eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
والدین موفق_جلسه 4.mp3
11.7M
🔈 🔸 جلسه ۴ 🔹 موضوع : مسائل اعتقادی، اخلاقی، عبادی 🔈 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توجه شما رو به حجاب همسر محمد صلاح، فوتبالیست تیم لیورپول انگلیس جلب می‌کنم ♨️ طرف تو قلب انگلیس حاضر نشده دینش رو کنار بذاره، بعد اینجا بعضی از این فوتبالیست‌های دوزاری فقط کافیه پاشون از مرز ایران رد بشه... بدن عریان ناموسشون رو برای همه به نمایش میذارن و خدا و دین و وطن رو زیر سوال میبرن😏 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
💠صلاح و فساد یک جامعه،از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه می‌گیرد... 📚صحیفه امام،ج۱۶،ص۱۹۲ 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃✨🍃✨🍃 ✨چهارشنبه‌های امام رضایی✨ 🍃 امام رئوفم خیلی دلتنگ حرمیم 🍃 بطلب آقا🤲 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_نوزدهم از اونجایی که حدس میزدم پسر فاطمه خانم هم مثل بقیه خواست
اعترافات یک زن از جهاد نکاح گفت: به اونجا هم می رسیم هنوز زوده ... فرزانه که منتظر جواب مد نظر خودش بود با این حرف خانم مائده دوباره خودش رو مشغول نوشتن روی برگه ها کرد. من گفتم: خوب داشتید می گفتید ادامه بدید... خانم مائده گفت: توی اون تایم زمانی که ما می گذروندیم روزگار بر وفق مراد ما بود. شب‌های چهارشنبه دعای توسل ... شب‌های جمعه دعای کمیل ... صبح های جمعه دعای ندبه... قرار همیشگیمون بود. ما یک تنه داشتیم مثلا روی معنویاتمون کار میکردیم ولی این دقیقا شبیه ماشینی بود که بنزین نداشت و ما مدام هولش می‌دادیم که بره جلو ! البته بی تأثیر هم نبود چند قدمی حرکت میکرد ولی خوب تا وقتی ماشینی بنزین نداشته باشه مگه چقدر آدم توان داره هولش بده! اون موقع معلوم نبود ولی حساس ترین جای زندگیم خودش رو نشون داد... حرفهای خانم مائده من رو یاد تحلیل هامون با فرزانه انداخت... اینکه یک خشک مقدس فقط دنبال سجاده و تسبیح... اینکه یه خشک مغز با پیشونی پینه بسته مخلصترین بنده خدا رو می کشه... داشتم فکر میکردم دین ما ابعاد مختلف زندگیمون رو در بر میگیره چرا یه عده از اینور میفتن یه عده از اونور؟! که گاهی هم این نوع افتادن خیلی خطرناک میشه حالا یا برای خودشون یا برای جامعه... با حرف زدن دوباره فرزانه رشته ی افکارم پاره شد... فرزانه گفت: دوستانتون هم همینطور بودن! بعد با کنایه یه دستی زد و گفت: یعنی هیچ کس نبود یه لیتر بنزین بریزه تو این ماشین! خانم مائده لبخند تلخی نشست رو صورتش و گفت: دوستان هر کسی هم تم و هم گرایش همون فردن ... معمولا آدما دوستانی رو انتخاب میکنن که با روحیات و شخصیت خودشون سازگاری داره ، خوب منم از این قضیه مستثنی نبودم ... توی دوره ی نوجوانی و جوانی که اوج شور و هیجان انسان هست وقتی در قالب یه گروه یا تیم میشه با افکار و رفتار همون گروه انس میگیره و تفکراتش نقش می بنده... فرزانه مجال نداد حرفش تموم بشه دوباره با طعنه گفت: البته اگر تفکری باشه! خانم مائده سرش رو به نشونه تایید تکون داد و گفت بله کاملا درست می گید اگر تفکری باشه و به فکر فرو رفت و ساکت شد... روی برگه برای فرزانه نوشتم میشه لطفاً اینقد نطق نکنی! هر دو دقیقه یه چیزی میگی طرف دیگه نمی تونه حرف بزنه! اینجوری ادامه بدی تا فردا باید مصاحبه بگیریم... فرزانه تا نوشته رو خوند با یه دستش زد روی لبش و دست دیگه اش رو گذاشت رو چشمش ... یعنی یه جوری تابلو کرد که خانم مائده هم فهمید من چی براش نوشتم... .🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_بیست_ویکم گفت: به اونجا هم می رسیم هنوز زوده ... فرزانه که منتظ
اعترافات یک زن از جهاد نکاح خانم مائده برای اینکه به روی خودش نیاره و فضا رو عوض کنه گفت: تا شما چایی تون رو بخورید من یه سر به داداشم بزنم ببینم کاری نداره... از اتاق که بیرون رفت، برگشتم سمت فرزانه و اومدم یه چیزی بگم دستها‌ش رو برد بالا گذاشت روسرش گفت: تسلیم دیگه حرف نمی زنم ... با این حرکتش حرفم رو خوردم و چیزی نگفتم... چند لحظه بعد خانم مائده اومدن داخل گفتن: عه! چرا چایتون رو میل نکردین؟ شاید سرد شده برم عوضش کنم... فرزانه زیر لب به من گفت: توقع داره خونه یه داعشی ما از خودمون پذیرایی کنیم! الان اینجا نشستیم امنیت نداریم فرض کن چایی ام بخوریم اگه یه چیزی داخلشون ریخته باشه چی!!! گوشه ی لبم رو گزیدم و آروم گفتم فرزانه الان گفتی دیگه حرف نمی زنی... خانم مائده که متوجه پچ پچ ما شد گفت: اگه چایی دوست ندارین قهوه یا چیز دیگه ایی بیارم؟ من گفتم: نه دستتون درد نکنه حقیقتا ما وقت مصاحبه کلا چیزی نمی خوریم چون همینجوریشم وقت کم میاریم... شما بفرمایید بشینید ادامه بدیم... گفت: هر جور راحتید و آروم نشست روی صندلی ... گفتم: رسیدیم به اینجا که با تیم دوستانتون مرتب روی معنویاتتون کار می کردید ... گفت: درسته اتفاقاتی که اون موقع به صورت ناخواسته داشت شکل می گرفت باعث می شد من فکر کنم که خیلی کار بزرگی دارم میکنم اینکه نافله هام ترک نمیشه یا دعا و مناجاتم همیشه به راه ... عشق به جهاد و مبارزه هر روز تو وجودم بیشتر می شد دلم می خواست هر جور شده یه مجاهد واقعی باشم... بعد ادامه داد البته جهادی که من میگم با جهادی که در ذهن شماست خیلی فاصله داره خیلی... فرزانه با حرص برگشت گفت: قطعا همینطوره بالاخره ما یکی بود دو لیتر بنزین تو باک ماشینمون بریزه! یه نگاه جدی به فرزانه انداختم بعد به خانم مائده گفتم: ببخشید ادامه بدید... خانم مائده با آرامش گفت : بالاخره حق با دوستتون هم هست اگر تفکر و منطق پشت معنویت باشه میشه به مسیری که انتهاش بهشته رسید... ولی اگر همون تفکر و منطق نباشه هر انسانی ممکنه آخرش مثل من در یه برهه زمانی به ناکجا آباد برسه ! فرزانه که انگار فتح و الفتوح کرده باشه با یه لبخند معنا دار حرفهای خانم مائده رو تایید کرد... خانم مائده ادامه داد اتفاق بدتری که در اون زمان برای من داشت می افتاد این بود که... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 پادکست 🔻 زمانی رضاخان با زور سر نیزه حجاب از سر زنان بر می‌داشت اما بدانیم امروز دشمن نه با سرنیزه که با رسانه و فیلم دنبال بی‌حجاب و بی‌حیا کردن جامعه است ... ▫️ امام‌جمعه خوی 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴🏴🏴متولیان فرهنگی بی حس شده اند 😱دیگه باید چه اتفاقی بیافته تا بیداربشن 📛 تا کی فقط وا اسفاااااا بگیم وپروفایلمونو عوض کنیم😡 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
~🧡|°• میگفت اگه تو مُصیبَت گیر کردین، خداروشکر کنید که گرفتارِ مَعصیَت نشدین :) | 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🔴به روز باشیم ❌ ضدانقلاب واقعا حالش خوب نیست. 😏 عبدالباقی مگر که بود که تمام ارکان نظام بسیج شوند ت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴به روز باشیم ✅ مستند الجزیره | از بازدارندگی تا وحشت...چرا دنیا از موشک‌های ایران می‌ترسد؟ | بخش سوم 📍بررسی نقش دانشگاه در پیشرفت‌های موشکی و فضایی ایران/حمله‌ای که به آرامکو صورت گرفت تحلیلگران نظامی آمریکا را شوکه کرد/این حمله قدرت واضح موشک‌های ایرانی برای پشت‌ سر گذاشتن سامانه‌های دفاعی آمریکا را نشان داد/این برنامه برگ برنده‌ای برای ایران است که می‌تواند بزرگترین خسارت‌ها را به دشمن وارد کند.... پ.ن: دو قسمت اول و دوم رو می تونید از کاوش مدیا ببینید. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_بیست_ودوم خانم مائده برای اینکه به روی خودش نیاره و فضا رو عوض ک
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح فکر میکردم دارم راه درست رو میرم و خیلی شخصیت خاصی هستم این ماجرا ادامه داشت با همون روال و روحیه ایی که داشتم خیلی از هم سن و سالهای من یاهنوز مشغول عروسک بازی بودن یا دنبال چشم و ابرو اومدن برا جنس مخالف! ولی من هدف هام رو مقدس تر از این حرفها و رفتارها می دیدم هر چند از دید خیلی ها این نوع رفتار ها یه جور افراطی گری محسوب میشد ... ولی من با اینکه دختر بودم همچنان مصمم روحیه مبارزه و جهاد رو داشتم دیگه هجده و نوزده ساله شده بودم که خوب مثل هر دختر دیگه ایی اون موقع اوج خواستگارهام بود... با یکی که بیشتر ازهمه به ایده آل هام نزدیک بود نامزد شدیم همیشه با خودم فکر میکردم کسی که با من ازدواج کنه خوشبخت ترین مرد دنیاست و کجا دیگه می تونه یه دختری با این همه ویژگی های مثلا خوب پیدا کنه! اما واقعیت چیز دیگه ایی بود من اون روز نمی دونستم چه اتفاقاتی برام در آینده میفته! به هر حال من با همون گرایش‌هایی که داشتم و کمال گرایی هام ازدواج کردم. پسر خاصی بود فکر میکردم مثل خودمه ولی اینطوری نبود! اهل مبارزه و جهاد بود ولی نه مثل من! این رو بعد ازدواجمون فهمیدم... چیزی که من راجع به ازدواج فکر میکردم با چیزهایی که می دیدم زمین تا آسمون تفاوت داشت ! قبل از ازدواج فکر میکردم این آقا یکی از خاص ترین وجهه های مذهبیه ولی این توهم فقط تا شب عروسی همراه من بود... من مثل خیلی از دخترها که ازدواج را فقط تو لباس عروسش می بینن و ماه عسلش نبودم... به هر حال هم خونده بودم هم شنیده بودم که با ازدواج نصف دین انسان کامل میشه و من هم شدیداً به دنبال این تعالی... ولی شنیدن کی بود مانند دیدن... عروسی مون شب جمعه بود من که توقع داشتم برای اولین بار با همسرم که دیگه نصفه نداشته ی دینم رو کامل می کرد بعد از رفتن مهمونا و توی خونه ی خودمون دعای کمیل بخونیم با اولین ضربه ایی که مثل پاتک رو سرم خراب شد رو به رو شدم... و این تازه اول قصه بود اون شب به اندازه هزار سال تو جهنم زندگی کردن برام گذشت ... به هق هق افتاد و اشکهاش روی صورتش جاری شد... نمی دونم چرا توی اون لحظات دلم براش سوخت فرزانه هم دیگه فقط گوش شده بود... خانم مائده ادامه داد از اونجایی که توی دوران نوجونیم تمام سعی ام این بود گذشت داشته باشم و ببخشم... روزهای سختی بدون حرف زدن راجع به هدفهای مقدسم و اتفاقاتی که می افتاد به همین منوال می گذشت... ومن به حساب خودم خیلی روحیاتم رو کنترل می کردم و زجری که تقریبا دو سال طول کشید رو پنهان کردم ... احساس میکردم تمام برنامه های زندگیم بهم خورده نصف دینم که کامل نشد بماند! همون نصفه ایی هم که داشتم نابود شد! با اینکه مخالفتی نداشت ولی نمی شد مثل قبل به تمام دعاها و مناجات هام برسم زندگی رویایی که من فکرش رو میکردم تبدیل شده بود به یک کنیز برای شستن و پختن و... خودم رو مدام دلداری میدادم و بابت گذشت و صبری که تو ذهن خودم داشتم جایگاه مقربها رو تصور میکردم! ولی دیگه این آقای خاص مذهبی تو ذهن من در اون موقعیت به چنان قهقرا و پستی سقوط کرده بود که هیچ جوره نمی تونستم درستش کنم... پریدم وسط حرفش و گفتم: چرا؟ اذیتتون میکرد؟ حرفی! کتکی! یعنی اینجوری بود؟ در حالی که امتداد نگاهش به قاب روی دیوار بود گفت: نه اصلا اینطوری نبود ... بدتر از این باهام رفتار میکرد شما فکر میکنید بدتر از کتک زدن یه فرد چه کاری می تونه باشه؟ من و فرزانه نگاهی بهم انداختیم و سرمون رو تکون دادیم و چیزی نگفتیم. خانم مائده که چشمهاش پر از اشک بود گفت: میگم براتون تا خودتون قضاوت کنید این نوع اذیت کردن سخت تره یا کتک خوردن!! خصوصا از وقتی که سوریه رفتیم... 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
🗣اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_بیست_وسوم فکر میکردم دارم راه درست رو میرم و خیلی شخصیت خاصی هس
اعترافات یک زن از جهاد نکاح خانم مائده مشغول صحبت بود که صدای آقایی از پشت در بلند شد بعد هم آروم زد به در اتاق پذیرایی و گفت: آبجی خانم یه لحظه میشه بیاید؟ خانم مائده مثل فنر از جاش پرید و رفت سمت در همین طور بلند بلند داشت صحبت می کرد ای وای رسول چرا از جات بلند شدی! چیزی شده چیزی نیاز داری؟ گفت: آبجی به خدا شرمنده هفت و هشت نفر از بچه ها تازه خبر شدن برای پاهام چه اتفاقی افتاده دارن میان عیادت، من گفتم که موقعیت مناسب نیست بیخیال نشدن و گفتن تو راهیم اصرار من هم بی فایده بود میشناسیشون که! صدای صحبت هاشون کاملا واضح بود من به فرزانه نگاهی کردم و گفتم: انگار این مصاحبه تمومی نداره! تازه داشتیم می رسیدیم به اوج ماجرا... فرزان شونه هاشو بالا انداخت و گفت: چی بگم این حکایت ظاهراً سردراز دارد... به نظرم دفعه بعد با آقا رسول هماهنگ کنیم بهتره ها والا!!! هنوز حرفش تموم نشده بود که خانم مائده رو به فرزانه گفت: خانمی ببخشید داداشم با شما کار دارن، چند لحظه میشه بیاید؟ چشمای فرزانه از حدقه زد بیرون با نگاه متحیری به من گفت: چیزی نگفتم که!! گفتم: برو ببین چه کار داره خواهرش که اونجا وایستاده! ناخودآگاه دست من را هم گرفت کشید بلند کرد با هم رفتیم جلوی در... رسول یه نگاهی به فرزانه کرد گفت: بله درسته شما عینک داشتید بعد اسپریه گاز فلفل و چاقو رو داد سمتش و گفت: فکر کنم این وسایل مال شماست دیروز وسط ماجرا از دست تون افتاد رو زمین... فرزانه که ذوق کرده بود و گفت: بله، بله ممنون رسول با یک نگاه خاص همونجوری که دوتا عصا زیر بغلش بود گفت: البته برازنده یک خانم با شخصیتی مثل شما نیست یک چنین وسایلی همراهش باشه حدس زدم باید امانت باشن دستتون؟ فرزانه یکم خودش را جمع و جور کرد و با اخم گفت: بله وسایل داداشم هستند به هر حال ممنون! رسول ادامه داد: داداشتون نظامی هستن؟ فرزانه خیلی جدی گفت: ممنونم از این که وسایل رو دادید بعد هم اومد سمت کیفش... منم رفتم و وسایل رو جمع و جور کنم که خانم مائده در حالی که عذرخواهی می‌کرد گفت: چرا وسایلتون رو جمع میکنید ببخشید شرمنده شما شدم ولی میتونیم برای ادامه ی مصاحبه بریم داخل اتاق کناری... فرزانه سری تکون داد که نظرت چیه؟ آروم طوری که فقط خودش متوجه بشه گفتم: دختر اون دفعه سه نفر بودن سکته کردیم این بار هفت و هشت نفرن! یکم عقلمون رو به کار بندازیم با توجه به موقعیت مکانی به نظرم فرار را بر قرار ترجیح بدیم بهتره... هنوز داشتیم مذاکره می کردیم آیفون زنگ خورد رسول گفت: خودشونن ببخشید خانما حلال کنید بعد لنگان لنگان رفت سمت آیفون و در رو زد حالا فرض کنید من و فرزانه کنار خانم مائده ایستادیم رسول هم عصا به دست کمی اون طرف تر ... دونه دونه دوستاش از پله ها بالا میومدن بین اون هفت و هشت نفری که از جلومون رد شدن دو سه نفرشون خیلی قیافه های خاصی داشتن نسبت به بقیه که معمولی بودن ... نفر اول که گل و شیرینی دستش بود قد کوتاهی داشت که مو ها و ریش بلندش خیلی تو چشم میزد. گل و شیرینی رو داد دست خانم مائده و حال و احوال حسابی کرد و رفت سمت رسول روبوسی کرد و رسول هدایتش کرد داخل اتاق پذیرایی یکی دیگشون که نمی دونم چندمی بود تیپ خاصی داشت تیشرت مشکی و شلوار پلنگی قد بلندش با موهای بوری که داشت جذبه ی عجیبی بهش داده بود خیلی جدی از جلوی ما رد شد به رسول که رسید چنان بغلش کرد که نزدیک بود با جفت عصا بخوره زمین از حالتشون معلوم بود خیلی صمیمی هستند... نفر آخر هم چون خیلی با بقیشون متفاوت بود خوب یادم موند کت و شلوار پوشیده بود با عینک آفتابی بر عکس همشون ته ریش داشت به قول فرزانه وقتی این آقا رو دید گفت: مثل توی فیلم های ایرانی این آقا یا جاسوسه بین اینا یا از بچه های بالاست قیافش اصلا به این جمع نمی خوره... نکته جالب و مهمش این بود که تک تکشون چنان با خانم مائده حال و احوال گرم و محترمانه ایی داشتن که هر کی نمی دونست فکر میکرد خانم مائده چه شخصیت شخیصیه!!! 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
recording-20220104-173415.mp3
2.84M
❇️🔸 رفتار صحیح با همسری که زیاد آدم مذهبی نیست و حتی گاهی ممکنه ضد دین هم صحبت کنه 🎵حاج آقا حسینی 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 حضرت آیت‌الله‌العظمی مکارم شیرازی : عزیزان! ⚠️ مسئله جدی‌ست!! ↩️ شبکه‌های اجتماعیِ آلوده و رسانه‌های غربی و خارجی آلوده که هیچ خط قرمزی را به رسمیت نمیشناسند دنیا را تبدیل به لجنزار کرده‌اند ↩️ جوانانِ عزیز! بپرهیزید از این‌که آلودۀ این لجنزارها شوید عمر شما،جوانی شما،انسانیت شما،افتخار شما،ایمان شما را بر باد میدهند… 📌 آیا مسئولین امر نباید در این مورد جدی وارد بشوند؟ 👈🏻 بسیاری از پرونده‌های طلاق مربوط به همین شبکه‌های اجتماعی‌ست… ⬅️ جهاد تبیین جبههٔ انقلاب اسلامی در فضای مجازی 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
‏خانم زهرا هدایتی، بانویی که تمام معادلات علینژاد را بهم ریخت وبا وجود نوزادش در المپیاد فارسی مدال طلا گرفت وآن را به رهبری تقدیم نمود میگوید:تمام افتخارات علمی در برابر مادر شدن،هیچ است👌 رهبری فرمودند:این خانم ثابت کردند،خانمها با وجود همسر وفرزند هم می‌توانندبه موفقیت برسند. 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا