eitaa logo
عفاف وحجاب
506 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.9هزار ویدیو
186 فایل
ارایه مطالب ناب در زمینه عفاف و حجاب و قران ادرس سایت : http://zahraiyan.ir/ ویدیو های جذاب را در کانال ما در اپارات دنبال کنید https://www.aparat.com/zahraiyan لینک کانال دوم : @kanonemahdavi ارتباط ادمین ها: تبلیغات و تبادل: @zahrayan313 @YaZahra14213
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پنج نوع حجاب و عفاف در قرآن کریم دکتر [ کانال منبرهای عالی ] @eitaa_Ostadaali
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 وحشت از حجاب 🎙 نماینده پارلمان اتریش در اعتراض به قانون منع حجاب در مدارس ابتدایی روسری پوشید. آیا چیزی تغییر کرد؟؟؟ حجاب، به دیگران آسیب نمیزنه حتی باعث کاهش آسیب میشه. چطور می خواهید زنان مسلمان را جریمه کنید در حالی که بین آن ها فیزیکدانان، دبیران، کارگران و کارمندان وجود دارد؟ ما از آنها مدارا و کمک به انسان ها را یاد گرفته ایم @Javaheraneh 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 تا حالا یک شیرزن غربی دیده بودید؟! 🔸 مصداق بارزِ اگر دین ندارید لاقل آزاده باشید 🆔@dokhtarahmahdave کپی با ۵ صلوات برای فرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫 عنایت امام رضا به یک خانم..؟؟؟ 🔰 ویژه هفته عفاف و حجاب 💫 ان شا الله بسته های ویژه خواهیم داشت....با ما همراه باشید... 👇💫 کانال تخصصی عفاف و حجاب.. @hejabmahdavy
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
_ میگم امروز شما چرا از طرف من کادو گرفته بودین؟ _ برای اینکه محمد اومد ،گفت کادو گرفته ،منم دیدم تو چیزی نگرفتی ،گفتم بهانه‌ای باشه برای اینکه رابطه‌ت رو با محمد بهتر کنی .محمد با این کارش یه جورایی ازت عذر خواهی کرد. تو هم بهتره یکم محمد وعلی تحویل بگیری. _ مامان من که باهاشون خوبم اما اونا هی به من گیر میدن. _ بسه دیگه. گیر میدن یعنی چی؟ بیا بیا این سفره رو ببر تا من غذا بیارم .در ضمن پول این هدیه ها رو بعداً ازت میگیرم . لبخندی زدم به این کارهای مامان و از آشپزخانه بیرون رفتم. آن روز بعد از مدت ها کنار خانواده بودم و کلی خوش گذشت. ادامه دارد.... نویسنده:وفا ‼️ 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓ 📌 @downloadamiran ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹🌹 🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 بعد از ناهار بهترین فرصت بود تا درباره برنامه های که ریخته بودم با بابا و مامان صحبت کنم. راضی کردن بابا راحت تر از مامان بود. سعی کردم با استدلال های خودم و هدف‌هایی که داشتم آنها را راضی کنم .قرار شد فردایش بعد از مدرسه به همراه بابا به آموزشگاه برویم تا در کلاس ها ثبت نام کنم. چند ماه بعد یک ساعت به سال تحویل مانده بود و من هنوز آماده نشده بودم در آن چند ماه مثل یک ربات کارهایم را انجام می‌دادم ‌. صبح تا ظهر مدرسه بعد از آن تا غروب آموزشگاه ، شبها هم تا دیر وقت بیدار می‌ماندم و درس می خواندم . بعد از اینکه با محمد آشتی کردم و از رفتارم معذرت‌خواهی کردم ، فقط با هم در حد سلام و خداحافظ حرف میزدیم .زیاد همدیگر را نمی‌دیدیم .