eitaa logo
هجرت | مامان دکتر |موحد
28.2هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
324 ویدیو
23 فایل
مادرانگی هایم… (پزشکی، تربیتی) 🖊️هـجرتــــــــ / مادر-پزشک / #مامان_پنج_فرشته @movahed_8 تصرف در متن‌ها و نشر بدون منبع (لینک) فاقد رضایت شرعی و اخلاقی (در راستای رعایت سنت اسلامی امانت داری+حفظ حق‌الناس💕) تبلیغ https://eitaa.com/hejrat_tabligh
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گویی با تصرف بیمارستان شفا کل غزه را تصرف کردند! خواهید دید اوضاع آنی نمیشود که صهیونیست طراحی کرد. نهضت ادامه دارد... ✌️
در آغوشِ ملائک... @hejrat_kon خون مظلوم بی‌ثمر نمی‌ماند...........
گریه و ناله شیرخوارگان غزه در لحظاتی که از گرسنگی و تشنگی، یکی یکی جان می‌دهند💔 در که توسط نظامیان شرور یهودی محاصره شد قتل‌گاه دومیلیون و دویست هزار فلسطینی مظلوم حیوانی وحشی که کودکان غزه را، بی‌رحمانه‌تر از فرعون، به کام مرگ می‌کشد و ما انسان‌هایی که حیرت‌زدگان شب یلدای زمینیم!... خداوند می‌خواهد نسل‌کشی بیش‌از ۵.۰۰۰ کودک معصوم فلسطینی را توسط به همه‌ی جهانیان نشان دهد، تا کسی نماند که بگوید: من ندیدم، من نفهمیدم، حق کدام طرف بود، باطل کدام طرف...! @hejrat_kon ویدئو رو نذاشتم چون دیدنش، قلب مادرها رو متلاشی میکنه...
شب جمعه است هوایت نکنم میمیرم یا اباعبدالله در فلسطین ببین چه غوغا شد کودک غزه ارباً اربا شد مادری غنچه‌اش شده پر پر پدری میزند ز غم بر سر شد تداعی غم علی اصغر دختری خسته از درد و از آلام پیش چشم پدر گرفت آرام شد تداعی روضه‌های شام تشنگی برده طاقت از طفلان طفلکی بی رمق شده بی جان العجل ای حقیقت قرآن 💔 @hejrat_kon 😭
✍ هـجرتــــــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8
❁ـ﷽ـ❁ این روزها بیش از هروقت دلم زیارت حضرت عباس را می‌خواهد... قبلاً همینجا نوشته‌ام؛ همان متنِ «جنگ‌آوری و تنومندیِ او زبان‌زد است زینب که نگاهش می‌کند، دلش قُرص می‌شود عباس یک‌تنه، لشکرِ حسین است»، همان «أَشْهَدُ لَکَ بِالتَّسْلِیمِ»، همان وصف وظیفه گرایی ساقی کربلا. این روزها به قمر بنی هاشم فکر میکنم و بلا تشبیه، به خودم. نو جوان هجده ساله‌ای بودم که پزشکی قبول شدم. برای همه بدیهی بود که یک دانش‌آموز تجربی، با این رتبه پزشکی را انتخاب کند اما در ذهن من فقط یک جمله خطاب به یک نفر میگذشت: می‌خواهم پزشک لشکر شما باشم…… -یک زن در کسوت پزشک راحت تر در ترکیب یک لشکر جای می‌گیرد- اما امروز بر من چه میگذرد؟ خبر پشت خبر درد پشت درد از آن سرزمین قیام و خون انفجارها، آوارها، مجروح ها مجروح ها همان ها که ما بهشان فکر میکنیم ما پزشک ها آری آنجا همان جاییست که باید می‌بودم. دست‌هایم بی‌تاب مرهم گذاشتن است؛ بی تاب رگ گرفتن، سوچور زدن، دبرید کردن، آتل بستن، پانسمان گذاشتن، سی پی آر کردن به غیر از آن، بی‌تابِ در آغوش گرفتن و دست کشیدن مادرانه-طبیبانه بر سر کودکان ترسان و شیرخوارگان لرزان… ولی در این روزهایی که همکاران من در تکاپوی رفتنند، در تلاش شبانه روزی برای باز کردن راهی برای اعزام، به دنبال افزایش مهارت‌ها و آموختن طب رزم، در فکر روزهایی که آنجا خواهند بود و کاری خواهند کرد، من کجا هستم؟ من…؟ اینجا… مشغول جهادی دیگر…! جایی غیر از آن‌جا که دل مشغول و غصه‌دار آنم!… فرزندی را در وجود خود امانت داری میکنم و مشغول امری بزرگ هستم که فطری و اجتماعی و اخلاقی و بیولوژیک و ایدئولوژیک بر دوش من قرار گرفته است؛ با بغض در گلو و اشک در چشم… بی‌تاب و غصه‌دار زنان و کودکان سرزمینی نه چندان دور اما برای من و شرایط من، خیلییی دور… منی که سالها به عشق همین روزها، همین عرصه‌ها، درس خواندم و سختی کشیدم، حالا به جای یمین و یَسار لشکر، سنگین و نفس زنان، گوشه یک خیمه مشغولم… اشتباه نشود هیییچ گلایه ای نیست! هرچه هست، شُکر است و رضا و افتخار - شکر و افتخار که در همین میدان کوچک و آرام و امن خانه، در همین اوج زنانگی بدون هیچ سلاح و تجهیزات اضافه، در سبیل خدا به مجاهدت مشغولم - فقط دلم این روزها حسابی حول ضریح قمر بنی هاشم میگردد… عمری رزم‌ آموخت تا یک تنه در کربلا کاری کند که جنگاوران عالم انگشت به دهان بمانند، اما حسین علیه السلام به او فرمان داد: «ابالفضل من، آب... صدای العطش طفلان را میشنوی؟» و عباس بی هیچ درنگی، بی هیچ حرف و حتی حرکت پلک اضافه‌ای، گفت «چشم مولای من» و به جای ادوات گوناگون جنگی، مَشک در دست گرفت و در راه وظیفه به استقبال سرنوشت افتخارآمیز و قهرمانانه خود رفت تا با این وظیفه گرایی، در حقيقت عالَم به مقامی غبطه برانگیز برسد و اصلاً باب الحوائجی شود… . خدایا هیچ گلایه و حرفی نیست فقط سینه‌ها سوخته است و قلب‌ها تَف دیده… و میدانم که میبینی و میپسندی چون خودت اینگونه ساختاربندی کردی و خلق نمودی و تعیین وظیفه کردی خودت خواستی مجاهدت زنان اینگونه باشد هرچند که آنان را از استعدادهای دیگر بی بهره نگذاشتی و از حضور در دیگر صحنه‌ها منع نکردی. و ما نیز اگر حکم شود، اگر فرمان دهند، با همین حال، با همین مادری، با همین ثقل و حمل، همزمان به آن عرصه نیز خواهیم شتافت؛ حتی اگر نام همه فرزندانِ در راهمان «محسن» شود… ✍ هـجرتــــــــــــ بله و ایتا @hejrat_kon اینستاگرام @dr.mother8 عکس : فرش و آب سرداب حرم قمر بنی هاشم که درست همین روزها که این حرفها در سرم گشت می‌خورد، در جلسه‌ای که حول محور و برگزار شده بود، به من هدیه داده شد…
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از مشغولیت های معمولی اما سخت یک مامان؛ چسب کاری کتاب‌ها تفکیک و مرتب سازی کتاب‌ها شاید همین کار به ظاهر ساده، دو سه ساعت از آدم وقت بگیره! بماند که ممکنه چندماه طول بکشه تا از اراده به عمل تبدیل بشه😅 بعد چندماه امروز توفیق اجباری شد انجامش بدم @hejrat_kon حاشیه عکس: کودکی که حین کار روی پای مامان خواب رفت و بعد زمین گذاشته شد. فقط اون اسباب بازی تو دستش😊 صحنه‌های شیرین اما عادی، که سال‌های دور آینده هیچ خبری ازشون نیست و تکرار نمیشن...
