eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
صدا ۰۱۷.m4a
2.5M
💎فرستادن این صوت در گروه ها صدقه ی جاریه است🌧 صوت شماره ۱۲ 🌹مبانی عفاف در خانواده🌹 (حیا و رشد استعدادهای معنوی) 🎧 لطفا جهت ملکه شدن کاربرد عفاف در زندگی یعنی 《غلبه ی رفتارهای عقلانی به جای رفتارهای هیجانی》 هر صوت را بیش از یک بار گوش کنید. ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸امر به معروف کردن را از کودکی اغاز کنید 😔واجب فراموش شده ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
هدایت شده از بی نهایت
هدایت شده از بی نهایت
هدایت شده از بی نهایت
‌ ‌ ‌❥ یه‌کمم واسه یه ملاقات خصوصی وقت بذار😌 ❥ دکـمه‌ی OFF شـلوغـیای دنیا🤔 ❥ یه‌بارشم کافیه تا مشتری شی😉 ‌ @binahayat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گریه کردم چشای من تر شد گریه بر انتظار پاکم کرد ديگه وقتش رسيده برگردی دوری و دوستـی هلاكـم كـرد 🏷 🏷 @pooyabayati ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
34.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✂️༻‌ جمعه و خیاطی༺✂️ آموزش شماره 75 (( پیراهن پاییزی دخترانه )) خیلی ناز و پوشیده 💠 برای 3 تا6 سال ،۱ متر پارچه میخواد (بطور کلی اندازه یک قد بالاتنه بعلاوه یک قد دامن پارچه لازمه) 💠 جنسش هم میتونه آنغوره ، مخمل کبریتی، سوییت ، مخمل باشه یا اینکه پارچه های تابستونه مثل ابروبادی، بابوس، کرپ ، بوگاتی و ... 💛👈 برای دیدن خیاطی های آسون دیگه‌مون رو جستجو کنید ═ೋ❅✂️❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 75 👇
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 75 👇 بالاخره رسیدم به اونجایی که باس میرسیدم. نگاهم به گلدسته ها افتاد که از بالا خوش آمد میگفتن. خیلی وقت پیش بود... شاید 10سالی میشد که امامزاده نیومده بودم. آخرین بار هم با خدا بیامرز مادربزرگم بود که اومدم. خاطرم داشت زنده میشد. به سمت حرم رفتم. ورودی امامزاده یه چادر گل منگلی سفید بهم دادن. سرم کردم و موهامو کمی داخل کردم. حس قشنگی بود. ته دلم دوسش داشتم. حیف که آینه نبود خودم رو نگاه کنم. یادمم نبود لااقل یه سلفی از خودم بگیرم وارد صحن شدم. حرم خلوت نبود. مردم میومدن و میرفتن. یه حس خوبی رو توی حرم حس میکردم. شبیه حسی بود که اون شب توی جلسه روضه زهرا اینا داشتم. سایه ابرها توی حوض وسط صحن خودنمایی میکرد. سلامی به امامزاده دادم و به سمت قبرهای شهدای هسته ای رفتم. شنیده بودم اینجا دفن هستن ولی نشده بود بیام .. حیف استعدادهامون که با نامردی کشتنشون. یه خدا پدر مادر بیامرزی واسشون فرستادم به زهرا زنگ زدم. زنگ اول که خورد گوشی رو برداشت و گفت که اونم توی صحنه. داشتم دنبالش میگشتم که زد سرشونم. بعد سلام و خوش و بش از قبرا فاصله گرفتیم و یه گوشه نشستیم و گپ زدیم. دختر خوش مشرب و باحالی بود. از همه جا حرف زدیم. از کار و بار و درس و هیئتشون گرفته تا آزمون و دعوت نامه و دور نهایی مسابقه. همونجا با زهرا زیر و بم دور نهایی آزمون رو در آوردیم.. دور آخر مسابقات در تهران برگزار میشد و هر 14 نفر باید برای رقابت نهایی اینجا میومدن. مهمتر اینکه این دور آزمون کتبی نبود! محتوای دعوت نامه هم همین چیزا بود. طبق فراخون، قرار بود همه سیزده نفر سه روز مونده به آزمون، تهران باشیم. میخواستن زودتر جمع بشیم که هم واسه دور آخرکه آزمون شفاهی داریم توجیهمون کنن. همم مثلا یه خوش گذرونی واسمون باشه. کاش لااقل آزمون یه جای دبش و خوش آب و هوا برگزار میشد تهران که همش آلودگی و دوده. اینکه چند تا موزه و آثار باستانی ببرن که نشد خوش گذرونی. ولی خب کاشکی و اما و اگر رو کاشتن هویج هم سبز نشد. البته هویج نارنجی هست نمیدونم چرا این ضرب المثل اینطوریه! باز دمشون گرم همین موزه رو میبرنمون! به همین بهونه یه تهرون گردی هم میکنیم. اسمشه تهرانیم ولی توریستا بیشتر از ما تهران رو دیدن! ثانیه ها شونه به شونه باد نیومده میرفتن. با اینکه چیزی نخوردیم ولی خیلی خوش گذشت. هدیه ای که واسش آوردم رو بهش دادم. چک رو که هیچ جوره قبول نکرد. ولی انگشتر رو به زور دستش کردم. از شانس خوبم در راه برگشت ورزش ادامه نداشت. چون زهرا ماشین داشت و منم رسوند.. ✍️ مجتبی مختاری 🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355 ═ೋ❅📚❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
