eitaa logo
جلوه ی شهادتـ❥
668 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.9هزار ویدیو
14 فایل
﷽ . . ✔این کانال متبرک شده از شهدا، وصیت نامه، خاطره ها، عکس ها، و....... ) "..شرط شهیـ♡ـد⚘ شدن ،شهیـ♡ـد⚘ بودن است.." ❈࿐کانال وقف مهدےفاطمہ است࿐❈ کپــےباذکـــرصـــلوات 🌱 @sobghj بخوان از شرایط☝🏻 ✅کانال همسایه @yaranmah
مشاهده در ایتا
دانلود
https://harfeto.timefriend.net/16436415660770 سلام دوستان شبتون بخیر. منتظر نظرات قشنگ شما هستیم
نماز اول وقت ( خاطره ای از شهید ابراهیم همت ) همسر شهيد حاج محمد ابراهيم همت مي گويد:« ابراهيم بعد از چند ماه عمليات به خانه آمد. سر تا پا خاكي بود و چشم هايش سرخ شده بود. به محض اينكه آمد، وضو گرفت و رفت كه نماز بخواند. به او گفتم: حاجي لااقل یه خستگي دَر كُن، بعد نماز بخوان. سر سجاده اش ايستاد و در حالي كه آستين هايش را پايين مي زد، به من گفت: من باعجله آمدم كه نماز اول وقتم از دست نرود. اين قدر خسته بود كه احساس مي كردم، هر لحظه ممكن است موقع نماز از حال برود». ابراهیم همت @hejastan
چشم های قشنگ ( از خاطرات شهید همت ) یه روز نگاه کردم تو چشمای حاج ابراهیم ، گفتم ابراهیم چشمات چقدر قشنگن ، گفتم چشمای تو خیلی زیبان و خدا چیزای زیبا رو برای ما نمی ذاره تو این دنیا برای خودش بر می داره مطمئنم حاجی تو وقتی شهید بشی سرت جدا می شه چشماتو خدا می بره. همسر حاج ابراهیم همت می گه چشمای ابراهیم من بخاطر این قشنگ بود یکی بخاطر اینکه این چشم ها هیچوقت به گناه باز نشد دوم اینکه هر وقت خونه بود سحر پا می شدم می دیدم چشمای قشنگ حاج ابراهیم دارن در خونه خدا چه اشکی می ریزن گفتم من مطمئنم این چشما رو خدا خاطر خواه شده چشمات نمی مونه آخرش هم تو عملیات خیبر از بالای دهانش و لبهاش سرش رفت چشما رو خدا با قابش برداشت و برد. 2 شهادت @hejastan
چرا حاج همت در پوتین بسیجی آب خورد؟ ( از خاطرات شهید همت ) راوي كه خود يك بسيجي است، مي‌گويد: محو سخنان حاج همت بودم که در صبحگاه لشگر با شور و هیجان و حرکات خاص سر و دستش مشغول سخنرانی بود. مثل همیشه آنقدر صحبت‌های حاجی گیرا بود که کسی به کار دیگری نپردازد. سکوت همه جا را فرا گرفته بود و صدا فقط طنین صدای حاج همت بود و صلوات گاه به گاه بچه‌ها. تو همین اوضاع پچ پچی توجه‌ها را به خود جلب کرد. صدای یکی از بسیجی‌های کم سن و سال لشگر بود که داشت با یکی از دوستاش صحبت می‌کرد. فرمانده دسته هرچی به این بسیجی تذکر می‌داد که ساکت شود و به صحبت‌های فرمانده لشگر گوش کند، توجهی نمی‌کرد. شیطنتش گل کرده بود و مثلاً می‌خواست نشان بدهد که بچه بسیجی از فرمانده لشگرش نمی‌ترسد. خلاصه فرمانده دسته یک، برخوردی با این بسیجی کرد و همهمه‌ای اطراف آنها ایجاد شد. سرو صداها که بالا گرفت، بالاخره حاج همت متوجه شد و صحبت‌هایش را قطع کرد و پرسید: «برادر! اون جا چه خبره؟ یک کم تحمل کنید زحمت رو کم می‌کنیم». کسی از میان صفوف به طرف حاجی رفت و چیزی در گوشش گفت. حاجی سری تکان داد و رو به جمعیت کرد و خیلی محکم و قاطع گفت: «آن برادری که باهاش برخورد شده بیاد جلو.» سکوتی سنگین همه میدان صبحگاه را فرا گرفت و لحظاتی بعد بسیجی کم سن و سال شروع کرد سلانه سلانه به سمت جایگاه حرکت کردن.