eitaa logo
دانشگاه حجاب
13.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
3.8هزار ویدیو
184 فایل
نظرات 🍒 @t_haghgoo پاسخ به شبهات 🍒 @abdeelah تبلیغ کانال شما (تبادل نداریم) 🍒 eitaa.com/joinchat/3166830978C8ce4b3ce18 فروشگاه کانال 🍒 @hejabuni_forooshgah کمک به ترویج حجاب 6037997750001183
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی دلم براش سوخت... 😔 دیدن مردی که از استیصال و درموندگی گریه کنه داغونم میکنه... به پهنای صورت اشک می‌ریخت 😭 و تعریف می کرد : 😱«حاج آقا اصلاً باورم نمیشه همسایه ی دیوار به دیوارمون بود... از دوم دبیرستان با هم دوست بودیم،تو یه مدرسه درس میخوندیم، بعدها هم همکار شدیم...رفیق فابریکم بود... جیک و پوک زندگیم و میدونست 😭تابستون باهم قرار گذاشتیم با خانومامون بریم شمال که ای کاش قلمِ پام میشکست و نمیرفتیم ... 😍مسافرت خیلی بهمون خوش گذشت،خانومم اخلاقش خیلی بهتر شده بود، سرحال و شاد بود و همه ش می‌خندید، به سر و وضع خودشم خیلی بیشتر از قبل می‌رسید... 💄 😨منِ ساده ام، خوشحال که چقد داره بهش خوش میگذره، واسه اینکه یوقت ناراحت نشه اصلاً بهش سخت نمیگرفتم تو پوشش و رفتارش ....خلاصه حساابی آزاد بود! 😱حاجی ! نمیدونستم با این کار دارم با دستای خودم تیشه به ریشه ی زندگیم میزنم... 😔خانم رفیقم گوشه گیر بود و ساکت و ساده، بر عکس رؤیا(همسرم) که هم شوخ طبعه هم به ظاهرش میرسه،قبل از مسافرت چند روزِ تمام، وقتشو تو آرایشگاه گذرونده بود...👱🏻‍♀️ 🤨چند ماه بعد از اون مسافرتِ لعنتی،یه چیزایی حس کردم، شک هام شروع شد، اما نمیخواستم باور کنم 😭ولی بعد مطمئن شدم چه خاکی به سرم شده...رفیقم و زنم....» 😩زار میزد و می‌گفت : «با خودم، زنم و از دست دادم حاجی ...» 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
خیلی دلم براش سوخت... 😔 دیدن مردی که از استیصال و درموندگی گریه کنه داغونم میکنه... به پهنای صورت اشک می‌ریخت 😭 و تعریف می کرد : «حاج آقا اصلاً باورم نمیشه همسایه ی دیوار به دیوارمون بود... از دوم دبیرستان با هم دوست بودیم،تو یه مدرسه درس میخوندیم، بعدها هم همکار شدیم...رفیق فابریکم بود... جیک و پوک زندگیم و میدونست تابستون باهم قرار گذاشتیم با خانومامون بریم شمال که ای کاش قلمِ پام میشکست و نمی‌رفتیم ... مسافرت خیلی بهمون خوش گذشت،خانومم اخلاقش خیلی بهتر از تو خونه ی خودمون شده بود، سرحال و شاد بود و همه ش می‌گفت و می‌خندید، به سر و وضع و ظاهر خودشم خیلی بیشتر از قبل می‌رسید... منِ ساده ام، خوشحال که چقد داره بهش خوش میگذره، واسه اینکه یوقت ناراحت نشه اصلاً بهش سخت نمی‌گرفتم تو پوشش و رفتارش .... حسابی آزاد بود! حاجی ! نمیدونستم با این کار دارم با دستای خودم تیشه به ریشه‌ی زندگیم می‌زنم... خانم رفیقم گوشه‌گیر بود و ساکت و ساده، بر عکس رؤیا(همسرم) که هم شوخ طبعه هم به ظاهرش خیلی میرسه،قبل از مسافرت چند روزِ تمام، وقتشو تو آرایشگاه گذرونده بود... چند ماه بعد از اون مسافرتِ لعنتی،یه چیزایی حس کردم، شک هام شروع شد، اما نمیخواستم باور کنم ، چون هم به خانمم اعتماد کامل داشتم ... ولی بعد مطمئن شدم چه خاکی به سرم شده ...رفیقم و زنم .... » زار میزد و می‌گفت : «با خودم، زنم و از دست دادم حاجی ...» 🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