eitaa logo
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
218 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
705 ویدیو
24 فایل
🍃بسم رب شهدا والصدیقین🍃 +إمروز فضاے مجازے میواند ابزارے باشد براے زدݩ در دهان دشمن..[• إمام خامنهـ اے•]😊 ↶ فضیلٺ زندهـ نگهـ داشتن یاد و خاطرهـ ے شہدا ڪمتر از شهادٺ نیسٺ.+حضرٺ آقـا 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
11.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مهربان‌ترین مهربان 🔻چقدر از مهربانی خدا لذت می‌بریم؟ @Panahian_ir @hekayate_deldadegi
🏴🕯🏴 ای در دیار غربت و غم "یار احمد(ص)" ای نازنین "یار وفادار محمد(ص)" وفات جانسوز "ام المومنین، زوجه النبی، حضرت خدیجه ی کبری(سلام الله علیها)" تسلیت باد. @ hekayate_deldadegi
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🔹دورهمی دخترانه به مناسبت میلاد "امام حسن مجتبی(علیه السلام)"🔹 📆"ان شاءالله" پنجشنبه ۲ خرداد ⏰ساعت 9:30 تا 11 🔸خواهران 📌پونک، میدان عدل، کوچه "شهید علیقلی نژاد" ، داخل کوچه پلاک 6، زنگ پایین 💌منتظرتان هستیم... 👸 👌 ✋ هیئت "رقیه بنت الحسین(سلام الله علیها)" 🍃🌸ویژه ی دختران غرب تهران🌸🍃 @dokhtaranegharbetehran 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃
از ردِ پــای " تـــو " می گیــرد نــشـــان هــــر ڪـــہ دارد آرزوی آســـــــــمان @hekayate_deldadegi
سلام علیکم گوشی رو گذاشتم رو حالت هواپیما و خواستم بخوابم ... نگاهم خیره موند رو عکس "آقا ابراهیم" که انگار میگفتن چی شد پس عکسی که قرار بود بذاری تو کانال و پشیمون شدی ... گفتم "ان شاءالله" فردا صبح که پنجشنبه است میذارم ... احساس میکردم همینطور خیره به سمتم موندن ... گفتم چشم و باز اینترنت رو روشن کردم ... نمیدونم کی دلش هوای "مزار داداش" رو کرده آخر شبی که دستور دادن تا عکس تازه گذاشته بشه تا بگن که "حواسم به دلت هست رفیق" ... 😇😊 خوش به حال دلی که هوایی شده این سحری شبتون پر از "عطر یاس فاطمی(سلام الله علیها)"
🔹﷽🔹 ... "اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم و سهل مخرجهم و لعن اعدائهم اجمعین " ... 🍃سلام بر حضرت مادر(س) و مولاجان(ع) 🍃سلام بر سالار شهیدان کربلاو عموجان(ع) 🍃سلام بر بقیه الله اعظم(عج) 🍃سلام بر علی ابن موسی الرضا(ع) 🍃سلام بر شهدا و صلحا 🍃سلام بر ابراهیم 🌹🌹 @hekayate_deldadegi
"شهید بزرگوار سید علی اندرزگو" 🔻ولادت سیزده رجب 🔺شهادت 19 رمضان "امام خمینی(ره)" درباره "ایشان" میفرمایند: "ما نیمی از این انقلاب را از "این شهید" داریم." "رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی)" درباره ایشان میفرمایند: "شهید سید علی اندرزگو چریک مبارز مسلمان فرزند علی بود، همنام علی بود، همگام و همراه علی بود." @hekayate_deldadegi
🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
"شهید بزرگوار سید علی اندرزگو" 🔻ولادت سیزده رجب 🔺شهادت 19 رمضان "امام خمینی(ره)" درباره "ایشان" م
🍃🌸🍃 "شهید سیدعلی اندرزگو" در رمضان سال 1318 در تهران به دنیا آمد.او در نوجوانی با "شهید نواب صفوی" آشنا شد و پا در راه مبارزه علیه رژیم پهلوی گذاشت. "شهید اندرزگو" اولین بار بعد از قیام 15خرداد دستگیر شد.او پس از آزادی واردشاخه نظامی هیأت مؤتلفه اسلامی شد و دراولین اقدام، در اعدام حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت همکاری کرد. پس ازآن، رژیم شاه به شدت درتعقیب اوبود به طوری که شهید اندرزگو مجبور شد برای این که مورد شناسایی ساواک قرار نگیرد با نامهای مستعار و قیافههای متفاوت در سطح جامعه تردد و فعالیت کند. ساواک بعد از سالها تعقیب و گریز، سرانجام سرانجام با کنترل مکالمات تلفنی مناطق وسیعی از تهران، او را شناسایی کرد و متوجه شد که او در روز 19 ماه رمضان (دوم شهریور ماه سال 57) مهمان یکی از دوستانش خواهد بود. اندرزگو در راه رفتن به محل قرار مورد محاصره ساواک قرار گرفت و از آنجایی که راهی برای فرار نداشت اسناد داخل جیبش را خورد تا به دست ساواک نیفتد. سید علی اندرزگو پس از درگیری با ساواک به شهادت رسید. حجت الاسلام حسین غفاریان، در خصوص شجاعت شهید اندرزگو و خاطراتشان میگوید: فوق العاده شجاع و نترس بود. ما او را در دهی گذاشتیم که منبر برود. روضه خیلی نمیخواند، اما حرفهای درست و حسابی برای مردم میزد. ما گروهی بودیم که برای تبلیغ به دهات دوردست میرفتیم. یک بار رفته بودیم دهات «هندیجان». این دِه در اطراف بندر دیلم و آن طرف ماهشهر است. او را هم بردیم. او در اطراف گشتی زد تا ببیند کسانی را پیدا میکند که برایش اسلحه بخرند و جمع کنند و او برود و از آنها بخرد؟  در یکی از سفرها یادم هست که گفت: «غفاریان! این چمدان پر از اسلحه کمری کُلت است. این را باید ببریم قم». ما سوار مینی بوس شدیم و این چمدان را گذاشتیم زیر ساکهای خودمان که اگر مأمورین آمدند و دیدند که همه آن ساکها پر از کتاب است، دیگر به ساک او کاری نداشته باشند که اتفاقاً هم همین طور هم شد. دم پاسگاه ژاندارمری، مأمورین ریختند توی ماشین و دیدند همه طلبه ایم. با این همه ساکها را گشتند و یکی دو تا و شش تا و به هشتمی نرسیده بودند که گفتند اینها همه کتاب است و برویم. بعد آمدیم قم و اسلحه ها را آورد خانه ما. یک ماشین اپل داشتیم که اینها را میگذاشت داخل آن و میبردیم تهران و بین رفقایش تقسیم میکردیم. این کارش بود. میرفتیم کردستان و این طرف و آن طرف برای تبلیغ. او اسلحه جمع میکرد و میخرید و میبرد تهران. رفقای زیادی هم داشت. لذا آشنایی ما از طریق "آیت الله خزعلی" و به این شکل شروع شد. حجت الاسلام سید مهدی اندرزگو، فرزند شهید سید علی اندرزگو، خاطراتی را به نقل از "رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی)" درباره "آن شهید" بازگو کرده است. وی میگوید: «منزل ما در مشهد با منزل "حضرت آقا(مدظله العالی)" چند کوچه بیشتر فاصله نداشت. در خاطر دارم که شهید اندرزگو برای این عزیزان کلاس آموزش اسلحه گذاشته بود؛ برای "حضرت آقا(مدظله العالی)"، شهید هاشمی نژاد و "آیت الله واعظ طبسی". البته من خاطراتی را در این مورد از زبان رهبر معظم انقلاب شنیدهام. "حضرت آقا(مدظله العالی)" میفرمودند: "شهید اندرزگو" شبها دیر وقت به منزل ما میآمدند و با هم جلسه داشتیم و در مورد مسائل مختلف باهم صحبت میکردیم».  سید مهدی اندرزگو، در خصوص خاطرات پدرش میگوید: یکی از خاطراتی که "رهبر معظم انقلاب(مدظله العالی)" برایم تعریف کردند، این بود که بارها پدرم را در کوچه و خیابان دیده بودند و بعد از سلام و احوالپرسی متوجه شده بودند که در دست او زنبیلی پر از مهمات و اسلحه است و او با خونسردی کامل آنها را با خود جابهجا میکرد. پدرم بارها ما را هم هنگام جابهجایی مهمات با خود میبرد تا این عملیات شکلی عادیتر به خود بگیرد. البته ما اینها را بعدها از زبان "حضرت آقا(مدظله العالی)" شنیدیم و آن زمان متوجه نمیشدیم.  از حضرت آقا(مدظله العالی)" شنیدم که: «یک روز آقای اندرزگو را در بازار "سرشور" مشهد دیدم که با یک موتورگازی میآمد. موتور را که نگه داشت، دیدم چند خروس در عقب موتور خود دارد. از او دربارهٔ خروسها پرسیدم، جواب داد که این خروسها استثناییاند و تخم میگذارند! "حضرت آقا(مدظله العالی)" فرمودند زنبیل را که کنار زدم، دیدم زیر پای خروسها پر از نارنجک و اسلحه است». خاطره همسر شهید اندرزگو در خصوص ریاست "جمهوری آیت الله خامنه ای(مدظله العالی)": یکدفعه کارتر با همسرش به ایران آمده بود، شهید نشسته بود [و از تلویزیون] نگاه میکرد؛ گفتم: آقا! برای این قضیه هیچ کار نکردی!؟(چون گفته بود 6 ماه میخواهم زحمت بکشم و "ان شاءالله" پهلوی را از بین ببرم). گفتم پس چه شد؟ چرا راهی پیدا نمیکنی؟ باز دوباره امریکاییها به ایران آمدند! گفت: پهلوی یا به دست من یا با خون من از بین میرود! بعد، از آتش قلیان یک ذغال سرخ برداشت و روی دست گرفت، گفت: حفظ دین برای مردم در آخرالزمان مثل تحمل کردن
ادامه 👆👆👇👇 آتش این ذغال میماند! قشنگ کف دستش بود؛ گفتم: "آقا" ! دستت نمیسوزد؟ گفت: بدن ما به آتش جهنم هم نمیسوزد.  بعد گفت: دو سال اول انقلاب همه ملت ایران مورد امتحان "خدا" قرار میگیرند و بعد از دو سال سید علی نامی میآید رئیس جمهور میشود. من گفتم: "سید علی" خودت هستی دیگر؟ خودت میخواهی رئیس جمهور بشوی؟! گفت: آنموقع من نیستم، آن موقع کس دیگری است میآید رئیس جمهور میشود و بعد از چند سال که بگذرد "آقا امام زمان(عج)" ظهور میکنند. برای من خیلی تکاندهنده بود. بعد از اینکه "آقا(مدظله العالی)" رئیس جمهور شده بود به بچه ها گفتم که به ایشان بگویند و بچه ها هم گفتند. این خاطرهای بود که من از زبان "خودشان" شنیدم و این آتش هم برای فهم چگونگی دینداری مردم در آخرالزمان واقعاً برای من جالب بود که دستش نسوخت، یعنی همانطوری که [ذغال] را کف دستش نگه داشت، دوباره آن آتش سرخ را گذاشت روی همان قلیان.   @hekayate_deldadegi
🔹﷽🔹 سلام علیکم طاعات و عباداتون قبول "درگاه حق تعالی" باشه "ان شاءالله". به پیشنهاد یکی از کاربران گرامی "ان شاءالله" معرفی "شهید بزگوار آقا محسن حججی" را برای اعضای جدیدمون میذاریم.
🍃 شهید بزرگوار محسن حججی 🍃 #قسمت_اول #تولد_و_کودکی @hekayate_deldadegi