eitaa logo
هجرت | مامان دکتر |موحد
23.6هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
309 ویدیو
22 فایل
مادرانگی هایم… (پزشکی، تربیتی) 🖊️هـجرتــــــــ / مادر-پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن‌ها و نشر بدون منبع (لینک) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری+حفظ حق‌الناس💕) تبلیغ https://eitaa.com/hejrat_tabligh
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ -------- «یکی از همان مجنون‌های وسط... شور بگیرم با شور دم بگیرم با دو دم مستانه بر سر بزنم مجنون بر سینه بکوبم... هیچ نفهمم و سوزناک و کش‌دار «حسین» بگویم...» این، تمام آرزوی من است این شب‌ها... تنها و تنها و تنها زمانی که دلم میخواهد ساعتی «مرد» باشم، و هیئت بروم و در آن حلقه‌ها و کوچه‌های سینه‌زنی گم شوم و فارغ از هردو دنیا، خاک بر سر بریزم... . . چادر به سر کشیده ام؛ در میان زنانی که از سرِ همراهی، بر سینه یا پا میزنند، حسّم، حسِّ قفس است... چشمانم را میبندم میروم میانِ حلقه حلقه کنار خیمه‌هاست زنان، از غصه‌ی دلِ بی‌تابِ زینب شور گرفته‌اند و بی‌وقفه بر سینه میکوبند با زینب همراه می‌شوند زینب می‌دود و بر سر می‌زند: یااُخَیّاه ... وَابنَ اُخیّاه ... حلقه بر سر می‌زند زینب کنار پیکر پاره به زمین می‌افتد زانوی شل، اما به لحظه‌ای دیوانه‌تر می‌شود؛ ضجه می‌زند، لطمه می‌زند؛ مستانه اطراف حسین و پسر حسین و خواهر حسین علیهم‌السلام، حزین و خشمگين، «واویلا» به آسمان می‌فرستد... در حلقه‌ی تصورم غرقم در این دنیا نیستم شور گرفته‌ام... همانجا که می‌خواهم... همان میانه‌ی حلقه؛ بدون مُذَکر شدن... از چشمان فشرده بسته‌ام اشک سرازیر است و از گلوی بغض گرفته ام، آه... ناگاه دهانی کنار گوشم می‌آید -: مامان... دسشویی دارم... 😢 چشمم - برق‌گرفته- باز می‌شود چادرم را - «مؤنث» (مادرانه) و بی اراده- کنار می‌دهم قلبم از شدت شتاب این تغییر فاز، مچاله می‌شود سرم از سرعت نوری این سفر، درد می‌گیرد. در چشمانش خیره می‌شوم شاید التماسش می‌کنم که شوخی کرده باشد شاید هم دارم می‌سنجم که چقدر فوریت دارد! در آن تاریکی چیزی دستگیرم نمی‌شود... آه می‌کشم چشمم را آرام می‌بندم، دلم را میبرم میگذارم دوباره میان همان حلقه، در کربلا و خودم بازمیگردم به اینجا به سرزمین مادری.... . بچه را بغل کرده‌ام و از میان تاریکیِ مضاعفِ چادرها، راه می‌جویم: «خروج» . . مرا در خيمه‌ی تو جایی هست، حسین؟ . . 🖋هـجرتــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
به مناسبت میلاد خاتم انبیا دلنوشته‌ای برای شیخ الانبیاء ﷽ --- ای نوح نبی، -که بر شما و نبی ما و آل پاکش سلام خدا- تاریخ را برای ما اینگونه روایت کرده اند: شما برای هدایت و رساندن قومی به نور برانگیخته شدید نهصد و پنجاه سال تمام، عمر خود را به پای مردم گذاشتید اما آنچه از مردم به شما میرسید بود و جدال. کردید چونان که سنت همه اولیاء خداست و هدایت را ادامه دادید. تا زمانی که نوبت به وعده عذاب الهی رسید، چونان که سنتی برای امت های پیشین بود. خداوند گفت این هسته خرما را بکار. زمانی که نخل شد و خرما داد، عذاب من خواهد رسید. هسته را کاشتید و با معدود یاران خود، به انتظار نخل شدنِ آن ایستادید. نخل شد و خرما داد و گفتید: خداوندا اکنون موعد عذابت فرارسید. خداوند وحی کرد یک بار دیگر این هسته را بکار تا نخل شود و خرما دهد، آنگاه عذاب خواهد رسید. عده ای برآشفتند و شما را دروغگو خواندند و از شما جدا شدند. اما شما و عده‌ای ثابت قدم تر، باز هسته را کاشتید. هسته، نخل شد و نخل، خرما داد و شما رو به