فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید این جمعه بیاید شاید....
التماس دعا .
@hekayate_deldadegi
نيمه شعبان سال 1369 بود.
گفتيم امروز به ياد امام زمان (عج) به دنبال عمليات تفحص ميرويم اما فايده نداشت
خيلي جستوجو كرديم. پيش خود گفتيم يا امام زمان (عج) يعني ميشود بينتيجه برگرديم؟
در همين حين 4 يا 5 شاخه گل شقايق را ديديم كه برخلاف شقايقها، كه تكتك ميرويند، آنها دستهاي روييده بودند.
گفتيم حالا كه دستمان خالي است شقايقها را ميچينيم و براي بچهها ميبريم.
شقايقها را كنديم. ديديم روي پيشاني يك شهيد روئيدهاند.
او نخستين شهيدي بود كه در تفحص پيدا كرديم
#شهيد مهدي منتظر قائم.
@hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
تقدیم به علی آقای عزیز علی آقا تولدت مبارک پاره تن شهید حججی ❤ 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 ازطرف ادمین های کانال م
چشم های کودکانه اش امروز به در مینگردتصویری محو در خاطرش مانده😕روزی که پدر هدیه به دست به خانه می آمد و اورا در آغوش میکشید...هنوز به در مینگرد 👀نکند پدر دیگر نیاید؟؟نکند پدر برای همیشه رفته باشد؟؟☹️دیگر هدیه ای برای تولدم از پدرم نمیگیرم🎁 دیگر خبری از عکس های دو نفره ی پدر و پسری نیست👦👨 یعنی بابا محسن....؟؟؟
#تولدت_مبارک_علی🎉🎊🎁
@hekayate_dedadgi
📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚
🌷#واليبال تک نفره
🌷بازوان قوی "ابراهیم" از همان اوایل دبیرستان نشان داد که در بسیاری از ورزشها قهرمان است. در زنگهای ورزش همیشه مشغول والیبال بود و هیچکس حریف او نمی شد.
یک بار تک نفره در مقابل یک تیم شش نفره بازی کرد و فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند و همه ما از جمله معلم ورزش، شاهد بوديم که چطور پیروز شد. از آن روز به بعد ابراهیم والیبال را بیشتر تک نفره بازی میکرد. بیشتر روزهای تعطیل پشت آتش نشانی خیابان 17 شهریور بازی میکردیم و خیلی از مدعیها حریف ابراهیم نمی شدند.
اما بهترین خاطره والیبال ابراهیم بر میگردد به دوران جنگ و شهر گیلان غرب، در آنجا یک زمین والیبال بود که بچههای رزمنده در آن بازی میکردند.
یک روز چند دستگاه مینی بوس برای بازدید از مناطق جنگی به گیلان غرب آمدند که مسئول آنها آقای داودی رئیس سازمان تربیت بدنی بود. او از قبل ابراهیم را می شناخت و معلم ورزش او بود.
آقای داودی مقداری وسائل ورزشی به ابراهیم داد و گفت: هر طور صلاح میدانید مصرف کنید. بعد گفت: "دوستان ما از همه رشتههای ورزشی هستن و برای بازدید آمدهاند". ابراهیم هم کمی برای ورزشکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شهر را به آنها نشان داد تا اینکه به زمین والیبال رسیدیم.
آقای داودی گفت: "چند تا از بچههای هیئت والیبال تهران با ما هستن میخوای یه مسابقه بزاريم".
ساعت سه عصر مسابقه شروع شد. 5 نفر که سه نفرشان والیبالیست حرفهای بودند یک طرف بودند وابراهیم به تنهائی در طرف مقابل. تعداد زيادي هم تماشاگر بودند.
طبق روال قبلی با پای برهنه و پاچههای بالا زده و زیر پیراهني مقابل آنها قرار گرفت. ابراهيم به قدری خوب بازی کرد که کمتر کسی باور میکرد. بازی آنها یک نیمه بیشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهیم تمام شد. بعد از آن بچههای ورزشکار با ابراهیم عکس گرفتند. در حالی که باورشان نمیشد یک رزمنده ساده، مثل حرفهای ترین ورزشکارها بازی بکنه.
يكبار هم در پادگان دوكوهه داشتم از واليبال ابراهيم تعريف ميكردم كه يكي از بچهها توپ واليبال آورد و دو تا تيم تشكيل داد و ابراهيم را هم صدا كرد. ابتدا ابراهيم زير بار نميرفت و بازي نميكرد اما وقتي اصرار كرديم گفت پس همه شما يكطرف من هم تكي بازي ميكنم.
بعد از بازي چند تا از فرماندهها كه بازي ما را نگاه ميكردند گفتند :"تا حالا اينقدر نخنديده بوديم. ابراهيم هر ضربهاي كه ميزد چند نفر به سمت توپ ميرفتن و به هم برخورد ميكردن و روي زمين ميافتادن." درپايان هم ابراهيم با اختلاف زياد بازي را برد.🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
📕سلام بر ابراهیم جلد۱
خاطرات شهید ابراهیم هادی
راوی: جمعی از دوستان:"مهدي فريدوند، سيد محمد كشفي ،علي نصرالله"
📚منبع:@Ebrahimhadibot
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@hekayate_deldadegi