هم ورزش کرد هم قهرمان شد✌️
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
#پارت_جدید
رمان واقعیِ بی تو هرگز...❤️🌿
همراه ما باشین با جدید ترین رمانها در کانال حجاب وعفاف😍
وبهترین پست های حجاب وعفاف وسخنرانی های جدید و بروز
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
حجاب و عفاف
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز 🌾قسمت #شانزدهم ایمان علی سکوت عمیقی کرد ... - هنوز در اون مورد تصمیم نگر
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
قسمت #هفدهم:
شاهرگ
مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ... نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ...
تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم ...😰😞😓
چند لحظه بعد ... علی اومد توی اتاق ... با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد ...
سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم ...
- تب که نداری ... ترسیدی این همه عرق کردی ...یا حالت بد شده؟...😧
بغضم ترکید ... 😭نمی تونستم حرف بزنم ... خیلی نگران شده بود ...
- هانیه جان ... می خوای برات آب قند بیارم؟ ...😟
در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... سرم رو به علامت نه، تکان دادم ...
- علی ...😢
- جان علی؟ ...😊
- می دونستی چادر روز خواستگاری الکی بود؟ ... 😓
لبخند ملیحی زد ... چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار ...
- پس چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟ ...😓😢
- یه استادی داشتیم ... می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کف هم باشن تا خوشبخت بشن ... من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کف من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده ...☺️😍
سکوت عمیقی کرد ...
- همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست ... تو دل پاکی داشتی و داری ... مهم الانه ... کی هستی ... چی هستی ... و روی این انتخاب چقدر محکمی... و الا فردای هیچ آدمی مشخص نیست ... خیلی حزب بادن ... با هر بادی به هر جهت ... مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی ...
راست می گفت ... من حزب باد و ... بادی به هر جهت نبودم ... اکثر دخترها بی حجاب بودن ... منم یکی عین اونها... اما یه چیزی رو می دونستم ... از اون روز ...
علی بود و چادر و شاهرگم ...😊✌️
👈ادامه دارد...
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
🌾 #رمان_بی_تو_هرگز
🌾قسمت #هجدهم:
علی مشکوک می شود ...
من برگشتم دبیرستان ...
زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می کرد ... حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ...
سر درست کردن غذا…از هم سبقت می گرفتیم ... من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود ...
دست پختش عالی بود ... 😋☺️حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد ...
واقعا سخت می گذشت علی الخصوص به علی ... اما به روم نمی آورد ...
طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا می گذاشت ... 👧
صد در صد بابایی شده بود ... گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ...🙁
زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم ... حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه ... هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ... مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ...🔍
یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم... حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ...
شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم ... یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ...
زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ...
- خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ ...😉
چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ...
- نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ...
حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین ...
ادامه دارد....
✍نویسنده:
#شهید_مدافع_حرم_طاها_ایمانی
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
؎ڪاشفـقطچـادرحـضرتزھـراروسرموننباشہ
همـراش
حـیا؎زهـرایـۍ
عفافِزهـرایـۍ
نـگاهِزهـرایـۍ
ڪلـامزهـرایـۍ
همداشـتہباشـیم
ڪاشبہخـودِمـونبـیـایـموبہایـننقطـہبِـرِسیـم
ڪہچـادُرِمـشـڪۍحـضرتزَھـراصرفَاًیڪچـادُر
سادهمـشڪۍنیـست...!
یڪدُنـیاپُـراَزتڪالـیفواداب
وا؎بہحالِمـاڪہخـودراچـادُر؎میدانـیموازآن
غافلیـم🚶🏻♀️..!
#تلنگر
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
دلگیر نباش
دلت که گیر باشد
رها نمیشوی
یادت باشد آزاد بودن
شرط شهادت است ...
شبتون شهدایی
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
هرزمان #جوانیدعایفرجمهدی(عج) رازمزمهکند
همزمان #امامزمان(عج) دستهایمبارکشانرابه
سویآسمانبلندمیکنندوبرایآنجوان #دعا میفرمایند؛
چهخوشسعادتندکسانیکهحداقلروزی یکبار
#دعایفرج را زمزمه میکنند؛)♥️🌱!
"بخونیمباهم "
#کانال_حجاب_و_عفاف
https://eitaa.com/hejab_va_efaf313