لطفا نظراتتون رو درباره مباحثمون بهم بگید.
🆔 @fsabet6243
و اینکه چقدر این مطالب براتون مفید بود؟؟؟
با گوش جان منتظر نظراتتون هستم😘
♨️ مهم ترین مباحث مطرح شده در موضوع جنگ شناختی 👇
1⃣ چرا دو تا برادر حرف همو نمیفهمن؟ چرا انقدر فاصله اعتقادی بین عزیزانمون افتاده؟
2⃣ استیضاح مدیر تیک تاک توسط کنگره آمریکا
3⃣ تاثیر رسانه بر نخبه ی هوافضا
4⃣ چرا فهم مشترک نداریم؟ چرا تحمل مخالف نداریم؟
5⃣ ما دچار سوگیری های مختلف هستیم
6⃣ عاقبت دختری که از حباب رسانه ایش بیرون آوردنش
7⃣ تکنیک مارو ماهی،. سواد رسانه
8⃣ تنها شاهراه قطع نفوذ شبهات و اخبار غلط
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
♨️🤖اینستاگرام و فیسبوک به کمک #هوش_مصنوعی و با میکروفون گوشی کاربران را شنود میکنند!
📌بر اساس اسنادی که وبسایت ۴۰۴میدیا پیدا کرده است سیستم نرمافزاری شنود فعالانه با بهرهگیری از هوش مصنوعی و گوش دادن به مکالمات روزانه کاربران اطلاعات مورد نیاز برای تبلیغات را جمع میکند.سیستم پس از ثبت دادههای صوتی، آنها را با دادههای رفتاری هر کاربر تطبیق میدهد تا تبلیغات نهایی، بسیار هدفمندتر باشند.
📌شرکت رسانه ای CGM گفته که کاربران بر اساس مکالمات و رفتار آنلاین خود ردپایی از داده ها به جا می گذارند و نرم افزار مبتنی بر هوش مصنوعی این داده های رفتاری و صوتی را از بیش از 470 منبع جمع آوری و تجزیه و تحلیل میکند.
✍حالا این گزارش صرفا به جنبههای تبلیغاتی شنود با هوش مصنوعی اشاره میکنه؛ تصور کنید چقدر میتونه در #جنگ_شناختی برای شناسایی شخصیت کاربر و دستکاری ذهن او کاربرد داشته باشه!
🧠⚔علوم و جنگ شناختی
@CWarfare
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
🧐 فیلترینگ حبابی میدونی چیه⁉️ 😢 شما در فضای مجازی به خوبی رصد میشی 😒 باور کنین یا نه تمام رفتارها
🔖 یادتونه گفتم هوش مصنوعی گوگل و اینستا و سرورهای دیگه شما رو تحت نظر دارن و به شما بسته محتوایی میدن
👆👆👆
اینم نمونش📌
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_صد_نهم 🎬: نزدیک یک سال از مرگ سعید می گذشت، شراره به بهانه های مختلف ب
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_صد_دهم 🎬:
شراره گوشی را قطع کرد، روی تختش دراز کشید و همانطور که چشمناش برق میزد زیر لب شروع به خواندن وردی کرد، بوی تعفن در فضا پیچید، شراره بدون اینکه از جا بلند شود آهسته گفت: حالا وقتشه، می تونی کاری کنی که الان هم از شر مادر و هم بچه خلاص شم، الااان وقتشه، زود باش و با زدن این حرف روی پهلوی چپ خوابید و چشمانش را بست.
فاطمه در آستانهٔ زایمان بود و پرستار بخش روح الله را به دنبال گل و شیرینی فرستاده بود که یکباره دردهای زایمان از بین رفت و به جایش صورت فاطمه رنگش کبود شد، حالت تهوعی شدید به او دست داد، فاطمه همانطور که دست به کمینهٔ تخت می گرفت به سمت توالت حرکت کرد.
پزشک که داشت دستوراتی به کادر زایمان میداد، با بلند شدن فاطمه تعجب کرد و گفت: کجا خانمی؟!
فاطمه دستهایش را جلوی دهانش گرفت و هنوز به توالت نرسیده، هر چه خورده بود بالا آورد.
پرستارها به سمت فاطمه امدند و در حالیکه زیر بازوهایش را گرفته بودند و مانع سقوطش میشدند، او را به سمت تخت بردند.
فاطمه در حالتی نیمه بیهوش بود، چندین ساعت از زمان ورودش به بیمارستان میگذشت اما هنوز خبری از به دنیا آمدن بچه نبود.
چند پزشک بالای سر او ایستاده بودند و هرکدام راجع به وضعیتش اظهار نظر می کردند و در آخر همه ساکت شدند و پزشکی که گویا استاد همهٔ آنها بود اشاره ای به فاطمه که در حالت نیمه بیهوشی بود کرد و گفت: وضعیتش خوب بود اما انگار به طریقی بدنش به هم ریخته، خیلی عجیبه، ورم دست و پاش هر ساعت بیشتر میشه، نتایج آزمایشاتش چیزی را نشون نمیده و بررسی حرکات جنین نشان میده که حرکاتش به طرز عجیبی کم شده، تنها دلخوشیمان به ضربان قلب جنین هست که انهم به طور نامنظم است، کلا وضعیت هر دو خطرناک هست، پس هر کاری که فکر میکنید به نفع مادر و جنین هست انجام بدین فقط حواستون باشه، نجات جان مادر در اولویت هست.
بیرون در اتاق، مادر فاطمه که به تازگی رسیده بود، قران را از داخل کیفش بیرون آورد و شروع به خواندن کرد اما حواسش به در اتاق بود.
