فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پزشکیان رئیسجمهور منتخب شد
🔹کل آرای شمارششده: ۳۰.۵۳۰.۱۵۷ رأی
🔹مسعود پزشکیان: ۱۶.۳۸۴.۴۰۳ رأی
🔸سعید جلیلی: ۱۳.۵۳۸.۱۷۹ رأی
🔹میزان مشارکت: 49.8%
✅ پیروز قطعی انتخابات، با نسبت بسیار زیاد، آقای جمهوری اسلامی ایران عزیزمان است.🇮🇷✌️
سربلند باشی و مقتدر، وطنم
💌 #ارسالی_شما 👇👇👇
🔆 آرام باشید
وَعَسىٰ أَن تَكرَهوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَكُم
چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید، حال آن که خیرِ شما در آن است
(سوره بقره آیه ۲۱۶)
آروم باش بنده خوب خدا
پزشکیان انتخاب رو برد! ناراحتی؟
تو که با حسن نیت تمام سعی و تلاش خودت رو کردی ودلت میخواست با آمدن جلیلی به اسلام وانقلاب ورهبری کمک کرده باشی
🔹
مژده بر تو ...
خدا شاهد هست که نیت تو پاک بود وتو به تکلیف شرعی خودت عمل کردی والان هم که ناراحت هستی غم تو بخاطر نگرانیت برای اسلام وانقلاب هست درسته؟
اما بدان! در پشت پرده این انتخابات حکمتی از خداوند قرار گرفته که ما بی خبریم ...
شاید اگر قرار بود سعید جلیلی رای بیاره که خدا شهید رئیسی رو نمی برد ...🥺
قطعا ان شاءالله این انتخابات واین حوادث با مقدمات ظهور امام زمان (عج )ارتباط دارد که اکنون برای ما قابل ادراک نیست
به قهقهه مستانه کسانی که به ظاهر انتخابات رو برده اند نگاه نکن
غمگین مباش! غُر نزن ،سرزنش نکن استیکر افسردگی نفرست و اجر خودت رو کم نکن
چون ؛
این مملکت صاحب الزمان دارد
این مملکت بزرگتر دارد (یا امام رضا)
این مملکت ولی امری بزرگوار وصاحب آرامش دارد
این مملکت در پس پرده شهدایی چون سلیمانی دارد که دعا گو هستن
وبعداز همه اینها
این مملکت قانون اساسی ،مجلس انقلابی وسپاه مقتدر دارد
آرام باش، لبخند بزن ،پاشو به فکر عزاداری محرمت باش
شاید به زودی حکمت نتیجه این انتخابات رو فهمیدی ...
چیدمان مقدمات ظهور مدتهاست که آغاز شد و این واقعه قطعه ای از پازل آنست ان شالله...
سلام بر قاسم سلیمانی
سلام بر رئیسی ویارانش
═ೋ❅🗳❅ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
💌 #ارسالی_شما 👇👇👇 🔆 آرام باشید وَعَسىٰ أَن تَكرَهوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَكُم چه بسا چیزی را خوش
.
💌 #ارسالی_شما 👇👇👇
سلام. وقت بخیر.
همه ناراحت هستیم که چرا اینطوری شد. اما! می خواستم دو نکته که نه، حرف دوستانه بگم.
اولا تو یه هفته تونستیم همه با همکاری، چه مجازی چه حضوری. در بالا آوردن درصد مشارکت نقش داشته باشیم؛
و البته جای خوشحالی داره و همینطور جای غم که متاسفانه چرا تو این دو سه سال کار نکرده ایم. و البته متوجه شدیم اگه پای حرف یه عده بنشینیم می تونیم اونا رو با خودمون همراه کنیم.
دوما الان رسانه های ضد انقلاب و همه ی مخالفان آبادانی ایران، به دلیل اینکه نصف مردم تقریبا در انتخابات شرکت کردند، حکومت رو هنوز دارای مشروعیت می دونند و دوباره رو می آورند به کار رسانه ای قوی تر! و این هم موجب خوشحالیه هم یه زنگ خطر برای ما که در همه جا، حضوری و مجازی برای انقلاب و ایران تمام تلاش مون رو کنیم.
