#گزارش
#بینالملل
♨️انگلیس از ادعای برابری و آزادی تا بدرفتاری با دخترانی که شروع به پوشیدن حجاب اسلامی می کنن
🔻دانش آموز مسلمان ساکن انگلیس از تبعیض و نابرابری می گوید: وقتی اولین بار روسری سر کردم، همکلاسی ام به من گفت دیگه نمی تونه به صورتم نگاه کنه
معلم به من گفت که پدرم من رو تحت فشار قرار داده تا روسری سر کنم
🔻یکی از اقوام که مسلمان هم نیست تا چند هفته با من حرف نزد
جامعه من رو به عنوان تافته جدا بافته و خارجی قلمداد کرد
🔻سال گذشته اتحادیه اروپا به شرکت ها و کارخانجات اجازه داد کارکنان محجبه خودشون رو اخراج کنن. یک روسری مانع ارائه ی خدمات در بیمارستان یا فروشگاه یا مدرسه نمیشه
📌کاش همونطور که در کشورهای غربی با کسانی که پوشش اسلامی دارن بدرفتاری می کنن و نمی پذرین شون. در کشورهای اسلامی هم با بدحجابی برخورد بشه و جامعه طردشون کنه
🌐منبع:https://metro.co.uk/2022/04/14/why-does-my-hijab-make-you-so-uncomfortable-16466771/
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب 🇮🇷
🌹🌹رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت سی ویکم 🌺وارد پذیرایی که شدم خشکم زد سید و خ
🌹🌹رمان #سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت سی و دوم
🌾با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم پیغامش رو که گوش کردم اشک تو چشمام حلقه زد" _سلام صبحت بخیر. خدا صدامون می کنه بیدار نمیشی؟ برای منم دعا کن."
🌱آبی به صورتم زدم خنکیش بهم چسبید! حرف هاش تو گوشم تکرار می شد صداش مثل لالایی دلنشین بود
نمازم رو شمرده و آرام خوندم با اینکه دو ساعت بیشتر نخوابیده بودم اما سرحال بودم.
🍂خدا خیلی دوستم داشت که اینطوری برای نماز بیدارم کرد دونه های تسبیح بالا و پایین می اومد صلوات هایی که نذر کرده بودم رو می فرستادم. چند بار سجده شکر بجا آوردم تازه تسلیم خواسته اش شده بودم که حاجتم براورده شد حالا معنی صبوری رو می فهمیدم...
🌻صدای جیلینگ جیلینگ برخورد قاشق به فنجان برام حکم موسیقی زیبا رو داشت! ولی صدای مامانم رو درآورد _چقدر هم میزنی بخور سرد شد!. دستمو زیر چونم گذاشتم و خیره نگاهش کردم.
_حالت خوبه؟!.
🌺_اره خیلی خوبم این احساسم رو مدیونتم. راستی چی شد که نظرت عوض شد؟بابا رو چطوری راضی کردی؟.
_سر فرصت میگم باید برم کلی کار دارم. با التماس گفتم:_من الان می خوام بدونم ،خیلی کنجکاوم!.
_قد تموم این سالها حرف نگفته داشتیم ازدواج تو بهونه ای شد یادی از گذشتمون کنیم بحث تو رو که پیش کشیدم اولش عصبانی شد اما بالاخره کوتاه اومد.
🌹با چشمای پر از اشک نگام کرد _با اینکه بهت گفته بودم دیگه مخالفتی با ازدواجت ندارم اما ته دلم نمی خواستم این اتفاق بیوفته! تا اینکه چند شب پیش.. یه خوابی دیدم... کسی ضمانت سید رو کرد که جای هیچ مخالفتی نبود! مطمئن شدم حتی یک روز کنارش زندگی کنی معنی خوشبختی رو می فهمی!...
🍀تو حیاط منتظرم بود به ساعتش اشاره کرد که یعنی زیاد معطل شده! قیافه مظلومی به خودم گرفتم _شرمنده!. نزدیکتر اومد شاخه گلی که پشت سرش قایم کرده بود رو مقابلم گرفت. از این فاصله هرم نفس هاش صورتم رو می سوزوند!.
💖گل رو بو کشیدم و گفتم:_غافلگیرم کردی ممنون. نگاه پر محبتش تا عمق روحم نفوذ کرد. قلبم داشت ازجا کنده می شد...
🌼حضرت معصومه من رو طلبیده بود اما این زیارت فرق داشت با کسی همسفر بودم که عاشقانه دوستش داشتم. خدا رو شکر مامانم اجازه داد این چند روز رو خونه فاطمه خانم بمونم. به مدیر مهد هم زنگ زدم هنوز سر کار نرفته مرخصی گرفتم!!.
🌷به بازوش تکیه دادم نگاهمون به گنبد افتاد نزدیک اذان بود و چه نمازی میشد که به عشقت اقتدا کنی من و تو باشیم و خدا و در جوار ملکوتی بهترین بنده اش. این یعنی اوج سعادت
🍃من از عهد آدم تو را دوست دارم
از آغاز عالم تو را دوست دارم
🍃چه شبها من و آسمان تا دم صبح
سرودیم نم نم: تو را دوست دارم
🍃نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی!
من ای حس مُبهم تو را دوست دارم
قیصرامین پور
ادامه دارد....
🌹@hejabuni | دانشگاه حجاب 🌹
زمان:
حجم:
223.4K
🎤سوال از شما 👇👇
❌سلام علیکم ،خسته نباشید،ببخشید،خودمون رو با چه کارهایی سرگرم کنیم که وقتمون خالیه،دنبال گناه نریم؟🔥
↯ پاسخ از استاد👇👇
🎵 حجه الاسلام مختاری
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
2.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 ماجرای شهید ابراهیم هادی و دختر جوان
🎙 استاد مسعود عالی
♢┅═✧🌺بهیادشهداصلوات🌺✧═┅♢
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
🌄💛|°•≈↯
شب جمعه ست....
هوایت نکنم میمیرمــــــــــــــــــــ....
#تولیدی
#پروفایل
#دلتنگ_حرم
#چادرم_یادگار_حرم
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب 🇮🇷
🔴به روز باشیم پاسخ به ۸ سوال متداول پیرامون واریز کمک معیشتی، به زبان ساده 🌸 @hejabuni | دانشگاه
🔴به روز باشیم
🔆 متن شبهه:
می گویند آرد را گران کردیم چون به کشورهای همسایه قاچاق می شد.
می گویند بحران جهانی گندم به خاطر جنگ اوکراین موجب گرانی آرد و ماکارونی شده.
اما نمی گویند میشل عون رئیس جمهور لبنان پنجم فروردین توئیت زده امیرعبداللهیان قول تأمین گندم به او داده!
آن موقع خبری از بحران نبود؟
🔆 پاسخ شبهه:
1⃣ هر سه گزاره صحیح و منطقی است. معلوم نیست نویسنده توئیت دقیقاً با چه چیزی مشکل دارد؟!
2⃣ بحران گندم در جهان، موجب کمبود و افزایش قیمت شده.از طرفی در ایران گندم فراوان است و ارزان. پس طبیعتاً قاچاق آن سود بسیاری دارد. پس گندم و آرد صنایع (نه نان مردم) را گران می کنند تا قاچاق به صرفه نباشد.
3⃣ البته نه نان گران شده و نه آرد صنایع، بلکه روش پرداخت یارانه آن تغییر کرده است. تا کنون یارانه آرد به ارز تعلق می گرفت و سود آن به جیب تولید کننده می رفت. چون مواد اولیه ارزان می خرید اما در بازار به نرخ آزاد می فروخت. اما از امروز بر اساس قانون حذف ارز ترجیحی، قرار است این یارانه مستقیماً به مصرف کننده پرداخت شود.
🌐http://fna.ir/1otnmo
4⃣ نویسنده دو پیش فرض دارد که هر دو غلط است:
١- بحران جهانی گندم گریبان ایران را گرفته.
٢- صادرات گندم به لبنان موجب کمبود در ایران و گرانی آن شده.
5⃣ ایران نه آنچنان تحت تأثیر بحران جهانی گندم است و نه گندمی به لبنان صادر کرده. ضمن اینکه اگر صادر کند، اتفاقاً خیلی هم خوب است. چون با فروش گندم با قیمت جهانی بسیار برای دولت سود آور است.
6⃣ وزیر امور خارجه، فقط وعده تأمین گندم به لبنان داده و قطعاً صدور مجوز صادرات به دست وزیر امور خارجه نیست. این خبر هم، یک خبر مخفی نبوده که بخواهید در توئیت های میشل عون دنبالش بگردید.در همان تاریخ، بسیاری از رسانه های داخلی همین خبر را منتشر کردند.
🌐https://www.ecoiran.com/fa/tiny/news-12698
🌐https://www.eghtesadonline.com/n/3BIg
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب 🇮🇷
🌹🌹رمان #سجده_عشق 🖌 نویسنده : عذرا خوئینی قسمت سی و دوم 🌾با صدای گوشیم از خواب بیدار شدم پی
🌹🌹رمان #سجده_عشق
🖌 نویسنده : عذرا خوئینی
قسمت : سی وسوم
🌱نمی دونم چه ساعتی از نیمه شب بود که با گریه خودم از خواب بیدار شدم پیشانی و صورتم خیس عرق بود نگاهی به لیلا انداختم خوابش حسابی عمیق بود.
🌼با احتیاط از پله ها پایین رفتم به تاریکی عادت نداشتم ، وارد آشپزخونه شدم که آب بخورم اما صدایی از سمت حیاط شنیدم آروم اروم خودم رو به در رسوندم سایه ای دیدم از ترس تمام تنم لرزید جیغ کوتاهی کشیدم! و به در چسبیدم. صدای قدم هاش به من نزدیک میشد تا خواستم دوباره داد بزنم دستی جلوی دهانم رو گرفت از شدت ترس نفس نفس میزدم!
🌾سرش رو نزدیک گوشم آورد و گفت:_نترس عزیزم منم! . لامپ سوخته بود می خواستم عوضش کنم! حیرت زده نگاهم رو به چهره اش دوختم. با خنده گفت:_اخه دختر خوب چرا برق رو روشن نکردی؟!.
🌺ناراحتیم از خندهش نبود دلم غصه فردا رو داشت نمی تونستم جلوی ریزش اشکام رو بگیرم سرمو روی شونه اش گذاشتم. با لحن غمگینی گفت:_این عشق برات درد سر شد همش غصه می خوری و چشمات بارونیه. تو رو خدا حلالم کن. خیالم از بابت مامانم و لیلا راحته فقط تنها نگرانیم تویی. بعد از من...
🌸سرمو بلند کردم و توچشماش نگاه کردم.
_این حرف رو نزن، من کنار تو خوشبختم. تازه معنی زندگی رو می فهمم. بیا از چیزهای خوب بگیم. با دستش اشکام رو پاک کرد
_باشه اول تو بگو.
🌻_وقتی برگشتی یه جشن ساده می گیریم فقط اقوام نزدیک رو دعوت می کنیم بعدش هم میریم مشهد! آخه تا حالا مشهد نرفتم. هیچ وقت قسمتم نشده...
_آره عزیزم حتما می ریم
🍀چفیه رو دور گردنش انداختم بغضم گرفت و دوباره اشکام جاری شد نگاهم رو ازش دزدیم .صدام کرد باز هم بی قرار شدم دستش رو گذاشت زیرچونم و سرم رو آورد بالا!
🌷_گلاره جانم ، داری اذیتم می کنی من طاقت اشکات رو ندارم. دلم می خواد همسرم صبور و مقاوم باشه.
به سختی لبخند زدم:_(بعد این همه مدت اونم موقع رفتن اسمش رو صدا کردم) محسن ...
🍂_جان محسن.
_بهم قول بده زود برمی گردی. باشه؟
.لب هاش رو روی هم فشرد با اینکه سکوتش زیاد طول نکشید اما هزاران حرف داشت!.
_هرچی خواست خدا باشه همون میشه.
🌴لیلا قران به دست اومد حیاط، فاطمه خانم هم نای راه رفتن نداشت. با اینکه نگران به نظر می رسید اما ناراضی نبود. به صبوریش غبطه خوردم. از زیر قران رد شد.
🍁مادرش رو درآغوش گرفت لحظه سختی بود. از ما خواست بیرون نیاییم در رو که باز کرد احساس کردم قلبم از کار افتاد دلم طاقت نیاورد دویدم تو کوچه ،صداش کردم یک لحظه ایستاد اما به عقب برنگشت حتما می ترسید اراده اش سست بشه دوباره به راهش ادامه داد!...
❄ تازه یادم افتاد پشت سرش آب نریختم اما دیگه فایده ای نداشت رفته بود!....
🍃در رفتن جان از بدن گويند هر نوعي سخن
من خود به چشم خويشتن ديدم که جانم مي رود
ادامه دارد....
🌹 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🌹