💔
رفتار و کردارش جذبم کرده بود
از آرزوهایم بود که شبیه او شوم
هرچند از محالات بود
گفتم:حاجی چیزی برایم بنویس که یادگاری بماند
دست به قلم شد.
بسمه تعالی
علی عزیز چهار چیز را فراموش نکن:
۱🌱اخلاص ، اخلاص ، اخلاص
یعنی گفتن ، انجام دادن و یا ندادن برای خدا
۲🌱قلبت را از هر چیز غیر او خالی کن
و پر از محبت او و اهل بیت کن
۳🌱نماز شب توشه عجیبی است
۴🌱یاد دوستان شهید ولو ، به یک صلوات
برادرت دوستدارت سلیمانی
و امضایی که نشست پای این نصیحتهای برادرانه.
منبع: مسافر شماره ۱۹
خاطرات علی نجیب زاده
📚سلیمانی عزیز
#زن_عفت_افتخار
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
هرزمان #جوانیدعای_سلامتی_مهدی(عج) رازمزمهکند
همزمان #امامزمان(عج) دستهایمبارکشانرابه
سویآسمانبلندمیکنندوبرایآنجوان #دعا میفرمایند؛
چهخوشسعادت کسانیکهحداقلروزی یکبار
#دعایفرج را زمزمه میکنند؛)♥️🌱!
"بخونیمباهم "
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
💚 السَّلَامُ عَلَیْکَ یَا رُکْنَ الْإِیمَانِ...
*_ چه سست خانه ای است
ایمان بدون یاد امام حیّ و حاضر!
*_ سلام بر تو و بر بلندای حضور تو
که جز بر آن عمارت، ایمان استوار نمی ایستد.
#سـلام_امـــام_زمــانـم...
وقتت بخیر... حضرت صاحب دلم♥️
#العجلمولایغریبم
#اللهم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
#زن_عفت_افتخار
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••
.
+ سیصد و سـیزده روز با امیـرالمـومنیـن، مولاعلیعلیهالسلام🌱✨
روز پنجم : احترام به پدر چرا؟
منبع: المواعظ العدديّة،ص۵۶
#زن_عفت_افتخار
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
❌یه چیزی مثل حَـیـا ❌
#زن_عفت_افتخار
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
.
💢نسبت به زنان مردم رعایت عفت کنید
(نگاهه بد نکنید،پیوی نرید)
تا زنانتان عفیف بمانند
(امام صادق علیه السلام)
#زن_عفت_افتخار
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
#حجاب
حجاب علم و دانش می خواهد : 👇
☉علم به واجب بودن حجاب
☉علم به فواید حجاب
☉علم به فلاسفه ی حجاب
☉علم به بصیرت حجاب
☉علم به عقلانیت حجاب
☉علم به احادیث و آیه های حجاب
☉علم به اهداف دشمنان و هوشیاری
بی حجابی از بی دانشی ست
#زن_عفت_افتخار
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
هدایت شده از حجاب و عفاف
سلاااام 😍
هوا گرم شد و تعریق بدنت بالا رفته!؟😔
هر روز حمام میری و فایده نداره بازم بوی بد عرق کلافه ات میکنه!؟😩😷
کلی پول دادی عطر و ادکلن های شیمایی خریدی بازم هر روز لباست عوض میکنی و بی فایده اس!؟🙁
اینکه ک ناراحتی نداره😊
آرایشی لبخند ، ی محصول صد درصد طبیعی تولید میکنه و با ضمانت و مرجوع دست مشتری هاش میده که تمامی این مشکلاتت رو با هم برطرف میکنه
ببین خاصیت هاشو👇👇👇
✅#ضد_بوی_عرق☺️
✅#خوش_بو_کننده_زیر_بغل_و_بقیه_نقاط_مورد_نظر 😉
✅#ب_مرور_روشن_کننده 🌷
#خرید_از_تولید_کننده
❤️در بسته های 60گرمی
و ی دونه اش برا شش ماه، الی یک سال مصرف کافیه 😌
تازه کرمه و ریزش نداره، ماندگاریش از همه مام های شیمایی و غلطکی و پودری واسپری و ادکلن ها بیشتره☺️
قیمتش خیلی خیلی مناسبت تره و کیفیتشم عالیه دیگ دچار کیست و غده زیر بغل نمیشید ✅
آدرس کانال 👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3466199104C89be975be8
#مشاوره_رایگان
ب سراسر کشور پست داریم
هدایت شده از حجاب و عفاف
🌹دیگه با این محصول با بوی عرق فراموش کنید.🌹
اگه محصولات گیاهی با قیمت مناسب میخواین وارد این کانال بشین
✹﷽✹
═══════ ೋღ🕊ღೋ══════
#نـاحــله
#قسمتدویستوهفدهم
#نوشتهفاطمهزهرادرزیوغزالهمیرزاپور
و به این فکر کردم که یه بابا با یه مزار خاکی ....
چه کارایی که از دستش بر نمیاد و تو دلم کلی بهش افتخار کردم..
_
بارون شدیدی میزد .
با لباس بیرون رو تخت نشسته بودم.
چهلمین روزِ نبودش بود .
نبودنش از نبودن هوا سخت تر بود
انگار با هر نفسی که میکشیدم تا مغز استخونم تیر میکشید
از محمد یاد گرفته بودم راضی باشم به رضای خدا ...
ولی همه میدونستن من چقدر عاشق محمد بودم
همه اینو میدونستن که بدون محمد حتی نفس نمیتونم بکشم
بابا بیشتر اوقات سکوت میکرد
مامان هم که اصلا اروم نمیشد .
علی و محسن هم امروز مزارشو همونجوری که خودش میخواست درست کردن ...
یه شبکه های تقریبا لوزی شکل سبز رنگ اطراف مزارش به ارتفاع ۴۰ سانت کشیدن و خاکِ رو مزارش رو سفت کردن و روی خاک پرچم مشکی یا فاطمه الزهرا زدن .
وصیتنامش رو هم رویه ورقه ی فلزی طرح گل چاپ کرده بودن و به شبکه ی بلند سبزرنگ چند متری بالای سر محمد متصل کرده بودن .
چقدر بهش میومد بی نام و نشون بودن ...
ارزوش براورده شده بود
رو مزارش هیچ اسمی ازش نزدیم
ولی یه بنر با عکس و نشونیش و وصیت نامش کنار مزارش زده بودن ...
دلم طاقت نیاورد تو این بارون تنهاش بزارم .
چادرم رو گرفتم و رفتم بیرون
بابا اینا خواب بودن
حالا این وقت شب تا گلزار شهدا چجوری میرفتم .
رفتم سر خیابون و منتظر موندم. یه دربست گرفتم و رفتم تا گلزار .
چقدر دلم برای خلوت باهاش تنگ شده بود...
کل مسیرو تا بهش برسم دوییدم .
روبه روی عکسی که بنر شده بود ایستادم
چقد قشنگ شده بود.
سه تا عکسشو تو قابای مختلف رو بنر زده بودن
بالای بنر هم نوشته شده بود
"وصیت شهید پاسدار مهندس محمد(مرتضی) دهقان فرد به همسرش"
پایین تر از اون نوشته بود
(دوست دارم اگر شهید شدم پیکری نداشته باشم از ادب به دور است که در پیشگاه سیدالشهدا با تنی سالم و کفن پوش محشور شوم
اما اگر پیکرم برگشت دوست دارم سنگ قبری برایم نگذارند
برایم سخت است که من سنگ مزار داشته باشم و بی بی فاطمه ی زهرا بی نشان باشند ..
تاریخ شهادت :۹۶/۸/۲۳
محل شهادت: دیرالزور ،البوکمال)
چشم از بنری که از صبح صدبار از اول خونده بودمش برداشتم.
رفتم کنار مزارش نشستم
_داره بارون میزنه محمد دلم بیشتر واست تنگ شده .
راستی امشب شب جمعست
خودت میگفتی اگه شب جمعه شهدارو یاد کنی پیش ارباب یادت میکنن ...
وقتی بم گفتن چجوری شهید شدی به شجاعت و شهامتت ایمان اوردم .
برا شناسایی عملیات رفتی تو رو با قناسه ی دور زن ۲۳ میل زدنت ...
تو رو با تیری که علیه هواپیما به کار میبرن زدنت ...
میتونم بهت نگم مرتضی؟
حس میکنم دیگه نمیشناسمت .
وقتی به خودم میام خجالت میکشم ازت...
از اینکه کنار یه مرد با این شهامت زندگی کردم و نفهمیدم چقدر بزرگه ...!
انقدر حرف زدم و از دلتنگیام گفتم و گریه کردم که وقتی به خودم اومدم ساعت ۲ نیمه شب شده بود .....
نمیشد یاد روزایی نیافتاد که با اون گذشت .
نمیشد از یه خیابون رد شد و یادش نیافتاد ...
نمیشد یه اسم بشنوم و یادش نیوفتم ....
نمیشد یه غذا ببینم و یادش نکنم ....
آدمی که هیچ وقت جز با جان جوابمو نداد..
ادمی که تو دریای محبتش غرق بودم ...
ادمی که تو دریای دلم غرق شده بود ....
انقدر نبود که همه ی ذره ذره ی وجودم خواستنشو فریاد میزد ...
این فراغ هر چقدر تلخ و دلگیر بود اما دلم خوش بود به وصال بعدش ...
به وصالی که حضرت زینب واسطش بود ...
گوشیمو باز کردمو اهنگی که تو این چند روز با هر کلمش هزاربار اشک ریختم رو پخش کردم
اهنگی که باهاش کلیپ روز وداع با پیکرش رو میکس کرده بودن
(صدات میکردم
جوابمو دادی با نگات
صدات میکردم ....
میگفتی جونم بشه فدات ...دورت بگردم)
با خواننده زمزمه کردم
(با بی کسی هام نگفتی باید چیکار کنم ...
خوابیدی آروم ...
تو رو نباید بیدار کنم دورت بگردم
خدا به همرات
تنهایی رفتی رسیدی آخر به رویات
خدا به همرات
یه بار دیگه خدا رو دیدم تو چشمات)
حالت چشماش از یادم نمیرفت ..
مژه های بلند پلکاشو یه جوری رو هم فشرده بود که انگار از درد خلاص شده ...
(خدا به همرات ...
نمیشه باشه دوباره دستام تو دستات
میریزه اشکام
بگو بیارم واسه یه لحظه کیو جات؟
خدا به همرات ....!!!)
__
اهنگ رو قطع کردم
کتابو بستم و رفتم تو هال پیش مامان.
رو مبل کنارش نشستم
مشغول ور رفتن با گوشیش بود
_چیکار میکنی مامان؟
دارم با یه دختری حرف میزنم
+با یه دختر؟کیه؟
_نمیدونم خودمم ولی حرفاش جالبه
بیا بخون ...
گوشیو سمتم دراز کرد .
ازش گرفتم و پیامارو از اول با دقت خوندم ...
مشغول تایپ کردن بود که خوندنم تموم شد .
#ادامهدارد...
═══════ ೋღ
🕊ღೋ══════
#زن_عفت_افتخار
#کانال_حجاب_و_عفاف🧕
𝐣𝐨𝐢𝐧↠https://eitaa.com/hejab_va_efaf313
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