به شخصه، به جای زانوی غم بغل گرفتن، دوست دارم بروم و فعالیت مجازی ام رو قوی تر ادامه بدهم. و به قول حضرت آقا جهاد تبیین رو انجام بدم.
═ೋ❅🗳❅ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
📢 پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی
به مناسبت انتخابات ریاست جمهوری چهاردهم
✏️ بسم الله الرّحمن الرّحیم
والحمد لله ربّ العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین سیما بقیّة الله روحی فداه.
خدای عزیز و رحیم را سپاس که با اراده و توفیق او ملت بزرگ ایران توانست پس از مصیبت سنگین فقدان رئیس جمهور شهید، در مدت کوتاه قانونی، صحنهی انتخابات ریاست جمهوری را سامان دهد و در دو جمعهی پیاپی، انتخاباتی آزاد و شفاف برگزار کند و از میان چند نامزد، با اکثریت آراء رئیس جمهور کشور را برگزیند.
✏️ مسئولان محترم برگزاری انتخابات، با شتاب لازم و امانت کامل، وظائف خود را انجام دادند، و مردم عزیز، با احساس مسئولیت به میدان آمدند و صحنهئی گرم و پرشور آفریدند و صندوقهای انتخاباتی را در دو مرحله با بیش از ۵۵ میلیون رأی انباشتند.
✏️ این حرکت بزرگ در رویاروئی با غوغای دستسازِ تحریم انتخابات، که دشمنان ملت ایران برای القای ناامیدی و بُنبست به راه انداخته بودند، کاری درخشان و فراموش نشدنی است و همهی نامزدهای محترم و همهی کسانی که برای پیروزیِ هر یک از آنان، هفتهها تلاش شبانهروزی کردند در افتخار و ثواب آن شریکند.
✏️ اکنون ملت ایران رئیس جمهور خود را انتخاب کرده است. اینجانب با تبریک به ملت و به رئیس جمهور منتخب و به همهی فعالان این صحنهی حساس مخصوصاً جوانان پرشور ستادهای انتخاباتی نامزدها، همگان را به همکاری و نیکاندیشی برای پیشرفت و عزت روزافزون کشور توصیه میکنم. شایسته است رفتارهای رقابتی دوران انتخابات به هنجارهای رفاقتی تبدیل شود و هر کس در حدّ توان خود برای آبادانی مادی و معنوی کشور تلاش کند.
✏️ به جناب آقای دکتر پزشکیان رئیس جمهور منتخب نیز توصیه میکنم با توکل به خداوند رحمان به افقهای بلند و روشن چشم بدوزند و در ادامهی راه شهید رئیسی از ظرفیتهای فراوان کشور بویژه منابع انسانیِ جوان و انقلابی و مؤمن، برای آسایش مردم و پیشرفت کشور بیشترین بهره را ببرند.
✏️ بار دیگر جبههی سپاس بر درگاه حضرت حق میگذارم و به حضرت بقیة الله اعظم روحی فداه درود و سلام میفرستم و یاد شهیدان والامقام و امام بزرگوار شهیدان را گرامی میدارم و از همهی نامزدهای محترم و فعالان عرصهی انتخابات که در این برههی حساس نقشآفرینی کردند، و نیز رسانهی ملی و حافظان امنیت کشور و دستگاههای اجرایی و نظارتی بر انتخابات سپاسگزاری میکنم.
سیّدعلی خامنهای
۱۴۰۳/۴/۱۶
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
متشکریم
ای مرد بیادعا 🌿
قطعا دعای خیر شهید عزیزمان بدرقه راهت است♡
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
سلام بر همه برادران و خواهران و عزیزان انقلابی و ولایی و دغدغه مند
دیروز روز آزمون و امتحان بزرگ دیگری در تاریخ پُر فراز و پر نشیب انقلاب اسلامی بود.
کسانیکه به تکلیف شرعی و ملی خود عمل کردند رو سفید و قبول این آزمودند.
🌹 درود بر همه کسانی که در افزایش شور و شعور انقلابی سهیم شدند.
🌹 درود بر کسانیکه خواست رهبری مبنی بر حضور حداکثری را تحقق ببخشیدند.
