🔴توصیف فردوسی از زن ایرانی
🔻 #فردوسی می گوید: شیرین، شهربانوی ایرانی حجاب چادر را اختیار کرده بود و هیچکس جز همسرش موی او را ندیده بود 👌
🖋پ.ن: بعضیام از فردوسی، فقط چهار تا بیت جعلی ضدعربی حفظ هستن. حتی در طرفداری شون هم صادق نیستن. حرف ایرانی بودن و #آریایی بودن میزنند، ولی شبیه غربیها لباس میپوشند. از شیرین حرف میزنن اما از مصی تقلید میکنن❗️
@clad_girls
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
دانشگاه حجاب
شیوه های امر به معروف و نهی از منکر تهدیدی (وعیدی) #9 #شیوه_ها #امر_به_معروف #تولیدی @hejabuni
شیوه های امر به معروف و نهی از منکر
وعده ای
#10
#شیوه_ها
#امر_به_معروف
#تولیدی
@hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#پرسش_پاسخ
#شیک_پوش
🤔 الان زیاد گفته میشه که باحجابا باید بیرون هم شیک پوش باشن ؛ اگه بخوایم واقعا یک محجبه باشیم میتونیم هم شیک پوش باشیم و هم محجبه، این دو باهم منافات نداره⁉️
✍ جواب :
✅ آراستگی بدون تبرج خوبه و اشکالی نداره
😍 بایدم یه خانوم چادری چادرش اتو داشته باشه و لباساش مرتب باشه
⚠️ اما نه طوری که باعث جلب توجه و خودنمایی بشه
حتی لباس های خاص و شیک هم ایرادی نداره اما در جمع زنونه، نه جلوی نامحرم❌
😊 پس اگر قراره شیک پوش باشیم حواسمون باشه👇
❣ اگر روسری یا لباسمون زیبا بود و جلب توجه میکرد بپوشونیم.❣
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
💢 #فساد_جنسی در رسانه آمریکا
🔻"بریت مک هنری" مجری شبکه "فاکس نیوز" (شبکه محبوب دونالد ترامپ) از این رسانه آمریکایی و چند تن از همکارانش به اتهام #آزار_جنسی به دادگاه شکایت کرد
🔻"مک هنری" در پیامی توییتری نوشت:
《من برای گرفتن حق خودم و زنان امثال خودم و انجام دادن کاری که درست است ایستادگی می کنم》
🔻برای اثبات همه چیزهایی که من مدعی آنها شده ام اسناد وجود دارد بی صبرانه منتظر روز دادگاه هستم
🤔آخر نفهمیدیم اونجا که چشم و دلشون سیر و عادی شده همه چیز چرا این اتفاقا میوفته❗️
🌐منبع:https://www.nytimes.com/2019/12/10/us/britt-mchenry-tyrus-fox-news.html
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
@hejabuni.mp3
590.8K
🌸این قسمت 👈 درجات بی حجابی
باید امر به معروفمون هم درجه بندی بشه ...😳
#حجاب
#تولیدی
#استاد_حکیمی
#صوت_ساندویچی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تفاوتهای روانشناختی زن و مرد
➕ خاطره جالب #استاد_پناهیان از یک اردوی دانشجویی
#هــمسرانہ💟
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
◈✿° یه کلام حرف حساب°✿◈
✔️ اگر دو تا #نامحرم در فضايي باشند که سومي نتواند وارد بشود ، بدانيد نفر سومي که وارد مي شود #شيطان است😥
بر اساس اين معيار خيلي ها فکر ميکنند که خلوت یعنی در اتاقي برويم و در را ببنديم🚪
ولي متناسب با مسائل روز خيلي از تلفنها و پيامک ها ☎️ خيلي از چت ها ، اين ها همان #خلوت_با _نامحرم است ☝️
ملاکش جايي است که نفر سومي نتواند بيايد . مي گويد : من پيام مي دهم و طرف را هم نديده ام ، خوب چرا پيام میدهی؟
آيا اين پيامک هايي که مي دهيد حاضر هستيد کس ديگري آنرا ببيند؟ 😐
حاضر هستيد ديگري هم بخواند ؟
اگر نه معلوم است که اين همان مصداق خلوت کردن با نامحرم است ✔
@chat_tory
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
📲 #معرفی_نرم_افزار
📜نام نرم افزار : برخورد با نامحرمان در قرآن
🖋نرم افزار توسط گروه نرم افزاری هفت ارائه شده است. ✅
🗯 این نرم افزار به شیوه های برخورد با نامحرمان در شرایط مختلف با توجه به داستانهای قرآن میپردازد.📿
برخی از قابلیت های نرم افزار : 👇
قابلیت تغییر فونت
اشتراک گذاری مطالب از طریق بلوتوث ، ایمیل ، پیام کوتاه و...
قابلیت جست و جو در عناوین و متن ها
و...