پرستاری از در خارج شد، مامان مریم خود را به سرعت به او رساند و همانطور که التماس از حرکاتش می بارید با لحنی نگران گفت: خانم دخترم در چه وضعی هست؟!
فاطمه خوش زا بود، چرا اینقدر طول کشیده؟نکنه اتفاقی افتاده؟!
پرستار نگاهی به او و قران دستش کرد و گفت: حالشون فعلا خوبه، اما دعا کنید زودتر بچه به دنیا بیاد وگرنه..
روح الله با حالتی نگران از ان سوی راهرو جلو امد وگفت: وگرنه چی؟! اگه لازمه با اولین پرواز ببرمش تهران؟!
پرستار سری تکان داد وگفت: نه امکان جابه جایی نیست، دعا کنید..
مادر فاطمه انگار چیزی یادش آمده باشد، با عجله مشغول گشتن داخل کیفش شد و بعد همانطور که کاغذ پیچیده در پلاستیک کوچکی را در دستان پرستار میگذاشت گفت: خانم تورو خدا اینو به بازوی فاطمه ببندین..
پرستار با تعجب نگاهی به کاغذ کرد و گفت: این چیه خانم؟!
مامان مریم گفت: ایه قران هست، یه جور حرز برای زنهای زائو، باعث راحت شدن زایمان میشه، تورو خدا اینو به فاطمه برسونین، پرستار چشمی گفت و دوباره به اتاق برگشت تا حرز را به فاطمه برساند.
و بالاخره بعد گذشت یک شبانه روز پر از التهاب، حسین، فرزند سوم فاطمه و روح الله پا به دنیا گذاشت
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
براساس واقعیت
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
دانشگاه حجاب
رمان واقعی«تجسم شیطان» #قسمت_صد_دهم 🎬: شراره گوشی را قطع کرد، روی تختش دراز کشید و همانطور که چشمناش
رمان واقعی«تجسم شیطان»
#قسمت_صد_یازدهم 🎬:
حسین تا یک ماه اول بچه ای خوب و بی سروصدا بود اما بعد از اینکه فاطمه به همراه همسرش برای دید و بازدید به خانه فتانه میرود، انگار این بچه زیر و رو میشود.
به محض رسیدن به تبریز ، حسین گویی بچه ای دیگر شده است یکسره گریه می کند و اصلا شیر مادر را نمی خورد و از طرفی بدن فاطمه مدام در حال ورم کردن است و نزد هر پزشک حاذقی هم که می روند نه بیماری را تشخیص می دهد و نه راه درمانی ارائه می شود.
با این احوالات روزگار به سختی میگذرد حسین یک ساله میشود، روابط روح الله و فاطمه مدام متشنج است و در عین حالی که با هم اختلاف سلیقه آنچنانی ندارند، اما سر هر موضوع کوچکی کارشان به بحث و دعوا می کشد.
روح الله دست بزن ندارد و اما همین بحث های همیشگی اثر مخربی روی فاطمه میگذارد،بطوریکه روزانه چندین قرص رنگ و وارنگ برای آرامش روح و روانش می خورد. دیگر شراره در زندگی فاطمه جایگاهی ندارد و به جای آن رضوان هر روز به او زنگ می زند و احوال او را میگیرد و فاطمه بی خبر از این مار خوش خط و خال، احوالات روحی خودش و حتی بحث های خانوادگی را برایش می گوید و فکر می کند رضوان سنگ صبوریست که خدا از آسمان برایش فرستاده و نمی داند که رضوان دختریست که با ترفند شراره وارد زندگی اینها شده، شراره زنی ست هوس باز و در عین حال کینه جو، حال هوس کرده روح الله را به چنگ بیاورد و از فاطمه کینه به دل گرفته، چرا که میداند روح الله ، عاشق بی چون و چرای فاطمه است.
پس دست های پنهانی شراره به صورت جادوهایی که به کمک موکلش به سرانجام می رساند در کار است، شراره که تازه پدرش جمشید را از دست داده، حال می خواهد با به چنگ آوردن روح الله هم درد بی شوهری و هم بی پدری را التیام دهد.
شراره مخفیانه آنقدر به روح الله پیام میدهد و عشوه گری می کند، درست است که روح الله به هیچ کدام از پیام های شراره جواب نمی دهد، اما او هم بشر است و معصوم نیست و ممکن الخطاست و روح الله میترسد ناخوداگاه در دام او گرفتار شود.
پیام های شراره و سحر و جادوهای او از یک طرف، فشار کاری از طرف دیگر و بیماری فاطمه همه دست به دست هم داده تا شرایط خانه برای روح الله سنگین شود و روح الله آرام آرام به طرفی کشیده شود که دوست ندارد اما انگار اجباریست در این میان..
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
D1738864T16700631(Web).mp3
16.32M
📓#کتاب_صوتی
#جنگ_فرخنده روایت زندگی فرخنده قلعه نوخشتی#
🧕پرستارجنگ
نویسنده: زینب بابکی
راوی معصومه عزیز محمدی .
#قسمت_چهارم🌱🌸
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872
22.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🟢
ببینید خیلی جالبه
وقتی که یک زن آتئیست، ضد اسلام و مسلمانان متحول می شود، با قرآن، اهلبیت علیهم السلام وامام حسین علیه السلام آشنا می شود.
لطفا با حال مناسب، تاانتها ببینید.
═ೋ۞°•دانشگاه حجاب•°۞ೋ═
eitaa.com/joinchat/1938161666Cd17b99a872