🌹درود بر کسانیکه برای رضای خدا به صحنه انتخابات آمدند.
🌹 درود بر کسانیکه به کاندیدای اصلح رای دادند.
نتیجه انتخابات، بر اساس حکمت الهی است؛ و به امید خدا یقیناً خیری در آن خواهد بود.
برنده میدان دیروز، ملت ایران بوده است.
نگران نباشید که خدا با ماست و کشتی مستحکم انقلاب اسلامی لنگربانی چون امام خامنه ای و ناخدایی چون امام زمان عج الله فرجه دارد.
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
1_5718595321.mp3
2.24M
🏴•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ ↻
داره میاد دوباره باز بوی محرم ...
🎙#طاهری | #مداحی | #محرم
═ೋ۞°•🖤•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
هشدار هشدار.mp3
4.01M
🔔 مهم و فوری💯
📣 چند نکتۀ مهم و هشدار اساسی دربارۀ انتخابات
‼️ گوش کنید و به گوش بقیه برسونید.
🎙#محسن_عباسی_ولدی
🗳 #انتخابات
هدایت شده از اخبار ۲۴ ⏰
⏰ توهین و سرزنش قومیتها نهتنها کاستیهای جبهه انقلاب را جبران نخواهد کرد که مثل سمی برای تصویر مردم از انقلابیها ست.
اگر موقع شکست نمیتوانید خودتان را کنترل کنید و به یاوهگویی میافتید هزینه شما از فایدهتان برای انقلاب بیشتر است، دنبال کسب و کارتان بروید و بیش از این برای انقلاب هزینهتراشی نکنید.
❗️ ضمنا کانالی که در ایتا به اقوام لجنپراکنی میکنه باید بسته بشه😡
@Akhbare_24
دانشگاه حجاب
⏰ توهین و سرزنش قومیتها نهتنها کاستیهای جبهه انقلاب را جبران نخواهد کرد که مثل سمی برای تصویر مر
#نظر_شما 👇🧐
من نمیگم توهین کرد
ولی واقعا دیگه انتظاری ندارم با این ملت بشه تمدن سازی کرد.
این ها منو یاد جاهلیت قبل از اسلام میندازن که عرب بودن و فلان قبیله بودن افتخار بود.
من عرب هستم ولی هیچ وقت بهش افتخار نکردم. چون انسان بودن اولویت داره به اقوام و قبایل!
🥀🍂
از عرش، از میان حسینیه خدا
آمد صدای ناله «حی علی العزاء»
جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد
گفتند تسلیت همه بر ساحت خدا
#استوری | #پروفایل | #تولیدی
═ೋ۞°•🖤•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🌾سلام همراهان عزیز رمان شبانه،،
امشب رمان دو پارت بارگزاری میشه
بمناسبت مشارکت بالای شما در انتخابات
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_بیست_هفتم🎬: همه چیز طبق نظریه شمسی پیش میرفت و شمسی و فتانه تمام راه ه
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_بیست_هشتم 🎬:
فتانه با اینکه همیشه دعا می کرد صمد از جلوی راهش کنار برود تا به اسحاق که مدتی بود با او در ارتباط بود برسد، با دیدن صحنهٔ تصادف که کلهٔ صمد زیر بنز قرار گرفت و در یک لحظه مانند توپی ترکید و خون و مغز ان مرد بینوا و مهربان به اطراف پاشید، دلش گرفت، قطره اشکی از گوشهٔ چشمش سرازیر شد.
شمسی با سنگدلی که برای یک زن عجیب بود، به صحنه پیش رو نگاه میکرد و لبخند ریزی زد رو به فتانه گفت: ببین موکل چه کارها میکنه! من و تو نتونستیم کاری کنیم اما موکل سفلی یک لحظه کارش را تموم کرد و بعد خیره به چشمهای فتانه شد و با تعجب گفت: تو داری گریه میکنی؟! یه کوه سنگی را از بین راهت برداشتم، حالا آبغوره گرفتنت برای چیه؟! تو که از صمد بدت میومد..
فتانه سری تکان داد وگفت: آره صمد مرد مهربونی بود اما در حد و اندازه من نبود، من یه شوهر میخوام مثل اسحاق، هم کشته و مرده ام هست و هم خوشتیپ و خوش قیافه است ،ماشین هم داره راحت میتونیم بریم تهران و بیایم، مثل صمد نیست که همش بند زمین و درخت و آبیاری و گل و شل باشه...
شمسی با شنیدن این حرف انگار کاسهٔ آب سردی بر سرش ریخته باشند، چشمهایش را ریز کرد و گفت: ببینم چی گفتی تو؟! اسحاااق؟! تو...تو..تو به من قول دادی، قرار شد جاری من بشی و محمود را تور کنی، نه اینکه فیلت یاد هندستون کنه و مرد دیگه ای را زیر نظر کنی...
فتانه سرش را به طرفی دیگر برگرداند و گفت: وای نمیتونم ببینم! جمعیت دور صمد بدبخت جمع شدن، پاشو بریم، الان وقت مناسبی برای این حرفا نیست..پاشو..
شمسی با عصبانیت دست فتانه را کشید و گفت: کجا بری؟! میگم تکلیف قول و قرارمون چی میشه؟! اسحاق مسحاق نداریم هااا
فتانه دستش را کشید و گفت: درسته من محمود را دوست داشتم اما الان محمود زن داره تازه اگرم زنش را طلاق بده ،اون دوتا بچه داره، من میبا پرستار بچه هاش بشم و از طرفی به گوشم رسیده که حسن آقا پشت سر من حرف میزده و میگفته: این دخترهٔ جوون، با وجود یه شوهر زیبا و کاری و باخدا مثل صمد،با اسحاق روی هم ریخته، پس وقتی پدر محمود اینجور میگه، مطمئن باش هیچوقت اجازه نمیده پسرش بیاد یکی مثل من را که پشت سرش حرف و حدیث هست بگیره...
شمسی چشم غره ای به فتانه رفت و گفت: تو چکار به اینا داری،من محمود را برات جور میکنم...
فتانه که در دلش به خریت شمسی میخندید، در حالیکه بر سرش میزد از پشت درخت بیرون آمد و به سمت جمعیتی که دور پیکر بی جان صمد جمع شده بودند رفت، او باید فیلم بازی می کرد تا کسی این تصادف مرگبار را به پای فتانه ننویسد..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_بیست_هشتم 🎬: فتانه با اینکه همیشه دعا می کرد صمد از جلوی راهش کنار برو
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_بیست_نهم 🎬:
روز چهلم صمد بود و مردم در این چهل روز، هزاران حرف درباره مرگ صمد زدند و آخرش هم به فتانه رسیدند، همه اعتقاد داشتند هر چه هست زیر سر فتانه است چون در آن روستای کوچک همه میدانستند که صمد عاشقانه فتانه را دوست دارد و فتانه او را از خود میراند و چشمش دنبال کس دیگری ست ، در این مدت چهل روز گهگاهی مخفیانه فتانه با اسحاق دیدار داشت و قول و قرار گذاشته بودند تا بعد از مراسم چهل صمد به دور از چشم مردم، هر دو به تهران بروند و بی سرو صدا زندگی رؤیایی در تهران راه بیاندازند.
شمسی هم که متوجه ارتباط عمیق فتانه و اسحاق شده بود،انگار در لاک خود فرو رفته بود و سعی می کرد به فتانه نزدیک نشود.
فتانه برای اینکه نشان دهد صمد را دوست داشته، حکم کرده بود که مراسم چهلم در خانه پدر بزرگش برگزار شود، خانهٔ ملا غلام مملو از جمعیت شده بود، صدای شیون مادری که جوانش را از دست داده بلند بود و دیز مملو حلوا و خرما همراه با سینی های چایی داخل اتاق ها میشد و خالی برمی گشت.
فتانه لباس مشکی و روسری مشکی که اطرافش زردوزی شده بود برتن کرده بود و جمعیت را زیر نظر داشت و گهگاهی قطره اشکی هم میریخت تا مردم را فریب دهد، ناگهان نیروی درونی از او خواست تا از اتاق بیرون بیاید و روی حیاط برود.
فتانه ناخواسته از جا بلند شد، از در اتاق بیرون رفت،جلوی در کپه ای از گالش و دمپایی های رنگارنگ بود، فتانه با پای برهنه روی کپه کفش ایستاد، خیره به دود هیزمی شد که از زیر دیگ بزرگ آبگوشت به هوا بلند بود و بچه هایی که دور و بر آتش میپلکیدند و در عالم خود غرق بودند.
در همین حین صدای آشنایی از کنارش او را به خود آورد: سلام فتانه، ان شاالله غم آخرت باشه، ان شالله بقای عمر شما باشه..
فتانه رویش را به سمت راستش چرخاند و تا چشمش به آن مرد افتاد، انگاری بندی درون دلش پاره شد، قلبش به تپش افتاد و احساس گر گرفتی داشت،با حالتی دستپاچه گفت: س..س..سلام آقا محمود، خوش آمدید، کاش توی یه موقعیت دیگه به خونه ام دعوتت می کردم، خیلی لطف کردین
محمود که انگار نیروی ماورایی به او دستور میداد که دلبری کند گفت: غصه نخور و گریه نکن فتانه خانم که چشمای قشنگت پف میکنه، قسمت باشه جور دیگه ای هم میهمانت میشم.
با این حرف محمود عرق سردی روی تن فتانه نشست، هیکل مردانه و صورت زیبای محمود گویی سحری داشت که تمام قول و قرارهایش با اسحاق را فراموش کرد، فتانه چادر سیاه رنگ سرش را رها کرد به طوریکه قرص صورتش پیدا شود، همانطور که خود را مشغول بازی با روسری اش نشان میداد، روسری را عقب تر کشید تا زیبایی هایش را به رخ مردی بکشد که انگار جوانه عشقی در وجودش کاشته بود و با طنازی زنانه ای گفت: کاش تقدیر آنطور که ما می خواییم باشه..
محمود صدایش را پایین تر آورد و گفت: من تنها اومدم روستا، یه چند روزی هم اینجا میمونم، اگر دوست داشتی حال و هوایی عوض کنی، آخر هفته میرم تهران، تنها هم هستم، ماشین هم خااالی..
محمود نفهمید که این حرف از کجایش درآمد و اصلا چرا اینجور گفت!!
اما قند توی دل فتانه آب میشد که ناگهان قامت حسن آقا که می خواست وارد خانه شود از دور نمایان شد، گویی نیرویی به فتانه گوشزد کرد که حسن آقا آمد، فتانه نگاهی به در ورودی کرد و گفت: باشه خبرت می کنم و با زدن این حرف وارد اتاق شد و نمی دانست که کمی آن طرف تر، درست توی درگاه اتاق تنور، شمسی ،از دور او و محمود را زیر نظر دارد و لبخندی مرموزانه روی لبش نشسته بود...
حسن آقا وارد خانه شد و او حس کرد که محمود و فتانه را با هم دیده، اما جلوتر که آمد، فقط محمود بود، حسن آقا دست پسرش را گرفت و گفت: اومدی سرسلامتی بدی، فقط به ملا غلام و پدر و مادر صمد تسلیت بده، با این دخترهٔ چش سفید،چشم تو چشم نشی که هنوز کفن شوهر بدبختش خشک نشده، با مردهای دیگه روی هم ریخته...
محمود نفسش را آرام بیرون داد و همراه با پدر به سمت اتاقی رفتند که مردها در آنجا جمع بودند..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
🌸 تا اربـعـیـن عـربی خودت رو کامل کن 😉
😎 ۹ ماهه فقط با روزی ۱ ساعت عرب شو ⏰
💐 💯 ٪ پر بازده + قرنطینه علمی عربی ☺️
📲 @Poshtiban_arabi
📲 @Poshtiban_arabi
✍ جـهـت شـرکـت در دوره پـیـام دهـیـد 👆
✅ ثبت نام شروع شد
📲 eitaa.com/joinchat/644284519Cec7bd6dd5e
📲 eitaa.com/joinchat/644284519Cec7bd6dd5e
⭕️ برای شرکت در دوره عضو شوید👆