Part13_خون دلی که لعل شد.mp3
6.54M
کتاب صوتی
#خون_دلی_که_لعل_شد(13)
"خاطرات حضرت آیت الله خامنه ای از زندان ها و تبعید دوران مبارزات انقلاب"
💚 بسیار شنیدی وجذاب
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
47.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌺🌺🌺
🌺🌺#شعر_چادر
🌾من چادرم را دوست دارم
🌾 امام هشتم ما بگوید ،
من حجاب زائرم رادوست دارم
🎵سرکارخانم ملکیان
#تولیدی_کامل
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
😏لایحه صیانت از فضای مجازی فقط واسه ما بده
🔻کشورهای مختلف از جمله بریتانیا به متا فشار آوردهاند تا به منظور حفظ امنیت کودکان در فضای آنلاین از سیستم رمزنگاری دوطرفه صرف نظر کند. «لایحه ایمنی آنلاین» در سال ۲۰۲۳ در بریتانیا اجرایی میشود و به موجب آن پلتفرمهای آنلاین باید از کودکان در برابر آسیبهای فضای مجازی محافظت کنند.
🔻"پریتی پاتل"وزیر کشور بریتانیا قبلا گفته بود: «متاسفانه در زمانهای که باید فعالانهتر عمل کنیم…فیسبوک همچنان به دنبال سیستمهای رمزنگاری دوطرفهای است که اقدامات خوب انجام شده و پیشرفتهای حاصله را در معرض خطر قرار میدهد.»
🔻پارسال کشورهای مختلفی از جمله آمریکا، بریتانیا، استرالیا، نیوزلند، کانادا، هند و ژاپن خواستار کارگذاری در پشتی در این سرویسها شدند تا در صورت صدور حکم قضایی امکان دسترسی به اطلاعات و پیامهای رمزنگاری شده وجود داشته باشد.
🌐منبع:https://www.bbc.co.uk/news/technology-59373959.amp
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_هجدهم ﷽ ایلیا: سیدطاها زنگ زد به موبایلم: +الو ایلیا جان سلام😊 -به آسید چطوری؟😀
#رمان_مسیحا
#قسمت_نوزدهم
﷽
ایلیا:
میثم تیشرت آبی اش را از دو طرف مرتب کرد و گفت:
-چه کردی پروژه رو؟ از اون برادر چه خبر؟
+هیچی
-هیچی؟! گند نزنی به آینده ات یهو جو گیر شدی ادا پوریای ولی رو دراوردی...
+ساکت شو که گند اصلی رو تو زدی...
-راستی اون روز بالا پشت بوم شیخ ممد چی میگفتید با این برادر بسیجیه؟
+برعکس تو حرف حساب
-پس حسابی رفته رو مخت، خدا رحمتت کنه
و زد زیر خنده. جایش گذاشتم و رفتم سمت کلاس. اما اصلا حواسم جمع استاد نمیشد. ناز و اداهای همیشگی دخترهای ردیف جلویی هم دیگر به چشمم نمی آمد. سرم گرم مرور حرف های سید بودم وقتی عرق پیشانی اش را با پشت دست پاک کرد و بی آنکه نگاهم کند، آهسته گفت:
+پناه به خدا از آتیش جهنم
-آسید خدا تو رو که نمیبره جهنم
+امام علی(ع) هم خیالش راحت نبود ماکه دیگه...
-بیخیال اونقدراهم سخت نیست که شما حساب میکنی...
+خیلی سخت تره داداش خیلی...
این را گفت و سکوت عجیبی کرد. می گویم عجیب چون بدجوری رفت در فکر. پرسیدم:
-خب تو که کارت درسته نمازت سروقت سر به زیر اصلا دختر مخترا رو نگاه نمیکنی...گردن درد نمیگیری راستی؟ سختت نیس؟
+یه روی زندگی ترسه و یه روی دیگه اش عشق...
-زیر دیپلم حرف بزن ماهم بفهمیم حاجی
+یه وقت از ترس به گناه افتادن نگاهتو برمیگردونی از نامحرم، کلامتو کوتاه میکنی بخاطر ترس بعدش... یه وقت به عشق نگاه کسی این کارا رو میکنی ...
آجر را زمین گذاشتم و گفتم:
پس عاشق شدی؟ خیلیم خوب حالا مگه دانشگاه هستش که نمیخوای چشم تو چشم یه دختر دیگه ببیندت؟
لبخند قشنگی زد و گفت:
+ هست. خیلی جاها دستمو گرفته تا رسیدم اینجا...
-بروووو سر کارم گذاشتی
در حال خودش بود. سر بلند کرد و نفس عمیقی کشید: اگه بدونی مولات داره نگاهت میکنه به عشق نگاه مولات سربه زیر همه ی نگاها میشی تا یه روز چشمات لایق بشه چشم تو چشم بشی باهاش...
ماتش ماندم. نفهمیدم چه گفت. پرسیدم: منظورت از مولا...
چرخید سمتم: امام زمان(عج)... همین حالا هم داره نگات میکنه خوش به حالت که آقا ازت راضیه، ازش یه چیزی بخواه
گیج شده بودم: از من راضیه!؟ من!!!!
فقط از ذهن گذراندم: پس کار درس و پروژه امو درست کن آقا.
اینها را یادم آمد و غرزدم:همه چی هم خراب شد که آقا!
انگار استاد برای بار چندم بود که صدایم میزد.
به اطراف نگاه کردم. کلاس تمام شده بود. بقیه داشتند کم کم می رفتند. استاد صادقی آمد جلو و گفت: از شنبه برگرد سراغ پروژه ات یه همکاری هم باهات میکنم محدوده طرحو کوچیک میکنم.
گفتم: یعنی برم روستا به اونا که قول دادم رو خونه هاشون کار میکنیم، بگم شرمنده خط خوردین؟! نه استاد همون محدوده باشه از پسش برمیایم.
استاد عینکش را در جیب پیراهنش گذاشت و گفت: هرجور خودت میخوای...
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
4_520254267647329328.mp3
1.1M
💠سـرباز سـرباز است
و کارے به جز دفاع از سرزمینش ندارد.
حالا یکی «تفنگ» بر می دارد
یکی هم مثل تو
«چــــادر»...💗🌸
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
♨️روز جهانی #منعخشونتعلیهزنان در ترکیه به خشونت کشیده شد
🔻به گزارش "رویترز"نیروهای پلیس با زنانی که به بهانه روز جهانی منع خشونت علیه زنان در پایتخت ترکیه تظاهرات کرده بودند به شدت برخورد کردن و برای متفرق کردن جمعیت از گاز اشک آور و گاز فلفل استفاده کردند
📌اینم از وضعیت زنان در کشورهای مدعی آزادی و حمایت از حقوق زنان.توی روز جهانی منع خشونت علیه زنان،زنان رو مورد خشونت قرار دادن
🌐منبع:https://www.reuters.com/world/middle-east/turkish-police-break-up-violence-against-women-protest-2021-11-25/
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
#رمان_مسیحا #قسمت_نوزدهم ﷽ ایلیا: میثم تیشرت آبی اش را از دو طرف مرتب کرد و گفت: -چه کردی پروژه رو؟
#رمان_مسیحا
#قسمت_بیستم
﷽
حورا:
جمعه بعد از ناهار، مادربزرگم با اصرارهای من و ملینا کتاب اشعار حافظ را برداشت و روی صندلی چوب گردوی وسط سالن
پذیرایی نشست. همه نوه ها دورش حلقه زدیم. مادربزرگ چشمان میشی اش را در جمع هفت نفری نوه هایش که اطراف او نشسته بودند، چرخاند، ققنوس نگاهش بر شانه های ایلیا که نشست، بسم الله گفت و بعد از ذکر صلوات، تفألی به حافظ زد و آن را خواند.
ملینا در گوشم گفت: «اینکه همش عربیه من نمیفهمم»
به نشانه تایید سرم را تکان دادم و به لب های خشک مادربزرگ، خیره ماندم که چطور با تأمل بیت آخر را می خواند: «برازد ای مسیحای مجرد/ که با خورشید باشی هم وثاقی»
چهره ی درهم کشیده ایلیا به لبخند کوچکی بازشد.
از روی شوق زیرلب تکرار کردم: ”مسیحا”
اما قصر شیشه ای افکارم با صدای مادربزرگ درهم شکست: « راه مهمی درپیش داری مادرجون، یه راهیه پر از تنهایی و... سختی! »
بعد بلافاصه سرش را سمت من گرفت و گفت: « حالا تو نیت کن »
تمام سعیم را کردم اما نتوانستم در آن مدت کوتاه بر افکار مختلفم غلبه کنم. شالم را روی
سرم مرتب کردم و تظاهر کردم چیز مهمی ذهنم را مشغول نساخته اما مگر ممکن بود چشمهای نگرانم احساسم را فریاد نزنند؟
«چشم تیله ای» این را برای اولین و آخرین بار وقتی نوجوان بودیم از زبان ایلیا شنیدم. همیشه ی خدا ایلیا به من نزدیک بوده اما از هفته پیش که ایلیا با همکلاسی های دانشگاهش از کرمانشاه برگشت، همه چیز تغییر کرد. انگار این ایلیا کسی دیگر شده باشد. همان صورت کشیده و سبزه را داشت با چشمهای خمار و سیاه همیشگی اما مردی که پشت پلکهایش ایستاده بود، کسی نبود که من بیست و یک سال کنارش بزرگ شده بودم!
با شنیدن اسمم از زبان مادربزرگ، به خودم آمدم: «حورا جان! آرزویی که داری مهمترین و پردردسرترین اتفاق زندگیته! چیزی مقابلته که هیچ وقت فکرشم نمی کردی. »
به ملینا سقلمه زدم و بلند شدم. ملیناهم بعد از مکث کوتاهی دنبالم راه افتاد. وقتی به آشپزخانه رسیدیم، با صدای آهسته و لحن معترض گفتم: «این چیزا چی بود به عزیزجون گفتی بگه؟ مگه
قرار نشد...»
ملینا وسط حرفم پرید و گفت: «ولی من... »
چانه ملینا را گرفتم و با تندی گفتم: «پس دیگه اون عروسک باربی که تبلیغشو هر شب میبینی
برات نمیخرم قرارمون منتفیه»
و خواستم بیرون بروم که ملینا دستم را گرفت و گفت: «به جون خودم میخواستم وقتی فال ایلیا رو
خوند، کتابو از دستش بقاپم و چیزایی که قرارگذاشتیم بگم ولی عزیزجون یهو از رو صندلی پاشد بعد زود فال تو رو خوند اصلا فرصت نداد....»
دیگر حرفهایش را نشنیدم فقط مبهوت پرسیدم: «بهش نگفتی؟ ....پس همه چیزایی که عزیزجون گفت راست بود!؟ »
ملینا با نگاه ملتمسش در چشمانم زل زد و گفت: «جبران میکنم قول میدم»
بی توجه به ملینا داشتم از آشپزخانه بیرون میرفتم که ملینا جست و خیز کنان دنبالم دوید و گفت: «یه فال بود دیگه مگه چیه آخه!؟ بگو چیکار کنم برام بخری؟!»
با چهره ای عبوس درحالی که بیرون میرفتم گفتم: «ولی فالای عزیزجون همیشه درست درمیاد»
آن شب نتوانستم تاصبح بخوابم. تمام شب به فال خودم و ایلیا فکرمیکردم. یکدفعه فکری مثل صاعقه سرم خراب شد: نکند یه رقیب دارم؟!
عصبی و آشفته این پهلو به آن پهلو شدم. چشم هایم را بست و روی هم فشار دادم. یک دختر سبزه رو با چشمانی سیاه را تصور کردم که پسرعمویم احتمالا در سفر دانشجویی عاشقش شده! آنقدر دندانهایم را محکم بهم زدم که فکم درد گرفت. بلند شدم رفتم جلوی آیینه، نور گوشی اش را گرفتم زیرصورتم،
چشمهای کم رمق و صورت بورم را از نظر گذراندم. از کشو یک مداد چشم برداشتم و دور چشمهایم را سیاه کردم. راضی نشدم. پررنگتر... بازهم...اما با این کار انگار فقط خودم را تحقیر میکردم. جوری که به همه نشان بدهم از صورت خودم راضی نیستم و احساس ضعف میکنم.
آخر این چه کسی بود که من با آن چشمهای سبز و صورت ظریف باید درمقابلش احساس ضعف میکردم؟ اما این روزها که انگار اصلا
قیافه آدمها برای ایلیا مهم نیست مگر میشود چیزی مهمتر از ظاهر خوب هم وجود داشته باشد؟
لااقل این چیزی بود که تا آن موقع من فکر میکردم. دستم را گذاشتم روی آیینه از خودم پرسیدم: اگه ایلیا این شکلی نبود بازم دوستش داشتم؟
به قلم سین کاف غفاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
4_6019438360886512566.mp3
47.11M
🦋هنر زن بودن (قسمت 12)
♨️داوری های نادرست و غیر عادلانه و ظلم و تحقیر زن باعث شده که زن:
🚫_جایگاه خود را نداند.
🚫_به زن بودنش افتخار نکند.
🚫_برای مردگونه بودن تلاش کند.
✅ مباحثی که ان شاء الله قرار است در "هنر زن بودن" بررسی شود
🎵استاد محمدجعفرغفرانی
🌸@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من ملڪه هستم!!! 😌
آرے ، خداے مهـــربانم
مرا ملڪه آفرید و چادرم، تاج بندگےام
را بر سرم نهاد 💚👑
و مرا فرمانرواے چشمان آدمیان
منصوبــ کرد...!!
چرا ڪه من تعیین میڪنم🙋🏻
چه کسۍ لایق دیدن زیبایی هایم باشد.
من ملڪه هستم!! 😇
چادرم
خود نمادِ ملڪه بودنِ من استــ...! 😌👑
••
@Clad_girls
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#پرسش_پاسخ
#حجاباختیاری #افزایشحجاب
❓آیا حجاب اختیاری باعث افزایش حجاب میشه؟
👂شنیدین میگن اگر حجاب اختیاری باشه مردم عاشق حجاب می شن و روز به روز با حجاب تر میشن .بعدشم کشورایی مثه ترکیه و مالزی رو مثال می زنن که حجاب اختیاری هست و کلی هم خانمای محجبه می بینی اونجاها
♨️والا چیزی که خیلی بیشتر دیده میشه اینه که بازیگرا و مردم عادی به محضی می رن ترکیه کشف حجاب می کنن.پس چرا اونا اونجا علاقه مند به حجاب نمیشن؟
❌هیچ پژوهش یا دادهی موثقی در خصوص بالارفتن گرایش به حجاب در ترکیه و یا کشورهای مسلمان دیگه مثل مالزی وجود نداره. درست برعکس این ادعا گزارشهایی در رسانههای این کشور نشون میده نسل جدید برخلاف نسل قبل، در حال فاصلهگرفتن از حجاب و بهخصوص پوشش سر هستند.
🔻بهعنوان نمونه پرتال خبری «قنطره» در گزارشی با این تیتر که «روسریها در حال سرخوردن هستند» به بررسی کمرنگشدن حجاب بین دختران جوان ترکیه پرداخته. در این گزارش اومده: «خیلی وقت پیش نبود که زنان برای اینکه بتوانند در ترکیه روسری بپوشند، مبارزه میکردند؛ اما الان بنظر میرسد دیگر به روسری علاقه چندانی وجود ندارد».
🔻سال قبل هم کمپینی در شبکههای اجتماعی این کشور تحتعنوان «چالش ده سال» راه افتاد که طی اون دخترانی که حجاب خودشون برداشته بودن، از دلایل خود برای این تصمیم مینوشتن. اونا عکس محجبه سالهای قبل خودشون رو به همراه عکس بیحجاب این روزهاشون منتشر میکردن و سعی میکردن دیگران رو هم تشویق به این کار بکنن*
🖇*https://www.farsnews.ir/news/13990631000082/
#تولیدی_کامل #طراحی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