فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_ اولا من رسولیـم نریمـانۍ نیستـم
دوما اونـو آقـای مطیعۍ خونده چہ ربطۍ بہ آقاے نریمـانۍ داره؟(:
🖊به رفیقش پشت تلفن گفت:
ذکر "الهی به رقیه" بگو
مشکلت حل میشه
رفیقش یک تسبیح برداشت
به ده تا نرسیده
دوستاش زنگ زدن
و گفتن سفر کربلاش جور شده...!💔
#شهید_حسین_معز_غلامی🍃
#دلتنگی💔
#اللهم_الرزقناتوفیق_الشهادة_فی_سبیلک
#یادشهدا_باصلوات
🌷@hejastan
❤️هے نگاهتان بڪنم
گم بشوم در چِشمِتان !
گـم شـدن ...
در شبِ چشمان شما
پیـــدا شـدن اسـت ...
#عصرتون_شهدایی🌞✨
🌷🌱@hejastan
اربابِمݩ کسيسټ کهقلبمبهعشقِاو
باهرٺپشبهذکرحسـیݩ جاݩ نواگرفټ
هرکس رفیق مݩ شده مݩ را ݫمیݩ زده
اما حسـیݩ دسٺِ مرا بي صدا گرفټ..
@hejastan
8.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥شب چهارشنبه سوری چه کنیم😍
💥آخه فراخوان دادند☄
🍀یه شب ، هزار شب نمیشه ؟🤔
@hejastan
🖼مجموعه پوستر
🔰 با سپاهی از شهیدان خواهد آمد؛
روایت هایی از دلدادگی شهدا به امام زمان (عج) 🌹🌹
♦️شهید حمیدرضا اسدالهی
#روز_امید
#امام_زمان(عج)
#مهدویت
#شهدا
@hejastan
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
🌿🙃
گفت: باز هم شهید آوردن؟
یک مشت استخوان!
شب خواب دید در یک باتلاق است!
دستی او را گرفت...
پرسید: کی هستی؟
گفت: من همان یک مشت استخوانم(:
@hejastan
5.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 کلیپ | بیانات کمتر شنیده شده شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با مظلومیت شهدای استان هرمزگان
🔺 بندرعباس و استان هرمزگان در دفاع مقدس، نقش بسیار ارزندهای اما مظلومانهای دارد
☀️#نسال_الله_منازل_الشهدا
@hejastan
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯
6.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چهارشنبهسوری در ایران باستان چگونه برگزار میشد؟
⭕️ در طول زمان چه بلایی بر سر چهارشنبه سوری ایرانی آمده است؟
#چهارشنبه_سوری
✨برای دوستان خود#فوروارد کنید🙏
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@hejastan
🖇 خاطرهای تکان دهنده از جشن تکلیف دختر 9 ساله !
✿ در سال 1362 قرار شد برای ما، در مدرسه جشن تکلیف بگیرند. مدیر خوب مدرسه ما که خودش علاقه زیادی به بچهها داشت و تنها معلمي بود كه سر وقت در مدرسه با بچهها نماز مي خواند، به کلاس ما آمد و گفت: «بچهها برای دوشنبهي هفتهي آینده جشن تکلیف داریم؛ وسائل جشن تكليف خودتان را آماده کنید و به همراه مادران خود به مدرسه بیاورید.»
〽️ من همان جا غصهدار شدم چون در خانه ما به اين چيزها بها داده نميشد و خبري از نماز نبود.
◇ روزهای بعد، بچهها یکییکی وسایل خودشان را شاد و خرم با مادرانشان به مدرسه ميآوردند.
مدیر مدرسه مرا خواست و گفت: «چرا وسایل خود را نیاورده ای؟» من گریهکنان از دفتر بیرون آمدم.
◇ فردا مدیر مرا به دفتر برد و گفت: «دخترم! این چادر نماز و سجاده و عطر را مادرت برای تو آورده.»
ولی من میدانستم در خانه ما از این کارها خبری نیست.
❗️ بالأخره روز جشن تکلیف فرا رسید و حاج آقای بسیار خوشکلامی برای ما سخنرانی کرد و گفت: «بچهها به خانه که رفتید در اولین نمازتان در خانه، از خداي خود هر چه بخواهید خداي مهربان به شما میدهد.
آن روز خیلی به ما خوش گذشت.
◇ به خانه آمدم شب هنگام نماز مغرب، سجادهام را پهن کردم تا نماز بخوانم، مادرم نگاهي به سجاده كرد و با حالتي خاص اصلاً به من توجهی نکرد.
◇ من كه تازه به سن تكليف رسيده بودم انتظار داشتم مورد توجه قرار گيرم كه اينگونه نشد.
اما وقتی پدرم به خانه آمد و سجاده و چادر نماز من را ديد، عصبانی شد، سجاده مرا به گوشهای انداخت و گفت: برو سر درسات، این کارها یعنی چه؟!
◇ بغضم ترکید و از چشمانم اشک جاری شد و با ناراحتی و گریه به اتاقم رفتم. آن شب شام هم نخوردم و در همان حال، خوابم برد.
◇ اذان صبح از حسینیهای که نزدیک خانه ما بود به گوش میرسید، با شنیدن صدای اذان، دوباره گریهام گرفت، ناگهان صدای درب اتاقم مرا متوجه خود كرد.
〽️ پدر و مادرم هر دو مرا صدا میکردند، درب اتاق را باز کردم دیدم هر دو گریه کردهاند، با نگراني پرسيدم: چه شده؟! كه يكدفعه هر دو مرا در آغوش گرفتند و گفتند دیشب ظاهراً هر دو یک خواب مشترک دیدهایم.!
〽️ خواب ديديم ما را به طرف پرتگاه جهنم میبرند، میگفتند شما در دنیا نماز نخواندهاید و هيچ عمل خيري نداريد و مرتب از نخواندن نماز از ما با عصبانيت سؤال ميكردند و ما هم گریه میکردیم، جیغ میزدیم و هر چه تلاش میکردیم فایدهای نداشت، تا به پرتگاه آتش رسیدیم.
❗️ خیلی وحشت كرده بوديم. ناگهان صدایی به گوشمان رسيد كه گفته شد: «دست نگه دارید، دست نگه داريد، دیشب در خانهی اینها سجاده نماز پهن شده، به حرمت سجاده، دست نگه دارید.»
❗️ آن شب پدر و مادرم توبه کردند و به مدت چند سال قضای نمازها و روزههای خود را بجا آوردند و در يك فضای معنوی خاصی فرو رفتند و خداوند هم آنها را مورد عنايت قرار داد.
این روند ادامه داشت، تا در سال 74 هر دو به مکه رفتند و بعد از برگشت از حج تمتع، در فاصله چهل روز هر دو از دنیا رفتند و عاقبت به خیر شدند.
◇ اولین سال که معلم شدم و به كلاس درس رفتم، تلاش كردم تا آن مدیرم که آن سجاده را به من داده بود پیدا کنم. خیلی پرس و جو کردم تا فهمیدم در یک مدرسه، سال آخر خدمت را میگذراند.
❗️ وقتی رفتم و مدرسه را در شهرستان کیار استان چهار محال و بختیاری پیدا کردم، دیدم پارچهای مشکی به دیوار مدرسه نصب شده و درگذشت مدیر خوبم را تسلیت گفتهاند.
یک هفتهای میشد که به رحمت خدا رفته بود. خدا او را که باعث انقلابی زیبا در زندگی ما شد بیامرزد.
❗️ حال من ماندهام و سجاده آن عزیز که زندگی خانوادگی ما را منقلب کرد. حالا من به تأسي از آن مدير نمونه، مؤمن و متعهد، سالهاست معلم كلاس سوم ابتدايي هستم و در جشن تكليف دانش آموزان، ياد مدير متعهد خود را گرامي ميدارم و هر سال که میگذرد برکت را به واسطهی نماز اول وقت در زندگی خود احساس میکنم.
خواهر کوچک شما ـ التماس دعا
📚 کتاب پر پرواز ، ص 122
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
@hejastan
⟮ #تلنگرانه ⟯🗒🌿
سـرِ دوراهی گُـناه و ثـواب؛
به حُبّ شهادت فڪر ڪن؛
به نگاهِ امام زمانت فڪرڪن ...
ببين مۍتونۍ ازگناهبگذرۍ؟!
ازگناه ڪهگذشتی،از جونتم به راحتی مےگذری...
#امام_زمان
💚✾⃟⇐ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❤️❁❥❬حضـوࢪ تا ظهور
@hejastan
•••┈✾°🌱°✾┈•••
قبل از عروسی یه کارت دعوت مینویسه برای حضرت زهرا(س) و میندازه تو حرم حضرت معصومه(س).
بعد از عروسی خواب میبینه که حضرت زهرا(س) اومده بودن مراسم عروسیش. با تعجب میپرسه: خانم واقعا باور کنم که شما تشریف آوردید عروسی من؟
حضرت زهرا(س) هم جواب میدن: "مصطفی جان، ما اگه به مجالس شما نیایم کجا بریم؟!"
@hejastan