بیشتر اوقات در اتاقم بودم حتی گاهی برای شام هم پایین نمی‌رفتم . خسته بودم و دلم می خواست در این چند روزی که آموزشگاه نمی‌رفتم فقط بخوابم اما مامان آنقدر اصرار کرد و گفت ،که من هم تسلیم شدم و قید خوابیدن را زدم. موهایم که به نسبت چند ماه قبل بلند شده بود را با کش بستم . تونیک صورتی که بلندای آن تا بالای زانو هایم می‌رسید را با جوراب شلواری به رنگ مشکی پوشیدم. دست و دلم به آرایش کردن نمی‌رفت. با این وجود کمی کرم پودر زدم . پایین رفتم . همه کنار سفره هفت سین نشسته بودند و منتظر من .مامان خیلی با سلیقه سفره را چیده بود .کنار پدرم جا گرفتم .هر کس در حال و هوای خودش بود . پدرم دعای یا مقلب القلوب را می‌خواند و ما هم زیر لب زمزمه می کردیم .شنیده بودم لحظه سال تحویل برای همدیگر دعا کنیم .اول از همه برای سلامتی اعضای خانواده دعاکردم وبعد از خدا خواستم من را به تنها آرزویم یعنی قبولی در کنکور برساند .بعد از تحویل سال و گفتن تبریک به یکدیگر بابا از لای قرآن عیدی های‌مان را داد . همیشه برای بابا و مامان هدیه می گرفتم و به عنوان عیدی به آنها می‌دادم اما از بس که کله‌ام در کتاب و درس بود فراموش کرده بودم . در فکر بودم که مامان صدایم کرد: _نرگس کجا سیر می کنی؟ _ هیجا _کادوت رو از محمد نمیگیری؟ _کادو؟! _اره دیگه... به دست محمد نگاه کردم . یک جعبه کادویی قرمز رنگ را مقابلم گرفت و گفت: _ عیدت مبارک 🙂 فکر نمیکردم محمد هم از این کارها بلد باشد. اصلا انتظار نداشتم. جعبه را از دستش گرفتم و روبان روی جعبه را باز کردم و درش را برداشتم . اولین چیزی که به چشمم خورد یک کارت پستال بود که در آن سال نو را تبریک گفته بود. بعد ان یک گردنبند نقره بود که مدال قلبی شکل داشت و وسطش خالی و دور قلب با نگین های ریزی تزیین شده بود. _اینو من برات گرفتم. به علی نگاه کردم. راستش توقع نداشتم . از او تشکر کردم . آخرین چیزی که از جعبه بیرون آوردم یک روسری ساتن که با مانتویی به رنگ کرم‌قهوه‌ای سِت شده بود ، قرار داشت . دو برادرم شرمنده ام کرده بودند .نمی‌دانستم چگونه باید جبران میکردم. از طرفی من به عنوان عیدی چیزی برایشان نخریده بودم . به مامان نگاهی کردم .از جایش بلند شد و به سمت اتاق‌شان رفت. بعد از چند لحظه با چند بسته کادو شده برگشت : _خب حالا نوبتی هم باشه نوبت کادو‌های نرگسِ که برای ما گرفته. با دهان باز به مامان نگاه میکردم .من کی کادو گرفتم که خودم نمی دانستم. مامان چشمکی به من زد و گفت: _ این برای محمد جان اینم برای علی آقا اینم برای من و باباتونه . محمد و علی زود کادوهایشان را باز کردند. برای محمد یک ساعت مچی برند و برای علی هم یک ست کامل لوازم معماری که به درد رشته تحصیلی‌اش می خورد،بود. علی با هیجان گفت : _وای نرگس ! خیلی ممنون از کجا میدونستی به اینا نیاز دارم ؟ _ خواهرت رو دست کم گرفتیا ! محمد :دستت درد نکنه خیلی قشنگه . _امیدوارم به دستت بیاد . مامان هم کادوی خودشان را باز کرد. یک بلوز برای خودش یک ادکلن مردانه برای بابا. بعد از مدتی به بهانه کمک به مامان به آشپزخانه رفتم. بوی سبزی پلو با ماهی،فضای کل خانه را پر کرده بود: _ هوم...! چه بوی خوبی راه انداختی ! _باید صبر کنی تا برنج دم بکشه _ باشه . کمی مکث کردم و گفتم : _مامان یه چیزی بپرسم؟ _ بپرس. 👇 💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠 ┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━━━┓ 📌 @downloadamiran ┗━━─━━━━━━⊰✾✿✾⊱━┛
چادر برای فرزندان زوده اما کاشت ناخون پا واسش قشنگه و جذاب:)))) •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
