فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کلیپ
#راز_دخترونه
لطفا آقا پسرها نبینن⛔️
👸امروز بهت میگه فرشته،،
فردا که رهات کرد ،همه ی وجودت میشه برشته🧟♀
🎵 محمدتقی حسینزاده
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
☘ زنان و ظهور
2⃣ یاوری نیکو
ازدواج، از سنت های پسندیدة اسلام که زن و مرد رو در کنار هم قرار میده. خداوند، وجود زن رو در کنار مرد، مایة آرامش قرار داده: «و از نشانه های او این که از [نوع] خودتان همسرانی برای شما آفرید تا به وسیلة آنها آرام گیرید و میان تان دوستی و رحمت نهاد»
مسئولیتی که به عهده زنان هست و براشون به اندازه جهاد معین شده «خوب شوهرداری کردن» است.
اگر زنی به وظایف اولیهش خوب عمل کرد، میتونه در بیرون از خونه هم با رعایت حجاب و عفاف در وظایف اجتماعی مشارکت داشته باشه.
بانوانی که خودشون رو منتظر حضرت میدونن، باید در تمامی صحنه ها کنار همسرشون باشن و ضمن یاری، در تربیت فرزندان صالح و رشد و تعالی دینی همسر خود تلاش کنن و هم پای ایشون در یاری حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف کوشا باشن.
پایداری زنان در سنگر خانه داری و همسرداری، مایة پشت گرمی مردان هست و بنیان خانواده رو محکم میکنه.
روم، آیه21.
حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص215
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه
#زنان_و_ظهور
#تولیدی_کامل
#جمعه_های_انتظار
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👹 حمله شیطان در آخر الزمان
👹 شیطان :قسم به عزتت من همه رو فریب میدم الا...
😱شیطان به کمک لشکریان جن وانس ...
🙏اعوذبالله من الشیطان الرجیم
🎵حجت الاسلام عالی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#عاشقانه_های_حجاب
حجاب را باید بفهمی❤️
حجاب تنها پوشش نیست❌
باید بفهمی برای این تکه پارچه ی مشکی
چه خون هایی ریخته شده💔
چه چفیه ها خونی شده😔
چادر تو یک تکه پارچه نیست❌
این پارچه حرمت دارد✨
این پارچه عشق یک دختر چادری است🌸
تکه ای از وجود اوست🥰
بال های پرواز او به سوی خداست🦋
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
ابوحلما💔 قسمت سی و چهارم: محرمانه (دوازده روز بعد-ایستگاه نگهبانی بیمارستان) نگهبان دستهای حسین ر
ابوحلما💔
قسمت سی و پنجم: مدارک
حسین مدتی به فکر فرورفت و بعد از لحظاتی سرش را بالاآورد و چشم در چشم عباس گفت:
+رشته دانشگاهی عروسم زبان فرانسه ست البته این ترم آخرشو مرخصی گرفته بخاطر ...
-نه حاجی این کار سنگینیه چندین ساعت نشستن پای کامپیوتر ... فکر نکنم با وضعی که عروست داره بتونه. در ضمن این جور مسایل امنیتی رو خانما بفهمن میگن جایی یه دفعه...
+عباس! حلماسادات با خیلی از خانما فرق داره حتی با حاج خانم خودم. مثل چشام بهش اعتماد دارم.
-نمیشه فیلمارو از این ساختمون خارج کرد. باید شرایطو بهش بگی ببینی قبول میکنه؟
+براش یه اتاق جدا میذاریم خودمم می مونم کنارش...
-نقل این چیزا نیست باید بتونه...
+امشب خبرت میکنم.
-ان شاالله...یاعلی(ع)
+علی(ع) یارت
همین هنگام طرف دیگر شهر در خانه حاج حسین غوغایی برپا بود. همسرحاج حسین مدام روی پایش می کوبید و می گفت: من میدونم حاجی شهید شده اینا نمیخوان به ما بگن...
حسین در آستانه در ایستاده بود و "اَمَ یُجیب" می خواند . حلما یک لیوان شربت دست مادرشوهرش داد و گفت: آخه چرا اینقدر خودتو اذیت میکنی؟ دکتر گفت بابا با پاهای خودش از بیمارستان رفته...زیر برگه های ترخیص امضای بابا بود.
مادر محمد جرعه ای از شربت نوشید و با غصه پرسید: پس کجاست؟ پس حاجی کجاست؟
حلما سری تکان داد و بلند شد. یک لیوان شربت هم دست شوهرش داد و آهسته گفت: باز به عمو عباس زنگ بزن شاید جواب بده.
محمد موبایلش را از جیبش درآورد و بعد از لحظاتی نگران و کلافه گفت: خاموشه، جلسه که میره نمیبره گوشیشو...میگم مطمئنی بابا و عمو باهمن؟
حلما لیوان شربت را تا جلو دهان همسرش بالابرد و گفت: بابا کجا رو داره بره آخه؟ یا سر کار میره یا پیش عمو عباس، ان شاالله میاد زودی.
محمد نیمی از شربت را نوشید و گفت:سلام برحسین(ع).
مادرش تا این را شنید دوباره زد زیرگریه و زمزمه کرد:حسین، حسین...
حلما رفت روبه روی مادر شوهرش نشست و گفت: اینطوری فقط خودتو اذیت میکنی مادر.
مادرمحمد آهی کشید و پرسید: پس چیکار کنم؟
حلما لبخندی زد و آرام گفت: صبر
ناگاه صدای برهم خوردن در، نگاه همه را به طرف حیاط چرخاند. حسین با یک دسته گل مریم وارد شد. درمقابل نگاه حیرت زده همه، گل ها را در دستان حلما گذاشت و گفت: اینم برای عروس گلم به مناسبت مادر شدنش.
محمد مات قامت پدرش بود که حاج خانم بلند شد و با تشر گفت: مردمو زنده شدم نباید یه خبری بدی؟ نمیگی ما میایم بیمارستان میبینیم نیستی هزارجور فکرو خیال میکنیم. اصلا با خودت نگفتی...
حسین جلو رفت و پیشانی همسرش را بوسید و گفت: تسلیم! حق با شماست حاج خانم غرغراتم به دیده منت! به جون میخرم درد دلاتو ببخشید باید خبرمیدادم.
محمد زیرلب الحمدلله گفت و دست حلما گرفت همانطور که به طرف راهرو میرفت گفت: بابا من میرم دواهاتو بگیرم حلما رو هم میرسونم خونه میام ماشینتو تحویل میدم. حاج حسین به طرف پسرش برگشت و گفت: وایسا بابا شام بمونید کارتون دارم.
بعد نیم نگاهی به چهره حاج خانم انداخت و ادامه داد: یکم دیگه اذانه بعد نماز زنگ میزنم رستوران غذا بیارن.
محمد لبخندی زد و گفت: بابا چه کاریه همه جا وقتی میرن عیادت گل و کمپوت میبرن بعد شما خودت گل اوردی شامم...
حسین اخمی کرد و گفت: اصلا باتو کار ندارم. عروسمو نوه امو بذار پیشم تو هرجا میخوای برو.
حلما دستی برشکمش کشید و لبخند ملیحی زد. محمد به طرف پدرش آمد و گفت: اینطوریه؟ حالا سه تاشونو به من ترجیح میدی؟
چشم های حسین گرد شد و از روی تعجب تکرار کرد: سه تا؟
که همسرش با خنده دستی در هوا چرخاند و گفت: بچه ها دوقلون، دوتا دختر هزار ماشاالله
❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀❤️🥀
به قلم؛ سین.کاف.غفاری
@hejabuni
دانشگاه حجاب
تجربه پس از مرگ 🎵جلسه چهل ودوم #شرح_و_بررسی_کتاب_سه دقیقه_درقیامت #براساس واقعیت 🔺تجربه نزدیک
سه دقیقه در قیامت 43.mp3
34.25M
تجربه پس از مرگ
🎵جلسه چهل وسوم
#شرح_و_بررسی_کتاب_سه دقیقه_درقیامت
#براساس واقعیت
🔺تجربه نزدیک به مرگ یک جانباز #مدافع_حرم
👤استاد امینی خواه
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
#من_فمنیست_نیستم 2⃣
#من_مسلمانم
چون
هنگامی که پیامبر پسرانش را از دست داد و نابخردان او را ابتر خواندند؛
خداوند حتی سوره ای را برای وجود پربرکت #دختری در خانه ی پیامبر نازل کرد.
♡انا اعطیناک الکوثر ♡ ...
♡ما تو را کوثر عطا نمودیم ♡
✍ #سرباز_وطن
#تولیدی_کامل
#فمینیسم
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
9.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 ببینید | کلیدی ترین عامل برای تربیت فرزندان
🔻 پدر و مادر چه کار باید بکنند تا فرزندان شان را خوب بار بیاروند در بین کارهای خوب و بد کدام مهم تر است؟
🔴 #استاد_پناهیان
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