آسمان گفتید خداوندا، این هم خرمای دوم! و خداوند وحی کرد که یک بار دیگر……! باز عده ای برآشفتند و سخنی که وحی خدا بود را تاب نیاوردند و با استهزاء به آنچه که خود روزی مؤمن به آن بودند، از اطرافتان پراکنده شدند. و این اتفاق ده بار تکرار شد!! در آخر، جز عده ای خالص و مؤمن حقیقی، کسی با شما نماند… آن هنگام، زمان آزمایشی دیگر فرا رسید! خداوند گفت من قومت را عذاب خواهم کرد اما برای در امان ماندن تو و یارانت، باید مشغول شوی به ساخت یک کشتی! کشتی؟! تا چشم کار میکرد آن اطراف خبری از دریا و رود نبود! کشتی؟! اما این سؤال و تعجب از ساحت شما به دور بود؛ برای شما و یارانتان، این امر وحی خداوند بود و حق و صدق مطلق… تنها چیزی که از ایمان شما میجوشید، عمل به امر خدا بود. شروع کردید به جمع آوری چوب و تخته و ساخت یک کشتی بسیار بزرگ کجا؟ جلوی چشم مردم! واکنش چه بود؟ معلوم است! شدیدترین استهزاء و توهین و تمسخرها! گفته باشند ای نوح! کجا دریا میبینی که ناگهان به کشتی سازی روی آورده ای؟! بگو ما هم کمی در آن دریا شنا کنیم! اما شما بی توجه به حرف مردم، تمسخر مردم، فقط مشغول مأموریت خود بودید. شما مؤمن بودید که دریایی برای شناوری این کشتی، اگر نباشد هم، «پدیدار خواهدشد». حتی اگر امروز همه زمین بیابان مطلق باشد، وعده خداوند حق است و این کشتی باید ساخته شود، و نجات اهل زمین در همین کشتی است. همه تمسخرها را به جان خریدید، تنهایی ها را، ها را، بی عقل خوانده شدن ها را، مجنون نامیده شدن ها را… حتی همسر و پسرتان شما را کنارگذاشتند. اما شما لحظه ای شک نکردید به خودتان، که انتخاب خدا بود برای شما. و سرانجام آن روزرسید روزی که از زمین و آسمان آب جوشید و شما در و سوار بر کشتی شدید و راه سپردید به دریای وعده حق خدا… نوح نبی همه اینها را گفتم که بگویم تاریخ عجیب تکرار میشود! امروز هم ما به گمانم شبیه همان یاران معدود شماییم (ان‌شاء‌الله🥺) در حالی به امیدی، به کارهایی مشغولیم که اکثریت مردم دنیا ما را میخوانند ما را می‌نامند ما را کم بهره از عقل و تدبیر می‌دانند. نصیب و پاداش ما از اطاعت امر ولی، تمسخر است و استهزاء. ما به منطق و امید و امری، می‌شویم - فرزندان بیشتر- اما آنچه که از مردم به ما می‌رسد، تعجب و کنایه است: به کدام امید داری که این تعداد؟ اینجور پشت هم؟ به مملکت دل خوش کرده ای یا از وضع فرهنگی و تربیتی راضی هستی؟ اینهمه خشکی سرتاسر را نمیبینی؟! توهم کدام دریا و آب را داری که اینطور مصمم و با اطمينان خاطر و صبوری، برای خود کشتی ای به این بزرگی میسازی؟! بار اینهمه سختی را به چه امید و منطق و عقلی به پشت میکشی؟! نوح نبی ❤️ واکنش ما، شبیه شماست! به ما رسیده است «اَنِ اصْنَعِ الفلکَ بِأَعيُننا و وحينا»؛ به ما فرموده‌اند که «خانواده ها، جوان ها، باید بیاورند، فرزندهای بیشتر» و ما امر را بر چشم گذاشته ایم! ما از مقابل همه حرف‌ها، نیش‌ها، تعجب‌ها، طردشدن ها، سختی‌ها، فشارها، بی توجهی ها، تمسخرها، با یک لبخند عبور میکنیم. زیرا و اعتماد ما به سخنان اولیاء خدا، محکم! «إن تسخَروا منّا فَإنّا نَسْخَرُ منکم کما تَسْخَرون»! آری میرسد آن روزی که گفته خواهد شد: «إركَبُوا فیها بسم اللَّه مَجْراها و مُرساها» روزی که «و أهلَک إلّا من سَبَقَ علیه القولُ و من آمَن» و البته که «و ما آمنَ مَعَهُ إلّا قَليلٌ»… نوح نبی شیخ الانبیاء شما را قسم به آن‌کس که در جوار او در خاک این زمین آرمیده اید، به شفاعت خود ما را مدد کنید که تا آخرین خرمایِ آخرین نخل، محکم و مطمئن در این راه بمانیم… ✍ هـجرتـــــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon