5.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پست_سیاسی
📹 ببینید| #جوانها امروز در فضای مجازی فعّالند؛ #فضای_مجازی میتواند ابزاری باشد برای زدن توی دهن دشمنان. ۹۷/۱۰/۱۹
🌷 #گزیده_دیدار_مردم_قم
@Khamenei_ir
@hekayate_deldadegi
#پست_مناسبتی
📸 تصویری از تشرف "حضرت آیتالله خامنهای(مدظله العالی)" به حرم "حضرت زینب (سلاماللهعلیها)" در سال ۱۳۶۳.
🌻 سالروز ولادت "حضرت زینب(علیهاالسلام)" مبارک باد.
@Khamenei_ir
@hekayate_deldadegi
🔸🔶 صفحه ۲۰۲ "قرآن کریم"
هدیه ازطرف"شهید ابراهیم هادی وشهید حججی" به"حضرت زهرا(سلام الله علیها)"
#صلوات
"کانال شهید ابراهیم هادی"
@hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃
دمی با " آقا محسن حججی"
#آینه_دو_نفره
یادم هست سر سفره عقد که نشسته بودیم، به من گفت: «الان فقط من و تو، توی این آینه مشخص هستیم، از تو میخواهم که کمک کنی به سعادت و شهادت برسم.»
من هم همانجا قول دادم که در این مسیر کمکش کنم.
به نقل از : همسر شهید حججی
📚منبع:نرم افزار سربلند
@hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃
دمی با " آقا ابراهیم هادی "
#ظاهر_ساده_۴
يك روز صبح اعلام كردند كه بني صدر قصد بازديد از كرمانشاه را دارد."ابراهيم" و "جواد" و چند نفر از بچه ها به همراه "حاج حسين" عازم كرمانشاه شدند. فرماندهان نظامي با ظاهري آراســته منتظر بني صدر بودند. اما قيافه بچه هاي اندرزگو جالب بود. با همان شلوار كردي و ظاهر هميشگي به استقبال بني صدر رفتند! هر چند هدفشــان چيز ديگري بود. ميگفتند: ما ميخواهيم با اين آدم صحبت كنيم و ببينيم با كدام بينش نظامي جنگ را اداره ميكند!آن روز خيلي معطل شديم. در پايان هم اعلام كردند رئيس جمهور به علت آسيب ديدن هليكوپتر به كرمانشاه نمي آيد.مدتي بعد "حضرت آيت الله خامنه اي (حفظه الله)" به كرمانشاه آمدند. ايشان در آن زمان "امام جمعه" تهران بودنــد. "ابراهيم" تمام بچه ها را به همراه خود آورد. آنها با همان ظاهر ساده و بي آلايش با "حضرت آقا(مدظله العالی)" ملاقات كردند و بعد هم يك يك، ايشان را در آغوش گرفتند و روبوسي كردند.
📚منبع:نرم افزار برای دوست شهیدم
@hekayate_deldadegi
🍃🌹🍃
#سخنان_شهید_آوینی🕊
ﭼﻪ ﻗﻠﯿﻞ ﺍﻧﺪ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﯽ ﮐﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ #ﻋﺸﻖ ﺑﺨﺸﯿﺪﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ "ﺷﺮﻑ ﺣﻀﻮﺭ" .
#شبتون_شهدایی 🌙
@hekayate_deldadegi
هدایت شده از 🌷" ابراهیم هادی دیگر "🌷
#قرار_شبانه
فرستادن 5صلوات جهت تعجیل در امر فرج
به نیت #شهید_حججی و #شهید_ابراهیم_هادی
🆔 @hekayate_deldadegi
🔹﷽🔹
وقتی هوای شهر نفس گیر میشود
با روضه ی "حسین(ع)" نفس تازه میکنم
🍃سلام بر سالار شهیدان کربلا(ع)
🍃سلام بر بقیه الله اعظم(عج)
🍃سلام بر علی ابن موسی الرضا(ع)
🍃سلام بر شهدا و صلحا
🍃سلام بر ابراهیم
🌹#صبحتون_شهدایی🌹
@hekayate_deldadegi
#پست_سیاسی
⚡ در خواب بیند پنبه دانه
🔻 "رهبرانقلاب(مدظله العالی)" ، در دیدار اخیر: دهم دی سال۵۶، رئیسجمهور آمریکا آمد در تهران و گفت «ایران جزیرهی ثبات است»؛ کمتر از دَه روز بعد قیام قم، بعد قیام تبریز، بعد آن طوفان انقلاب اسلامی و نابودی رژیم وابستهی سرسپردهی پهلوی رخ میدهد.
🔺️ همین چندی پیش یکی از دولتمردان آمریکایی در جمع یک مشت اوباش و تروریست گفت امیدوار است که جشن کریسمس ۲۰۱۹ را در تهران بگیرد؛ جشن کریسمس ۲۰۱۹ همین چند روز پیش بود... قدرت محاسباتی آمریکا این است. ۹۷/۱۰/۱۹
@Khamenei_ir
@hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃
دمی با " آقا محسن حججی"
#اولین_هدیه
علاقه او به کتاب تا جایی بود که حتی در مراسم عقدش هم، کتاب «سلام بر ابراهیم» و چند کتاب دیگر را به همسرش هدیه داده بود. تا آنجایی که اطلاع دارم در طول زندگی مشترک هم تقریباً به صورت ماهانه یک کتاب به همسرش هدیه میداد و برای ترغیب او به خواندن کتاب ، از آن امتحان میگرفت و بعد دوباره به او هدیه ای دیگر میداد. حتی در مهمانی ها هم دست از کتاب و کتابخوانی بر نمی داشت و به دوستان و اقوامش کتاب هدیه می داد یا معرفی می کرد.
به نقل از : حمید خلیلی (مدیر موسسه شهید احمد کاظمی)
📚منبع:نرم افزار سربلند
@hekayate_deldadegi
🍃🌸🍃
دمی با " آقا ابراهیم هادی "
#گمنامی
قبل از اذان صبح برگشــت. "پيكر شــهيد" هم روي دوشش بود. خستگي در چهرهاش موج ميزد. صبح، برگه مرخصي را گرفت. بعد با "پيكر شــهيد" حركت كرديم. "ابراهيم" خسته بود و خوشحال. ميگفت: يك ماه قبل روي ارتفاعات بازيدراز عمليات داشتيم. فقط همين شــهيد جامانده بود. حالا بعد از آرامش منطقه، "خدا(متعال)" لطف كرد و توانستيم او را بياوريم.٭٭٭ با "ابراهيم" و چند نفر از رفقا جلوي مســجد ايســتاديم. بعد از اتمام نماز بود. مشغول صحبت و خنده بوديم. پيرمردي جلو آمد. "او" را ميشناختم. "پدر شهيد" بود. همان كه "ابراهيم"، "پسرش" را از بالاي ارتفاعات آورده بود. سلام كرديم و جواب داد. همه ســاكت بودند. براي جمع جوان ما غريبه مينمود. انگار ميخواســت چيزي بگويد، اما...!لحظاتي بعد ســكوتش را شكســت و گفت: "آقا ابراهيــم" ممنونم. زحمت كشيدي، اما پسرم!پيرمرد مكثي كرد و گفت: پسرم از دست شما ناراحت است!! لبخند از چهره هميشــه خندان "ابراهيم" رفت. چشــمانش گرد شــده بود از تعجب، آخر چرا!! بغض گلوي پيرمرد را گرفته بود. چشــمانش خيس از اشك شد. صدايش هم لرزان و خسته: ديشــب "پســرم" را در خواب ديدم. به من گفت: در مدتي كــه ما "گمنام" و بينشــان بر خاك جبهه افتاده بوديم، هرشب "مادر سادات حضرت زهرا(سلام الله علیها)" به ما سر ميزد. اما حالا، ديگر چنين خبري نيست. پسرم گفت: «شهداي گمنام مهمانان ويژه "حضرت صديقه(سلام الله علیها)" هستند!»پيرمرد ديگر ادامه نداد. سكوت جمع ما را گرفته بود. به "ابراهيم" نگاه كردم. دانه هاي درشــت اشــك از گوشــه چشمانش غلط ميخورد و پايين ميآمد. ميتوانســتم فكرش را بخوانم. گمشــدهاش را پيدا كرده بود. «گمنامي!»
📚منبع:نرم افزار برای دوست شهیدم
@hekayate_deldadegi