حاجی صدایش را بلندتر کرد: «بدو برادر! بجنب» بسیجی جلوی جایگاه که رسید، حاجی محکم گفت: «بشمار سه پوتین هات را دربیار» و بعد شروع کرد به شمردن. بسیجی کمی جا خورد و سرش را به علامت تعجب به پهلو چرخاند. حاجی کمی تن صدایش را بلندتر کرد و گفت: «بجنب برادر! پوتین هات» بسیجی خیلی آرام به باز کردن بند پوتین هایش [مشغول شد]، همه شاهد صحنه بودند. بسیجی پوتین پای راستش را که از پا بیرون کشید، حاجی خم شد و دستش را دراز کرد و گفت: «بده به من برادر!» بسیجی یکه‌ای خورد و بی اختیار پوتین را به دست حاجی سپرد. حاجی لنگه پوتین را روی تریبون گذاشت و دست به کمرش برد و قمقمه‌اش را درآورد. در آن را باز کرد و آب آن را درون پوتین خالی کرد. همه هاج و واج مانده بودند که این دیگر چه جور تنبیهی است؟ حاجی انگار که حواسش به هیچ کجا نباشد، مشغول کار خودش بود و یکدفعه پوتین را بلند کرد و لبه آن را به دهان گذاشت و آب داخلش را نوشید و آن را دراز کرد به طرف بسیجی و خیلی آرام گفت: «برو سرجایت برادر!» بسیجی که مثل آدم آهنی سرجایش خشکش زد بود پوتین را گرفت و حاجی هم بلند و طوری که همه بشنوند گفت: «ابراهیم همت! خاک پای همه شما بسیجی‌هاست. ابراهیم همت توی پوتین شما بسیجی‌ها آب می‌خوره». جوان بسیجی یکدفعه مثل برق گرفته‌ها دستش را بالا برد و فریاد زد: برای سلامتی فرمانده لشگر حق صلوات و انفجار صلوات، محوطه صبحگاه را لرزاند. 3 شهادت @hejastan
جلوه ی شهادتـ❥
وَبِجَنـٰابِک‌اَنتَسِبُ‌فَـلااتُبعِدنۍ؛ وَچِہ‌خوشبختم‌مَن‌کِہ‌تـو‌رادارم...! ...シ
جلوه ی شهادتـ❥
دیـدی‌خنده‌ای‌که‌وسط‌گریهـ‌میاد ؛ چه‌حسِ‌خوبی‌داره؟! امام‌حسین(؏) برامون‌همون‌خنده‌ست؛ وسطِ‌گریه‌های زندگی‌مون(:
جلوه ی شهادتـ❥
؛ می‌رسد‌آ‌ن‌روز، کهـ‌ازشوقِ‌نگاهت به‌سر‌وپای‌دوم‌من !' __برایِ‌منجیِ‌نیامده‌ام(:
جلوه ی شهادتـ❥
💕 تا‌خدا‌هست‌پریشان‌نشود‌خاطر‌من🌿•
جلوه ی شهادتـ❥
🌱😇! 🌹-وَمَا‌لَنَا‌أَلّٰا‌نَتَوَکَّلَ‌عَلَی‌اللهِ‌وَقَدْ‌هَدَاناَ‌سُبُلَنَا-🌹 +مارا‌چه‌عذر‌وبهانه‌ای‌است‌که‌برخدا توکل‌نکنیم، درحالے‌ڪہ‌مارا‌به‌راه‌های‌خوشبختے وسعادت‌هدایت‌ڪرد..💛
سلام دوستان عزیز روزمون را با یاد و صلوات بر صاحب الزمان آقا امام زمان شروع میکنیم. 🌹
جلوه ی شهادتـ❥
•(هرچہ ڪویٺ دورٺر دلٺنگ ٺر، مشٺاق ٺر...🥀)• ↬🌸🦋
جلوه ی شهادتـ❥
میگفـت: جاموندےازڪربلانگـران‌نباش؛ خیالت‌راحـت‌بـاشھ... مادرهمیشـہ‌سھمِ‌بچہ‌اےکھ‌نیومده‌رو ڪِنارمیزاره! بیشترازسھمِـش‌ڪِنارمیزارھ(:
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌فرق‌اسـت‌میـٰان ڪسۍڪہ‌دَرانتظار شھآدت‌اَسـت و آن‌ڪہ‌شھـٰادت‌بہ انتظاراوست...! بہ‌قول‌حضرت‌آقا: مامدّعیٰان‌صف‌اوّل‌بودیم‌ازآخر مجلس‌شُھـدا‌راچیدنـد...!
‌‌‌‌‌ ‌ ‌〚 〛ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ╮ ╭ فقط یڪ‌بار ڪافی است از تهِ 🦋 دل خدا را ، صدا ڪنید ؛ دیگر ╯ ╰ مالِ خودتان نیستید و برای او ؛ می‌شوید ـ ـ ـ ـ ـ ـ❀ـ ـ ـ ـ ـ ـ شهیدامیر‌حاج‌امینی ┈••✾•🕊☆🕊•✾••┈ @hejastan ┈••✾•🕊☆🕊•✾••┈
جلوه ی شهادتـ❥
❤️͜͡🌸 ‹بِسْــمِ‌رَبِّ‌حُ‌ـسیـن‌جـٰان . .!› سَرِبازار‌ِمُحِبَت‌ڪِہ‌هَمِہ‌حِیرانَند غَم‌نَدارَم‌ڪِہ‌حُسِین‌اَست‌خَریدار‌دِلَم‌…! ❤️¦⇠ 🌸¦⇠
جلوه ی شهادتـ❥
﷽ اَللّهُمَ عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج . یـــوم‌الله ۲۲‌بهــــمن‌ مبارک‌باد.