﷽ برا خرید سیسمونی اولین فرزند، دو تا نکته رو برا خرید تخت و کمد در نظر گرفتیم یک اینکه تخت نوجوان باشه نه کودک (چون هم ممکنه والد بخواد کنار کودک رو تخت بخوابه هم اینکه بچه‌ها سریع تر از چیزی که فکرشو میکنیم بزرگ میشن😅) دو اینکه رنگ و طرحش دخترانه یا پسرانه یا خیلی خاص نباشه که از رده خارج بشه. خلاصه تا یک سنی، دوتا دخترها رو تخت میخوابیدن گاااهی. یکی از این طرف یکی از اون طرف (سر یکی این طرف و پاها تا وسط تخت، سر یکی اون طرف و پاها تا وسط تخت) اما از جایی به بعد تخت فقط شد جاگیرِ اتاق شون. هیچکس ازش استفاده نمیکرد. نه دخترها نه پسرها. همه رو زمین میخوابیدن. دوست نداشتن. تا اینکه همین چند هفته اخیر، مامان خونه حس کرد بهتره دیگه بچه‌ها تخت دا‌شته باشن (بازم بچه‌ها مطالبه خاصی نداشتن و مشکلی با زمین نداشتن، ولی این من بودم که...🤪😅) خلاصه افتادیم دنبال پیدا کردن بهترین گزینه. برای چهار الی پنج فرزند، مناسب اتاق نه چندان بزرگ یک خونه نه چندان بزرگ. طرح ابتکاری خانواده خانم شیخ الاسلام (مامان چند فرزندی) رو دیده بودم و تو دلم همون بود. اما گشتی هم تو بازار و کارهای آماده زدیم به صورت دوتا دوطبقه کنار هم. دوطبقه های جمع و جور البته که تو اتاق ما جا بشه، نه کارای خیلی فانتزی و البته شیک و دلبر 🥺 انقد طرح دیدیدم و قیمت کردیم و اندازه زدیم و بالا پایین کردیم و سردرگم تر شدیم که نهایتاً استخاره کردیم😅😅 و استخاره برای ساخت این طرح، خوب و بقیه بد اومد 😊 خلاصه که یه بنده خدا اومد و اندازه زد و طرح کلی رو بهش گفتیم و برامون ساخت. و چون رو کیفیت کارش حساس بود، با محکم کاری های مخصوص خودش... و شد این 😊 گفتم به عنوان یک تجربه در اختیار شما قرار بدم. نمیگم ایده آل و بی نقصه اما خب به نظر میاد برا ما گزینه خوبی هست. اگر کسی جای بیشتر داره قطعا میتونه طرح های بهتری اجرا کنه. فکر کنه و ایده هم بده. من خودم مداخلاتی تو این طرح اولیه داشتم مثلاً نکته مهم این چهار تا تخت اینه که به راحتی قابل تبدیل به شش تخت هست وقتی که از هم جدا بشن! (که قابل جدا شدن هم هستن چون در واقع دوتا تخت دو طبقه ی در هم رفته ان) چطوری؟ هیچی اون کشوهای زیرین که میبینین متصل به تخت نیستن و در میان زیر طبقه پایین تخت ها، میشه یه تخت مهمان به صورت کشویی قرار بگیره. تخت مهمان هم که تو نت بزنید براتون میاره یعنی چجوری. خلاصه که فعلاً بچه‌ها ذوق دارن😅 تا ببینیم کی خسته میشن و دوباره برمیگردن و همونجوری خیاری کف هال میخوابن 🤪😂 الحمدلله سوژه جدیدم برا کل کل و دعوا جور شده: عههههه نیاااا رو تخت من😡 مامااان این پاشو گذاشت رو تخت من😠 انقد دستتو نیار بالا تو تخت من 😤 مامااان این هی بالا پایین میشه نمیذاره ما بخوابیم😡 و.... 😁🥴😮‍💨 @hejrat_kon پی‌نوشت: گفتم که، فروشگاه خاصی سفارش ندادیم، یه بنده خدا اومد و ساخت برامون. هزینه‌شم قطعا آدم به آدم و شهر به شهر و... فرق داره و نیز باتوجه به مواد (همون متریال) به کار رفته و کیفیت ساخت.
طرح ایده اولیه که گفتم (خانم شیخ الاسلام)