«برخورد با نامحرمان در قرآن» را در بازار اندروید ببینید:
http://cafebazaar.ir/app/?id=ir.sadegh.story22&ref=share
#نرم_افزار_خوب
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب 🎓
#گزارش
#بینالملل
#تولد_دوباره
*عاقبت "جوینده"، "یابنده" می شود*
💢"ترزا کوربین":آغاز سفر من به سوی #اسلام وقتی بود که من ۱۵ سال داشتم و یک سوال اعتقادی برام پیش اومد
❓برای پیداکردن جواب سوالم سراغ خیلی ها رفتم ولی جواب هاشون قانعم نکرد
❓من درمورد خلقت انسان و جهان آفرینش سوال داشتم و همونطور که در جستجوی جواب سوالم بودم دینی را یافتم به نام #اسلام
🔻من جواب همه سوالاتم رو در اسلام یافتم.من از اینکه اسلام رو پیدا کرده بودم خیلی خوشحال بودم
🔻پیامبران الهی از موسی تا عیسی و حضرت محمد(ص) همه مردم رو به پرستش یک خدا دعوت می کنند
🔻من به #حجابم افتخار می کنم. #حجاب دستان من را نبسته . #حجاب مانع ورود اطلاعات به ذهن من نمی شه ولی من اینهارو قبلا نمی دونستم
🔻وقتی از یک زن مسلمان می پرسی که چرا حجاب رو انتخاب کردی؟ می گه: بخاطر اطاعت و تشکر از خدا و شناخته شدن به عنوان یک زن مسلمان
🌐منبع:https://edition.cnn.com/2014/10/14/opinion/muslim-convert-irpt/index.html
#تولیدی
🌸 @hejabuni | دانشگاه حجاب🎓
دانشگاه حجاب
بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌛عاشقی به افق حلب🌜 #پارت_بیستم _ریحانه جان پاشو عمه ...پاشو آماده شو بر
بسم رب الشهدا و الصدیقین
🌛عاشقی به افق حلب🌜
#پارت_بیستُ_یکم
مراسم عزاداری که تمام شد به خانه برگشتیم...
بدون حرف به اتاق رفتم.
پرده کنار زده بود ،از همان صبح که بیدار شدم ...
دوباره چشمم به گنبد مسجد افتاد بعد.
از ظهر عاشورا ،باران قشنگی می بارید که گلدسته را به زیبایی جلوه می داد ...
اشکی برای باریدن نداشت،م انگار که چشمه اشک هایم خشکیده بود...
بدون پلک زدن زل زده بودم به حیاط باغ...
خاطره های قشنگی را در این باغ ساخته بودم، اما حالا هر کدامشان آینه دق شده بود برایم...
لابلای خاطرات پرسه میزدم که عمه صدایم زد، مادرم پشت تلفن بود...
به سرعت به طبقه پایین رفتم و گوشی را برداشتند :
+جانم مامان؟ سلام...
_سلام مامان ،خوبی ؟خوش میگذره؟
+ممنون مامان بد نیست،م شما خوبی؟ جای شما خالی ...
_الحمدلله ! ریحانه جان مربی والیبال زنگ زده بود.
+چیکار داشت؟!
_برای مسابقات استانی انتخاب شدی عزیزم. گفت باید این هفته بری باشگاه و تمرینات را شروع کنی... خواستم بگم امشب بعد از مراسم شام غریبان اگر تونستی برگرد که فردا بری باشگاه.
+آخه من الان با این حال و روزم چه مسابقه ای برم مامان! پام هنوز درد میکنه ...
_دخترم این همه سال تلاش کردی که به اینجا برسی! به نظر من بری بهتره. برای روحیه ات هم خوبه... +چشم مامان...
_بی بلا عزیزم .مراقب خودت باش منتظرتم.کارینداره دخترم؟
+چشم ...همچنین مامان .خداحافظ
تلفن را گذاشتم و به سمت پله ها رفتم...
من حوصله هیچ کاری را نداشتم..
حتی غذا خوردن! چه رسد به مسابقه!
برای مراسم شام غریبان عمو محمد به دنبالمان آمد ...
از بعد از ظهر تا حالا از اتاق بیرون نرفته بودند و عمه این جریان را به عمو گفت.
عمو به اتاق آمد و نگاهی به من کرد:
_ چرا کز کردی یه گوشه ؟چیزی که نمیخوری! گریه هم می کنی! خواب درست و حسابی هم که نداری!میخوای خودتو بکشی؟
+خوبم عمو...
_اما رنگ و روت چیز دیگه ای میگه! آماده شو بریم هیئت. قبلش هم حتما چیزی بخور...
+چشم.
لباسهایم را پوشیدم و حرکت کردیم.
در حسینیه همه گریه میکردند. چراغ ها خاموش بود هر کس شمعی روشن کرده بود و گریه میکرد...
شمع هایم را برداشتم و بیرون حسینیه رفتم.
هوا تاریک بود و سوز سردی داشت.
لرز به جانم افتاده بود...
پشت حسینیه رفتم و شمع ها را دانهدانه روشن کردم...
اولین شمع برای بابا !
دومین شمع برای بابا...
سومین شمع هم برای بابا...
چهارمین و پنجمین شمع هم به همین منوال...
یک شمع مانده بود، این هم برای خودم، مادرم، برادرم و خواهرم...
معده درد عجیبی داشتم، سرگیجه های مهیب...
چشمانم سیاهی میرفت.
به سوختن و آب شدن شمع ها نگاه می کردم ...
بی حس بودم و توان تکان خوردن نداشتم .
فقط زمین خوردنم را دیدم و چشم هایم بسته شد...
ادامه دارد...
✍نویسنده: #میم_سلیمی
🌜🌹 @hejabuni 🌹🌛