📛 به پناهجویان توسط پلیس آمریکا 🔻پناهجویان کشورهای مختلف در شیکاگو برای طی مراحل پناهندگی شون ناچارن در راهروهای اداره پلیس سرگردان باشن 🔻موارد تجاوز و سواستفاده جنسی از پناهجویان حتی تجاوز به دختران زیر سن قانونی توسط پلیس افزایش داشته که موجب نارضایتی پناهجویان شده 📌عجب!!!! دیدن اینا دست شون زیر سنگ شونه و صداشون به جایی نمی رسه بی شرمی رو در حق شون تمام کردن 🌐منبع:https://www.theguardian.com/us-news/2023/sep/22/chicago-police-accused-of-sexual-misconduct-with-asylum-seekers 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Clip-Panahian-CheraImanMaZaeefe.mp3
1.4M
▫️چرا ایمان ما ضعیفه؟ 👈🏻 چطور تقویتش کنیم؟ ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
اعتراف خودشونه ツ ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ببینید وقتی یک بی حجاب وارد جامعه میشود چه خطراتی دارد؟! ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
. ♻️ نرخ جریمه ها و میزان مجازات در لایحه حجاب و عفاف 📲 (تصویر رو دانلود کنید) ═‌ೋ۞°•🔮•°۞ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حسن شدی که کریمان فقط دوتا باشند دوتا کریم در عالم برای ما باشند حسن شدی که اگر از بقیع برگشتند کبوتران همه راهی سامرا باشند 🥀 شهادت امام حسن عسکری علیه السلام تسلیت باد. 🖤🥀|°•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دانشگاه حجاب
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 76👇
🔥 مستند داستانی دوربرگردان تجریش 💐 قسمت 76👇 دوست داشتم زودتر زمان بگذره و روز موعود برسه برنده شدنم توی این دو مرحله، بیشتر از قبل امیدوارم کرده بود. به قول فائزه : تو همینجوریش تا قبل آزمون کارت از اعتماد به نفس گذشته و به سقف رسیده بود! الان که دیگه توی ابرا سیر میکنی! البته ناگفته نمونه استرس دور نهایی رو هم داشتم. خیر نبینه اون خواستگاری که دارم واسش بار استرس رو تحمل میکنم! بالاخره اگه واس خاطر اون نبود که لازم نبود اصلا توی آزمون شرکت کنم! تهش یه کل کل دوستانه میبود که اونم اونقدرا استرس نداشت! داشتم به این فکر میکردم که رقبای این مرحله حتما خیلی باس، مخ باشن! بالاخره با اون همه سوالای سخت اصلا ممکن نیست کسی شانسی تا این مرحله برسه.. توی هپروت داشتم خیال پردازی میکردم که در اتاقم زده شد. - هانیه جان. - بله مامان. بیاید تو. در باز شد. مامان نیم خیز سرش رو داخل کرد و گفت: - حاضر شو که شب مهمون داریم. - مهمون...؟! کی؟! در بییشتر باز شد و مامان توی چهارچوب در ایستاد و دست به دستگیره گفت: - یکی از دوستای قدیمی بابات هست با پسرش میخواد بیاد. - دوست بابا؟ با پسرش؟ خب دوست بابا با بابا کار داره دیگه! به من چه کار داره! مامان ابرویی کج کرد و گفت: - خنگ بازی در نیار هانیه! واسه پسرش داره میاد دیگه! چشام گرد شد! - مامان احیانا واسه خواستگاری که نیست؟!! - نه بابا خواستگاری کجا بود! نه اینکه خیلی معروفی، میخواد 2 تا عکس یادگاری باهات بگیره قاب کنه گوشه اتاقش! نگران نباش! یه عکس و امضا بدی تمومه! الان اصلا حال شوخی موخی نداشتم! بیشتر فقط حرصم در میومد رو چهرم میریخت! - مااامااان! مگه قرار نبود خواستگار راه ندین! گفتین اگه برنده بشی فلان و پشمدان! هنوز 2 روز نشده یادتون رفت؟! اینه رسمش؟! مام چشم غره ای بهم رفت و گفت: - خب حالا دور بر ندار برا من! گفتم اگه برنده شدی! هنوز که برنده نشدی! - یه کم صبر میکردین میشدم! - قرار نبود صبر کنم که! گفتم اگه شدی. اونم که هنوز نشدی. با منم کل کل نکن وقت ندارم. پاشو که الانه میرسن! این رو گفت و در رو بست و رفت. سریع دنبال مامان رفتم و خودم رو بهش رسوندم. همینطوری که از پله ها پایین میرفتیم با حالت خواهش و التماس گفتم: - مامان خواهش میکنم... اینطوری ذهنم به هم میریزه! باید واسه آزمون تمرکز داشته باشم. - بااابااا تمرکز! حالا امروز تمرکز نکن! این یکی رو تو کوتاه بیا. نشد نه بگم... آخ که گاهی مامانا بدجوری حرص درآر میشن! جور نه نگفتن دیگران رو من باید بکشم؟ ✍️ مجتبی مختاری 🆔 نظرات رمان 👈 @mokhtari355 ═ೋ❅📚❅ೋ═ eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا