🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
تزکیه نفس
راوی: دوستان شهید
ندیدم سید برای هوای نفسش کاری کند در ظاهر آدمی معمولی بود. مثل
بقیه زندگی ميکرد. اما هر قدمی که برميداشت برای "رضای خدا(متعال)" بود. سعی ميکرد به همه کارهایش جلوهای "خدایی" بدهد. در همه کارهایش "خداوند(متعال)" را ناظر ميدید.به این سخن "امام راحل(ره)" بسیار علاقه داشت. خیلی این جمله را دوست
داشت. همیشه تکرار ميکرد. آنجا که فرمودند: "عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید." مدتی بود که در "گردان مسلم(علیه السّلام)" نماز جماعت نداشتیم. برای همین به همراه "سید مجتبی" برای نماز جماعت به "گردان مالک(علیه السّلام)" ميرفتیم.
در آنجا "حاج آقا غلامی.(ایشان از دوستان صمیمی سید بودند. هماکنون ایشان را با نام آیت الله صمدی آملی ميشناسند.)" بعد از نماز جماعت مباحث اخلاقی را بیان ميفرمودند. یک شب در حال برگشتن به "گردان مسلم(علیه السّلام)" بودیم. "سید" گفت: "از شما خواهش ميکنم هر وقت ایرادی در من دیدی، یا مشکلی داشتم، حتماً به من بگویید. "پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)" ميفرماید: "مؤمن آینه مؤمن است." سید سعی ميکرد این حدیث شریف را هم برای خودش و هم درباره دیگران رعایت کند. واقعا آیینه عملی اخلاق بود. روز دیگر گفت: "بیا با هم تلاش کنیم. بیا مشغول تزکیه نفس شویم." بعد کمی مکث کرد و گفت: "من راهش را فهمیده ام. با ذکر شروع ميشود."
٭٭٭
با هم زیاد فوتبال بازی ميکردیم. بارها توی فوتبال به رفتار او دقت ميکردم.
هیچگاه از محدوده اخلاق خارج نشد.
بارها دیده بودم که نفس خودش را مورد خطاب قرار ميداد.
ميگفت: "کی ميخوای آدم بشی!؟"
بار اولی را که با هم فوتبال بازی کردیم فراموش نميکنم. من هرچه ميخواستم از او توپ را بگیرم نميشد. آنقدر قشنگ دریبل ميزد که همیشه جا ميماندم. من هم از قانون نامردی استفاده کردم! هر بار که به من نزدیک ميشد پایش را ميزدم تا بتوانم توپ را بگیرم. از طرفی ميخواستم ببینم این آدم خودساخته
عصبانی ميشود یا نه!یک بار خیلی بد رفتم روی پای سید. نقش بر زمین شد. وقتی بلند شد دیدم دارد ذکر ميگويد!
بعد از بازی رفتم پیش "سید" و از "او" معذرت خواهی کردم. خندید و گفت:
ُ "مگه چی شده؟! خب بازیه دیگه، یک موقع من به تو ميخورم، یک موقع
برعکس. بعد هم خندید و رفت."
٭٭٭
در سلام کردن همیشه پیشقدم بود. ندیدم سر کسی داد بزند. سر سفره همیشه دوزانو و با ادب مينشست.
آداب خوردن و آشامیدن را همیشه رعایت ميکرد. همیشه به کم قانع بود.
چیزهای خوب را به دیگران ميداد و باقیمانده اش را برای خودش قرار ميداد. در جمع دوستان همیشه به دنبال مظلوم ترین و تنهاترین افراد بود! سعی ميکرد با آنها رفیق شود.یک بار "سید" را بی وضو ندیدیم. در همه کارها ابتدا فکر ميکرد بعد تصمیم ميگرفت. کمتر دیدم که لباس نو بپوشد. همیشه لباس نو را به دوستان و جوانترها ميداد. وقتی لباس چند بار شسته ميشد و به اصطلاح از سکه ميافتاد آنوقت خودش ميپوشید. اينها قدمهايي بود كه براي تزكيه نفس برميداشت "از همان دوران دفاع
مقدس" .
👈شادی روحشون صلوات
🍃کانال شهید ابراهیم هادی🍃
✨ @hekayate_deldadegi ✨
ـ﷽ـ
نگاه کن...
خوب نگاه کن
ببین کجا زندگی میکنی!
اینجا سرزمینی است که
در دفاع مقدس مردان و زنانی
فدای آن شدند یا ذره از خاک و
ناموسش را ندهد...
جوان ها و نوجوانانی که در اوج
زیبایی و قدرت بودند و از لذت ها
گذشتند و رفتند و آسمانی شدند...
این طرف تر را نگاه کن...
گفتیم دفاع مقدسی ها از جنس ما نیستند...
ما نسل موبایل و اینترنت و ماهواره و
کلش و هزار چیز دیگریم...
آن زمان که این ها نبوده.
شاید اگر بود آنها هم نمیگذشتند
نگاه کن...
متولد چه دهه ای هستی؟
دهه شصت؟
#رسول_خلیلی هم که هم سن تو بود...
#محمد_هادی_ذوالفقاری که رفت و از
همه ی خوشی هایش گذشت...
#مسعود_عسگری با قد و بالای رشیدش...
دهه #هفتادی؟
#محسن_حججی هم دهه ای تو بود...
سرش را داد😔
#محمدرضا_دهقان_امیری ...
همان افتخار دهه هفتادی ها!
همان که از همه چیزش حتی موتورش گذشت..
یا #احمد_مشلب جوان پولدار لبنانی...
یا چرا راه دور برویم...
اصلا همین #جهاد_مغنیه آقازاده ای که همه چیزش
فراهم بود...
خب حالا بهانه ات چیست؟
این ها که هم دهه ای تو هستند...
این ها هم که موبایل و کلش و هزار چیز دیگر
را مثل تو دیدند...
این ها هم که در همین اوضاع و احوال
بد جامعه بودند...
نه عزیز من....
این ها همه بهانه ست...
#شهادت همت و حال میخواهد...
وگرنه این ها هم بال نداشتند...
فقط ((حال))داشتند...
شهید که معصوم نیست.
فقط از سیم خاردار نفسش عبور کرده...
بیا قول بده تو هم از سیم خاردار نفست عبور کنی
سمج باش
میرسی
#شهید شو...حیفه ها
از ما گفتن بود
@hekayate_deldadgi
🍃🌹🍃
... زنــدگــی بــی شــهادت،ریــاضــت تــدریــجــی بــرای رســیــدن بــه مــرگ اســت ...
... شهیدمحمدعبدی ...
کانال شهید ابراهیم هادی
@hekayate_deldadegi
یک چندروزی بود که از روز دختر گذشته بود به دوستم (دوستی که حدود دوماه باهاش دوست شده بودم )پیام دادم که واست ی کادو خریدم کجا بیام بهت بدم بعد ازکلی صحبت
تصمیم گرفتیم روبه رو مسجد جامع...
اون روز کادو رو به دوستم دادم واو هم یک کادو بهم داد باهم خدافظی کردیم و هر کی ی مسیری رفت
وقتی کادو رو باز کردم ی کتاب بود
کتاب (سلام بر ابراهیم)
یک لبخندی زدم و بهش پیام دادم ممنونم همیشه دوست داشتم این کتاب داشته باشم
کتاب سلام برابراهیم قبلا ازیکی از دوستانم گرفته بودم
اما درست حسابی نخونده بودم
این دفعه گفتم میخونمش
اونم درست
تا این که
ی مسافرت چندروز خاستیم بریم
مسافرت که نه چی بگم والا بیخیالش...
یکی از مسافرهای ما کتاب سلام برابراهیم بود
بااین که هنوز تموم نشد کتاب
دوستدارم راجب ابراهیم هادی خیلی چیزا بدونم
حالا میفهمم ابراهیم چه کارها ک کرده
حالا میفهم چرا بیشتر دوستام رفیق شهیدشون ابراهیم هادی هستش
ابراهیم هادی زمانی که زنده بود به فکر مشکلات مردم بود
ولی الانم که شهید شده بازم به فکر مردم
دمت گرم اقا ابرام
(❤️❤️ابراهیم هادی دلها🌺🌺)
ارسالی_کاربر
@hekayate_deldadegi