داستان آیدا و مغازه دار محل👇👇 📗.آیدا زن جوانی که دارای شوهر و فرزند می باشد. بعداز خرید از لوازم التحریری، متوجه می شود پولش کم است. 🙎‍♂صاحب مغازه ب نام " مراد" با شیرین زبانی می گوید اشکالی ندارد بقیه را فردا می توانی بدهی.. 💁‍♀آیدا که با خوشرویی و شیرین زبانی مراد مواجه می شود؛ بارها وبارها به مغازه مراجعه می کند و این برخوردها باعث دلباختن آیدا می شود. بعد از مدتی آیدا ذهنش مشوش می شود و گرفتار این برخوردها.. ص۱
... همسر آیدا از این رفت وآمدها متوجه قضیه می شود... از آیدا می خواهد که دست از این کارها بکشد اما آیدا که دل باخته نمی توانست فراموش کند.. مدتی بعد از همسرش جدا می شود و تن به ازدواج با مراد می دهدو فرزندش وهمسرش را رها وبه سمت مراد سیاه چهره و ۵۹ ساله می رود که زن وچندین فرزند دارد..‌. آیدا که وارد زندگی مراد می شود، زندگی آنها هم آشفته می شود و دیری نمی پاید که در اثر اخلاق بسیار زشت مراد و کتک کاری های او به همراه هووی خود برای شکایت به دادگاه می روند. 📗آیدا در دادگاه می گوید: من قبل از آشنایی با مراد زندگی خوبی داشتم وتنها بچه ام را به خاطر وعده های دروغ این مراد رها کردم‌‌..... روزی برای خرید لوازم التحریر به مغازه اش رفتم .پولم کم آمد . با اصرار او وتعارف هایش رامم کرد‌...واز پذیرفتن باقی پول منصرفم کرد... هر بار که پول را میبردم سعی داشت بامن رابطه برقرار کند... هر روز به یک بهانه . بعد مدتی احساس کردم گوش شنوایی برای شنیدن حرفها و درد دل هایم است.. اوتونست بچه ام را به خودش وابسته کند . اما من پشیمان شدم و فصد داشتم ارتباطم را با او قطع کنم . ولی او مرا تهدید کرد. وگفت.... ادامه دارد👇 🥀۱۱ ص۲
.. وگفت باید با او در ارتباط باشم‌ 🥀🥀🥀🥀🥀 تا اینکه همسرم از این موضوع مطلع شد واز من خواست دست از این کار بکشم ودوباره به زندگی برگردم. اماااا مراد دست بردار نبود که نبود.من هم خامی کردم واز شوهرم طلاق گرفتم و مجبور شدم برای ازدواج با مراد تنها فرزندم را رها کنم‌.. 🥀🥀🥀🥀▪️ ازهمان اول می فهمیدم که زندگی ام را به چه قیمت کمی فروختم. او نه تنها به حرف هایش عمل نکرد بلکه ضرب وشتم و فحش و بد وبیراه گفتنش بیشتر شد. اما دیگر راه برگشتی نداشتم.. تحمل کتک ها و تهمت هایش را نداشتم. دیگر از وعده و وعیدهای دروغش خبری نبود.وحرف آخرش هم این بود.. " همین که هست:؛ نمی توانی برو". 🥀۱۲. ص۳
.. این حرف ها مثل پتکی بود که به سرم می خورد. می دانم که خود کرده را تدبیر نیست. ولی دیگر راه برگشتی نداشتم. از طرفی بایستی انتقامم را از او بگیرم. مرد قبلی اش که حرف های این زن را می شنید با اطمینان کامل گفت . دیگر علاقه ای به او ندارم.. 🔴🔴🔴♥️بله دوستان وقتی این داستان های وحشتناک را می خوانیم تازه به ارزش روایات و آیات وحقانیت و کلام خدا پی میبریم. 🔴🔴🔴🔴 از همین برخوردهای ساده. 🔴🔴🔴🔴شوخی های ساده. 🔴🔴🔴🔴نگاه های ساده..کار به جای باریک می کشد. اگر ماهم از لحاظ ایمان قوی باشیم.از دل دیگران که خبر نداریم شاید او دلش به لرزه افتاد... 🔴🔴🔴🔴با این رعایت نکردن ها فرصت زندگی سالم را از هیچ کسی دریغ نکنیم. به برکت ۵ صلوات هدیه به محضر حضرت زهرا سلام الله علیها. اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم 🥀۱۳. تمام ص۴ منبع: درسنامه عفاف....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ شب جمعه... ✅ شب زیارتی امام حسین علیه السلام... کلیپ...بسیار زیبا.... 🍁هدیه به محضر شهدای کربلا وهمه اموات ۵ صلوات لطفا. 🍁اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گاهی بعضی روزا و شبها لطف خاصی دارند.
مثل امشب
شب جمعه. شب زیارتی اباعبدالله الحسین علیه السلام. شبِ شبهای کربلا.
امشب شب رحمت و مغفرته. شب بیداری. شب حرف که نه.شبِ صحبت و هم نشینی کردنِ با صاحب کربلاست
فطرس ملک، با کوله بارِ عشق اومده روی زمین.تا سلامِ پراز محبت شما ومارو ببره خدمت آقامون...
حسین جان. ما که قابل سلامِ به تو نیستیم. امااااا سلام. سلام اربابم. بدون آقا دوسِت دارم
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🍃 🌺 🌹﷽🌹 🍃 🌺 🍃 ما با بیکاری خانم ها مخالفیم. ✅ بعضيها از ما مي‌پرسند: شما موافقيد زنها بروند كار كنند؟ ما مي‌گوييم: البته، ما با بيكاري خانمها مخالفيم؛ زن اصلاً بايد كار كند. البته كار دو جور است: يكي كارِ داخل خانه و يكي كار بيرون خانه، هر دو كار است؛ اگر كسي استعداد دارد در كارهاي مربوط به بيرون منزل، بايد انجام بدهد، خيلي هم خوب است. منتها يك شرط دارد، بايد جوري باشد كه اين اشتغال ـ حتي در داخل خانه ـ به پيوند زن و شوهر لطمه‌اي نزند. بعضي از خانمها هستند كه خودشان را از صبح تا شب می‌کشند، بعد كه مرد به خانه مي‌آيد، حوصله يك لبخند زدن به او را هم ندارد، این هم بد است. ✅ زن اگر خواست برود كار كند، اين اشكالي ندارد، اسلام هم مانع نيست. امّا اين وظيفه‌ي او نيست. اين بر او واجب و لازم نيست. چيزي كه بر او واجب است، عبارتست از حفظ فضاي حياتي براي مجموع اين خانواده. ✅ اشتغال بانوان از جمله‌ى چيزهائى است كه ما با آن موافقيم. بنده با انواع مشاركتهاى اجتماعى موافقم؛ .... منتها دو سه تا اصل را بايد نديده نگرفت. يك اصل اين است كه اين كار اساسى را - كه كارِ خانه و خانواده و همسر و كدبانوئى و مادرى است - تحت‌الشعاع قرار ندهد. پس ما با آن اشتغال و مشاركتى كاملاً موافق هستيم كه به اين قضيه‌ى اصلى ضربه و صدمه نزند؛ چون اين جايگزين ندارد. شما اگر بچه‌ى خودتان را در خانه تربيت نكرديد، يا اگر بچه نياورديد، يا اگر تارهاى فوق‌العاده ظريف عواطف او را - كه از نخهاى ابريشم ظريف‌تر است - با سرانگشتان خودتان باز نكرديد تا دچار عقده‌ى [عاطفي] نشود، هيچ كس ديگر نميتواند اين كار را بكند؛ نه پدرش، و نه به طريق اولى‌ ديگران؛ فقط كار مادر است. اين كارها، كار مادر است؛ اما آن شغلى كه شما بيرون داريد، اگر شما نكرديد، ده نفر ديگر آنجا ايستاده‌اند و آن كار را انجام خواهند داد. بنابراين اولويت با اين كارى است كه بديل ندارد؛ نقش زن به عنوان عضوى از خانواده. به نظر من از همه‌ى نقشهائى كه زن ميتواند ايفاء كند، اين اهميتش بيشتر است. ✅ البته بعضى‌ها اينطور حرفها را در همان نظر اول با شدت رد ميكنند و ميگويند آقا شما ميخواهيد زن را توى خانه اسير كنيد، محبوس كنيد، از حضور در صحنه‌هاى زندگى و فعاليت باز بداريد؛ نه، به هيچ وجه قصد ما اين نيست؛ اسلام هم اين را نخواسته. اسلام وقتى كه ميگويد: «والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر»، يعنى مؤمنين و مؤمنات در حفظ مجموعه‌ى نظام اجتماعى و امر به معروف و نهى از منكر همه سهيم و شريكند؛ زن را استثناء نكرده. ما هم نميتوانيم زن را استثناء كنيم. ✅ مسئوليت اداره‌ى جامعه‌ى اسلامى و پيشرفت جامعه‌ى اسلامى بر دوش همه است؛ بر دوش زن، بر دوش مرد؛ هر كدامى به نحوى بر حسب توانائى‌هاى خودشان. بحث سر اين نيست كه زن آيا ميتواند مسئوليتى در بيرون از منزل داشته باشد يا نه - البته كه ميتواند، شكى در اين نيست؛ نگاه اسلامى مطلقاً اين را نفى نميكند - بحث در اين است كه آيا زن حق دارد به خاطر همه‌ى چيزهاى مطلوب و جالب و شيرينى كه در بيرون از محيط خانواده براى او ممكن است تصور شود، نقش خود را در خانواده از بين ببرد؟ نقش مادرى را، نقش همسرى را؟ حق دارد يا نه؟ ما روى اين نقش تكيه ميكنيم. من ميگويم مهمترين نقشى كه يك زن در هر سطحى از علم و سواد و معلومات و تحقيق و معنويت ميتواند ايفاء كند، آن نقشى است كه به عنوان يك مادر و به عنوان يك همسر ميتواند ايفاء كند؛ اين از همه‌ى كارهاى ديگر او مهمتر است. https://eitaa.com/joinchat/2442592371C1612a0eda2
هدایت شده از 🇮🇷 جواهرانه 🇵🇸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مطالبه اثر دارد 👌 رئیس میراث فرهنگی دلیجان عزل شد|| برخورد قاطع دستگاه قضا با هنجارشکنی 🔹در پی بروز ناهنجاری‌ و رفتار خارج از شئونات اخلاقی در مجتمع گردشگری دودهک دلیجان در روز جمعه گذشته رئیس اداره میراث فرهنگی دلیجان عزل و از کار برکنار شد. 🔻رئیس کل دادگستری استان مرکزی اقدامات قاطع دستگاه قضا در موضوع کاروانسرای دودهک را اعلام کرد 🔹دستگاه قضا بلافاصله پس از دریافت گزارش مبنی بر هنجارشکنی در کارونسرای دودهک به موضوع ورود کرده و در کوتاه‌ترین زمان ممکن برخورد قاطع کرد. 🔹برکناری و عزل رئیس میراث فرهنگی دلیجان، پلمب محل کاروانسرا با دستور دادستان، تعلیق مجوز و فعالیت کاروانسرا، بازداشت مدیر کاروانسرا توسط دادستان و لغو مجوز شرکت گردشگری اعزام کننده تور گردشگری از اقدامات قاطع دستگاه قضا بود 🔹تامین امنیت اخلاقی مردم مهم‌ترین موضوعی است که در دستور کار دستگاه قضا است و در این زمینه با هنجارشکنان تعارف نخواهد کرد. @Javaheraneh 🌸
هدایت شده از 🇮🇷 جواهرانه 🇵🇸
صدای گوهرشاد باشیم ✊ 📍در 1314 بیش از 2000 نفر ایرانی برای دفاع از و در پاک‌ترین مکان خدا توسط رضا شاه زنده به گور شدند ولی هنوز این شبهه در بین جوانان ایران زبان به زبان می‌چرخد! 🔻 را می‌کرد! 🔺 را اجبار می‌کند! ⁉️ فرقش چیست؟ 📣 صدای ما از گوهرشاد کتاب بی‌ پرده با حجاب (کاربردی‌ترین پاسخ‌ها به ) 📣 صدای شما از گوهرشاد خرید کتاب و رساندن آن به دست مخاطب به همراه قیام گوهرشاد و 🔸🔸 ‏@telavate_aramesh 📞۰۲۶۳۲۷۷۷۰۶۶ 📱۰۹۳۵۸۸۳۵۶۹۱ @Javaheraneh 🌸