eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.9هزار دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4.6هزار ویدیو
14 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
👌 داستان کوتاه پند آموز 💭زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با چهره های زیبا جلوی در دید. به آنها گفت: « من شما را نمی شناسم ولی فکر مےکنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.» 💭 آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟» زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.» آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم منتظر می مانیم.» 💭عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد. شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.» زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.» 💭 زن با تعجب پرسید: « چرا!؟» یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.» 💭زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟» فرزندِ خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد: « بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.» مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.» 💭 عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟ پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست! 👌وقتی عشق و محبت تو خانواده باشد ، بی شک ثروت و موفقیت نیز خواهند آمد. 🌸احادیثی از پیامبر رحمت (ص)🌸 ↓↓↓↓↓↓↓↓ 💟 ۱- بهترين مردان امت من، آن كساني هستند كه نسبت به خانواده خود خشن و متكبر نباشند و بر آنان ترحم و نوازش كنند و به آنان آزار نرسانند .» مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۵۰ . 💟 ۲- نشستن مرد در كنار خانواده اش، نزد خداي بزرگ دوست داشتني تر از اعتكاف [و نشستن] در اين مسجد من است .» میزان الحکمة، ج ۴، ص ۲۸۷ . 💟 ۳- بهترين زنان شما آن زني است كه براي شوهرش آرايش و زينت مي كند، اما از بيگانگان خود را مي پوشاند .» وسائل الشیعة، ج ۱۴، ص ۱۵ . با ذکر صلوات به ما بپیوندید 🏃‍♂ ‌ ✍ ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
🌷🌷🌷 حکایت کوتاه از امام باقر علیه السلام نقل شده است: روزى حضرت داوود(ع)نشسته بود و جوانى ژوليده با ظاهرى فقيرانه كه خيلى نزد آن حضرت مى آمد نيز در محضر آن حضرت حاضر بود. در اين هنگام فرشته مرگ وارد شد و نگاه تندى به آن جوان كرد و بر وى خيره شد. داوود(ع) دلیل این کارش را پرسید فرشته مرگ گفت: من مامورم هفت روز ديگر جان اين جوان را در همين جا بگيرم داوود پيغمبر(ع ) از اين سخن، دلش به حال آن جوان سوخت و رو به او كرد و فرمود: اى جوان! زن گرفته اى؟ پاسخ داد: نه ، هنوز ازدواج نكرده ام داوود به او فرمود: به نزد فلان مرد كه يكى از بزرگان بنى اسرائيل است برو و از طرف من به او بگو كه داوود به تو دستور داده كه دخترت را به همسرى من درآور و همين امشب نزد آن دختر مى روى و خرج ازدواج تو نيز هر چه مى شود بردار و هم چنان نزد همسرت باش تا هفت روز ديگر و پس از هفت روز همين جا نزد من بيا. جوان به دنبال ماموريت رفت و پيغام حضرت داوود(ع) را به آن مرد بنى اسرائيلى رسانيد و او نيز دخترش را به آن جوان داد و همان شب ، عروسى انجام شد و جوان هفت روز نزد آن دختر ماند و پس از هفت روز نزد حضرت داوود بازگشت داوود از وى پرسيد: در این هفت روز وضع تو چگونه بود؟ پاسخ داد: هيچ گاه در خوشى و نعمتى مانند اين چند روز نبوده ام. داوود فرمود: اكنون نزد من بنشين جوان نشست، و داوود چشم به راه آمدن فرشته مرگ بود تا طبق خبرى كه داده بود بيايد و جان اين جوان را بگيرد. اما مدتى گذشت و فرشته مرگ نيامد، از اين رو به جوان رو كرد و فرمود: به خانه ات بازگرد و روز هشتم دوباره به نزد من بيا. جوان رفت و پس از گذشت هشت روز دوباره به نزد داوود بازگشت و هم چنان نشست و خبرى از فرشته مرگ نشد و همين طور هفته سوم تا اين كه فرشته مرگ به نزد داوود آمد. داوود بدو فرمود: مگر تو نگفتى كه من مأمورم تا هفت روز ديگر جان اين جوان را بگيرم ؟ پاسخ داد: آرى فرمود: تاكنون سه هشت روز از آن وقت گذشته است ؟ فرشته مرگ گفت : اى داود! چون تو بر اين جوان رحم كردى ، خداوند نيز او را مورد مهر خويش قرار داد و سى سال بر عمرش افزود ┅┅✿🍃❀💙🌷❀🕊✿┅‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
💚خدا که باشد هرمعجزه ای ممکن میگردد😇 ••✾🌻🍂🌻✾•• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
دیدار حضرت عبدالعظیم (ع) در سامرا با حضرت امام هادی (ع) به خلیفه گزارش داده شد و دستور تعقیب و دستگیری وی صادر گشت، او نیز برای مصون ماندن از خطر، خود را از چشم مأموران پنهان می کرد و در شهرهای مختلف به صورت ناشناس رفت و آمد می کرد و شهر به شهر می گشت تا به ری رسید و آنجا را برای سکونت انتخاب کرد. علّت این انتخاب به شرایط دینی و اجتماعی ری در آن دوره بر می گردد که وقتی اسلام به شهرهای مختلف کشور ما وارد گشت و مسلمانان در شهرهای مختلف ایران به اسلام گرویدند، از همان سال ها ری یکی از مراکز مهمّ سکونت مسلمانان شد و اعتبار و موقعیّت خاصّی پیدا کرد . زیرا سرزمینی حاصل خیز و پرنعمت بود، عمرسعد هم به طمع ریاست یافتن بر ری در حادثه جانسوز کربلا، حضرت حسین بن علی (ع) را به شهادت رساند. در ری ، هم اهل سنّت و هم از پیروان اهل بیت زندگی می کردند و قسمت جنوبی و جنوب غربی شهر ری، بیشتر محلّ سکونت شیعیان بود .حضرت عبدالعظیم (ع) به صورت یک مسافر ناشناس ، وارد ری شد و در محلّه ساربانان در کوی سکّه الموالی به منزل یکی از شیعیان رفت، مدّتی به همین صورت گذشت . او در زیرزمین آن خانه به سر می برد و کمتر خارج می شد ، روزها را روزه می گرفت و شبها به عبادت و تهجّد می پرداخت، تعداد کمی از شیعیان او را می شناختند و از حضورش در ری خبر داشتند و مخفیانه به زیارتش می شتافتند، امّا می کوشیدند که این خبر فاش نشود و خطری جانِ حضرت را تهدید نکند . ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
یک سنگریزه در کفش، گاه تو را از حرکت باز مےدارد. سنگریزه‌ها ‌را ‌دریاب❗️ یک نگاه نامهربانانه به پدر، به مادر گاه کار همان سنگریزه را مےکند 🌼🌿🌼🌿🌼‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 🌼🍃پادشاهی در بستر بیماری افتاد. پزشکی حاذق بر بالین وی حاضر کردند. پزشک گفت: باید کل خون پسر جوانی را در بدن تو تزریق کنند تا ضعف و کسالتت برطرف گردد. 🌼🍃شاه از قاضی شهر فتوی مرگ جوانی را برای زنده ماندن گرفت. پدر و مادری را نشانش دادند که از فقر در حال مرگ بودند. پولی دادند و پسر جوان آنها را خریدند. 🌼🍃پسر جوان را نزد پادشاه خواباندند تا خون او را در پادشاه تزریق کنند. جوان دستی بر آسمان برد و زیر لب دعایی کرد و اشکش سرازیر شد. شاه را لرزه بر جان افتاد و پرسید چه دعایی کردی که اشکت آمد؟ 🌼🍃جوان گفت: در این لحظات آخر عمرم گفتم، خدایا، والدینم به پول شاه نیاز دارند و مرگ مرا رضایت دادند. و قاضی شهر به مقام شاه نیاز دارد که با فتوای مرگ من به آن می‌رسد، با مرگ من، پزشک به شهرت نیاز دارد که شاه را نجات می‌دهد و به آن می‌رسد. و شاه با خون من به زندگی نیاز دارد که کشتن من برایش نوشین شده است. 🌼🍃گفتم: خدایا تمام خلایقت برای نیازشان می‌بینی مرا می‌کشند تا با مرگ من به چیزی در این دنیای پست برسند. ای خالق من، تنها تو هستی که مرا برای نیاز خودت نیافریدی و از وجود بنده‌ات بی‌نیازی، تنها تو هستی که من هیچ سود و زیانی به تو اگر بخواهم هم، نمی‌توانم برسانم. 🌼🍃 ای بی‌نیاز مرا به حق بی‌نیازی‌ات قسم می‌دهم، بر خودم ببخشی و از چنگ این نیازمندانت به بی‌نیازی‌ات سوگند می‌دهم رهایم کنی. 🌼شاه چون دعای جوان را شنید زار زار گریست و گفت: برخیز و برو . من مردن را بر این گونه زنده ماندن ترجیح می‌دهم. 🌼🍃شاه با چشمانی اشک‌آلود سمت جوان آمده و گفت: دل پاکی داری دعا کن خدای بی‌نیاز مرا هم شفا داده و بی‌نیازم از خلایقش کند. ❣جوان دعا کرد و مدتی بعد شاه شفای کامل یافت . 🌺🌿🌺🌿🌺 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
12.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تاثیر گذاری فقط با زبان خوش ••✾🌻🍂🌻✾•• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
ﻋﺪﺩﯼ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻋﻠﻤﺎ ﻭ ﺍﻫﻞ ﺩﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﻣﺘﺤﯿﺮ ﮐﺮﺩ؟ 🕖 ﻋﺪﺩ ۷ ﺍﺳﺖ 🕖 🔔 ﺁﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ ﻋﺪﺩ ۷ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﺎﻫﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ !!! ﺩﺭ ﺁﻥ ﺣﮑﻤﺖ ﺧﺪﺍ ﻫﺴﺖ، ﮐﻪ ﻋﺪﺩ *۷* ❇️ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻃﺒﻘﺎﺕ ﺁﺳﻤﺎﻧﻬﺎﺳﺖ ❇️ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺍﯾﺎﻡ ﻫﻔﺘﻪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ ﻋﺠﺎﯾﺐ ﺩﻧﯿﺎ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ ﻃﻮﺍﻑ ﺩﻭﺭ ﮐﻌﺒﻪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ ﺳﻌﯽ بین ﺻﻔﺎ ﻭ ﻣﺮﻭﻩ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ ﻧﻘﺎﻁ ﺗﻤﺎﺱ ﺑﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺭ ﻧﻤﺎﺯ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ ﺁﯾﺎﺕ ﺳﻮﺭﻩ ﻓﺎﺗﺤﻪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﺩﺭﯾﺎﻫﺎ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ ۷ ﻋﺪﺩ ﺳﻨﮓ ﺑﻪ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ ❇️ ﻣﻌﺪﻥ ﻫﺎﯼ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ ۷ ﻧﻮﻉ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﺍﺻﻠﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ❇️ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻣﺪﺍﺭﻫﺎﯼ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ ﻧﻮﺭهای ﻣﺮﺋﯽ ۷ ﺭﻧﮓ ﺍﺳﺖ ❇️ ﺍﺷﻌﻪ ﻧﻮﺭ ﻏﯿﺮ ﻣﺮﺋﯽ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ تکبیر ﺩﻭ ﻋﯿﺪ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ ﺗﻌﺪﺍﺩ ﻗﺎﺭﻩ ﺧﺎﮐﯽ ۷ ﺗﺎﺳﺖ ❇️ ﺑﺎﺧﺸﻮﻉ ﺑﮕﻮﯾﯿﻢ : ❇️ ﻻ ﺍﻟﻪ ﺍﻻﺍﻟﻠﻪ ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺳﻮﻝ ﺍﻟﻠﻪ ❇️ ﺩﻗﺖ ﮐﺮﺩﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺍﻗﺮﺍﺭ ﺍﺯ ۷ ﮐﻠﻤﻪ ﺗﺸﮑﯿﻞ ﺷﺪﻩ ❇️ ﺍللهم ﺻﻞ ﻋﻠﯽ ﻣﺤﻤﺪ ﻭ ﺁﻝ ﻣﺤﻤﺪ ❇️ اتفاقأ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﻫﻢ ﺍﺯ ۷ ﮐﻠﻤﻪ ﺗﺸﮑﯿﻞ شده 🌸🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸🌸 👈 👈 👈 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
♥️🍃 هرگاه ڪه نمازتــ قضا شد و نخواندے دراین فڪر نباش ڪہ وقت نماز خواندن نیافتے بلڪه! فڪر ڪن چہ گناهے را مرتڪب شدے کہ خداوند نخواست در مقابلش بایستے! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
✨﷽✨ ✅شیطان چه کسانی را وسوسه می‌کند؟ ✍امام صادق علیه الاسلام: شیطان موفّق به وسوسه بنده‌ای نمی‌شود، مگر آن‌گاه که؛ 1⃣ او از یاد خدا روی بگرداند، 2⃣ امر خدا را سبک بشمارد، 3⃣ و در جایگاه نافرمانی از خدا قرار بگیرد، 4⃣ و فراموش کند که خدا بر کارهای پنهانی او آگاه است. ⬅️ اما وسوسه آنگاه که در دل جای گیرد، موجب گمراهی و ضلالت و کفر است. خدای عزّوجل از سر لطف، بندگانش را فرا خوانده و آنان را از دشمنی شیطان آگاه کرده است و فرموده: "همانا شیطان برای شما دشمنی آشکار است"و نیز فرموده:"همانا شیطان دشمن شما است، پس او را دشمن خود بدانید مصباح الشریعه/ص۷۹ ۲.زخرف/آیه۶۲ ۳.فاطر/آیه۶ ••✾🌻🍂🌻✾•• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
ميان آرزوی تو و معجزه خداوند، ديواری است به نام اعتماد! پس اگر دوست داری به آرزويت برس باتمام وجود به اواعتمادکن... خدایا در این شب زیبا آرامشی از جنس خودت را نصیب دوستان و عزیزانم بگردان ... شب خوش 🌼🌿🌼🌿🌼 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
😌یک لحظه چشمت را ببند و ❤️دل هوایی کن ✋با یک سلامِ ساده ✨ خود را رضایی کن ⚡️حتما نباید 🕌 روبرویِ گنبدش باشی 🏠اصلا میان خانه، 💞دل را رضایی کن ❤️السلام علیک یا علی بن موسی الرضا روزبخیر💚 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
📚 چطور تبریک بگم ؟ روزی خدای متعال به علیه‌السلام فرزند پسری عطا کرد . برخی از قریش طبق رسوم جاهلی به آن حضرت اینگونه گفتند : « قدم یکه سوار نو رسیده مبارک باد.» امام علیه‌السلام فرمود : این چه تبریک گفتنی است ؟! وقتی برای شخصی از شما فرزندی متولد شد ، به او اینگونه تبریک بگویید : فقولوا له: شکرت الواهب، و بورک لک فی الموهوب، و بلغ الله به اشده و رزقک بره . خدا را کن ؛ قدم نو رسیده مبارک باشد . خداوند او را به بزرگی برساند و از نیکوکاری او بهره مند شوی .» 📚منبع : كافي ، ج ۶ ، ص ۱۷ من لا يحضره الفقيه ، ج ۳ ، ص ۴۸۰ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
هنرنمایی بی نظیر خداوند در طبیعت •••✾~🍃🌸🍃~✾••• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
📚نماز امام حسن عسگری در میان درندگان حضرت امام حسن عسگری علیه السلام از طرف حکومت عباسی به دست مأموری سپرده شده بود. او از حکومت عباسی اجازه داشت امام را میان درندگان بیندازد. همسرش به او گفت:« تقوای خداوند را پیشه کن. تو متوجه نیستی چه کسی در منزل توست؟» آن گاه عبادت، پاکی و نیکوکاری امام را به شوهرش یادآور شد و گفت:« من برای تو می ترسم. می‌ترسم حق او را رعایت نکنی و گرفتار عذاب بشوی.» اما مرد زیر بار نرفت و امام حسن عسگری علیه السلام را میان درندگان انداخت. هیچ کس تردیدی نداشت که درندگان، امام را طعمه خود خواهند کرد. اما وقتی پس از مدتی برای تماشا آمدند، دیدند امام حسن عسگری علیه السلام ایستاده و در حال نماز است، و درندگان نیز دور او را گرفته اند. با دیدن این منظره، امام را از میان درندگان خارج کردند. منبع: بحار الانوار، ج 50، ص 268، ح ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
📚 استاد بزرگواری می‌گفت: یک بار داشتم برگه‌های امتحان را تصحیح می‌کردم. به برگه‌ای رسیدم که نام و نام خانوادگی نداشت. با خودم گفتم ایرادی ندارد. بعید است که بیش از یک برگه نام نداشته باشد. از تطابق برگه‌ها با لیست دانشجویان صاحبش را پیدا می‌کنم. تصحیح کردم و 17/5 گرفت. احساس کردم زیاد است. کمتر پیش می‌آید کسی از من این نمره را بگیرد. دوباره تصحیح کردم 15 گرفت. برگه‌ها تمام شد. با لیست دانشجویان تطابق دادم اما هیچ دانشجویی نمانده بود. تازه فهمیدم کلید آزمون را که خودم نوشته بودم تصحیح کردم. آری، اغلب ما نسبت به دیگران سخت‌گیرتر هستیم تا نسبت به خودمان و بعضى وقت‌ها اگر خودمان را تصحيح كنيم مي‌بينيم به آن خوبي كه فكر مي‌كنيم، نیستیم. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
به سه چیز هرگز نمیرسید بستن دهان مردم... جبران همه‌ي شکستها... رسیدن به همه آرزوها... سه چیز حتما به تو میرسد مرگ ... نتیجه عملت... رزق و روزی... اگر میخواهي در زندگی به همه چیز برسی ،توکل به خدا را سرلوحه‌ی همه‌ی امور زندگیت قرار بده... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
📚می ترسم لذت آب خوردن منو از مناجات با خدا باز دارد موسی(ع) گفت : خدایا دوست دارم یکی از بنده ها، یکی از مخلوقاتتو که در ذکر گفتن برای تو به درجه اخلاص رسیده ببینم. خطاب رسید موسی دوست داری ببینی برو کنار فلان دریا یه درختی اونجاست. اون مخلوق منو که دائم در ذکر منه می بینی. اومد کنار دریا نگاه کرد دید فقط یه پرنده روی این درخت نشسته.حجابها برداشته شد نگاه کرد دید ذاکر، این پرنده است. داره ذکر خدا رو میگه. از پرنده سوال کرد گفت چند وقته اینجا نشستی و داری ذکر میگی ؟ گفت از موقعی که خدا منو خلق کرده همین جا نشستم دارم ذکرشو میگم. موسی پرسید : آیا آرزویی، میلی به این همه نعمات دنیایی داشتی یا نه ؟ گفت هیچیشو نخواستم . فقط دوست دارم یه مقدار آب بخورم . موسی تعجب کرد . دید روی شاخه ای نشسته که این شاخه پایین اومده چیزی تا دریا فاصله نداره. گفت یه مقدار به خودت زحمت بدی منقارت به آب می رسه. میتونی آب بخوری.این که آرزو نمی خواد! عرضه داشت ای پیامبر خدا ! می ترسم لذت این آب خوردنه منو از مناجات با خدام وا بداره. 🌼🌿🌼🌿🌼 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
خدایا ❤️ 🍃میان تمام تلاطم های زندگی فقط همین بس که میدانم🍃 هستی . . . همیشه . . . همین جا . . . درست در کنار من ! •••✾~🍃🌸🍃~✾••• ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
📚سنگی که از آن خون تازه می جوشد عالم جلیل مرحوم ملامحمد حسن قزوینی می‎گوید: من در سفر حجّ به محلی رسیدم که در شام سر منور حسین (ع) را در آنجا گذاشته بودند؛ در باغستانهای آنجا مسجدی بود به نام مسجدالحسین (ع) و من چون داخل مسجد رفتم در یکی از ساختمان‎های آن پرده‎ای آویخته دیدم. چون آن پرده را کنار زدم سنگی دیدم در دیوار به کار برده شده بود و دیدم گردن سری در آن سنگ آشکار است، و نیز دیدم خون منجمد و خشک شده بر آن گردن مشاهده می‎شود. چون چنین دیدم از خادم آن مسجد از آن سنگ و گردن و خون منجمد پرسیدم؟ خادم گفت: این سنگ جای سر مبارک حسین بن علی (ع) است. زیرا وقتی آن سر را از عراق آوردند بر این سنگ نهاده و اثرش در این سنگ ظاهر شد چنانکه می‎بینی، و من مدّتها است که داخل این عمارت صدای تلاوت قرآن می‎شنوم. و هر سال بعد از نصف شب عاشورا در این موضع نوری ظاهر می‎شود، آن نور در این سنگ اثر می‎کند و از آن خون ترشّح می‌‎نماید، و می‎ماند و منجمد می‎شود. و من از گذشتگان خدّام این مسجد همین قِسْمْ شنیده‎ام و از این سنگ و اثر ترشّح خون و منجمد شدن آن و تلاوت قرآن به من خبر داده‎اند. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹لحظه شهادت حضرت عباس ع به روایت انیمیشن😭 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌ 💠 ] ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است. چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است . موسي براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت. چند روز بعد ، موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار در گرد او اجتماع نموده اند ، پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟ حاضران گفتند: تا به حال پولي نداشته تازه گي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجوئي نموده و شخصي را كشته است. اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند! خداوند در قرآن مي فرمايد : (اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند) پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود. 📗حکایت های گلستان ص 161 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌ 💠 ] ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
❤️💚💜💛💙🧡 🌺 الهـی... دل‌هایمان را پر از محبت دست‌هایمان را پر از بخشندگی لحظه‌هایمان را پر از آرامش و خانه‌هایمان را پر از حس خوشبختی بگردان 🌸 الهـی..... قلبم تشنهٔ نـور و عشـق توست هر روز به افكار و آرزوهايم بيا به رؤياهايم، در خنده‌هايم و اشک‌هایم از سر رحمتت در فراموشی‌هايم پديدار شو به عبادتم، به كار، به زندگی‌ام بیا.. ✨شبتون در پناه الهی✨ 🌼 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام 💗آخر هفته تون شاد 🌸ازخدا برایتان 💗یک سبد حال خوب 🌸یک دنیا خیر و برکت 💗یک جهان زیبایی 🌸یک عالمه خوشبختی 💗یک دامن نیک نامی و 🌸یک عمر سرفرازی خواهانم 💗آخر هفته خوبی داشته باشید ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
گويند وقتى که حاتم طایى از دنیا رفت، برادرش خواست جاى او رابگیرد. حاتم مکانى ساخته بود که هفتاد در داشت. هر کس از هر درى که مى خواست وارد مى شد و از او چیزى طلب مى کرد و حاتم به اوعطا مى کرد. برادرش خواست در آن مکان بنشیند و حاتم بخشى کند! مادرش گفت: تو نمى توانى جاى برادرت را بگیرى، بیهوده خود رابه زحمت مینداز. برادر حاتم توجه نکرد. مادرش براى اثبات حرفش، لباس کهنه اى پوشید و به طور ناشناس نزد پسرش آمد و چیزى خواست. وقتى گرفت از در دیگری رجوع کرد و باز چیزى خواست. برادر حاتم با اکراه به او چیزى داد. چون مادرش این بار از در سوم بازآمد و چیزى طلب کرد، برادر حاتم با عصبانیت و فریاد گفت: تودوبار گرفتى و بازهم مى خواهى؟ عجب گداى پررویى هستى! مادرش چهره خود را آشکار کرد و گفت: نگفتم تو لایق این کارنیستى؟ من یک روز هفتاد بار از برادرت به همین شکل چیزى خواستم و اوهیچ بار مرا رد نکرد. ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
🚫مثل دنيا همچون مار است، لمس کردن آن نرم و دورنش زهر مرگبار است، نادان به آن عشق ميورزد و دانا از آن برحذر ميباشد 📕(نهج‌البلاغه حکمت 119) ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌ 💠 ] ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
✍می گویند در قدیم دزد سر گردنه هم معرفت داشت: روزی دزدی در مجلسی پر ازدحام با زیرکی کیسه سکه مردی غافل را می دزدد، هنگامی که به خانه رسید کیسه را باز کرد دید در بالای سکه ها کاغذی است که بر آن نوشته است: خدایا به برکت این دعا سکه های مرا حفاظت بفرما! اندکی اندیشه کرد... سپس کیسه را به صاحبش باز گرداند! دوستان دزدش او را سرزنش کردند که چرا این همه پول را از دست داد. دزد کیسه در پاسخ گفت: صاحب کیسه باور داشت که دعا دارایی او را نگهبان است. او بر این دعا به خدا اعتقاد نموده است. من دزد دارایی او بودم نه دزد دین او... اگر کیسه او را پس نمیدادم، باورش بر دعا و خدا سست می شد. آن گاه من دزد باورهای او هم بودم و این دور از انصاف است... ✍ ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓ اهل فضیلت چه کسانی هستند؟! 🌸 حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: ❓روز قیامت، صدایی می‌گوید: هل فضیلت کجا هستند؟ به سوی بهشت روانه شوند 🔹پس جماعتی اندک برخیزند و شتابان به سوی بهشت روند. ❓فرشتگان از آنها می‌پرسند:فضل شما بر دیگران چه بوده است؟ 🔹در پاسخ گویند: ما هرگاه ستمی می‌دیدیم، می‌بخشیدیم و هرگاه بدی می‌دیدیم، گذشت می‌کردیم و هرگاه رفتار جاهلانه‌ای با ما می‌شد، بردباری نشان می‌دادیم. 🔹فرشتگان به آنها می‌گویند: وارد بهشت شوید که بهشت، پاداش نیکویی است برای عمل کنندگان. 📚 تنبیه الخواطر، جلد ۱ ، صفحه ۱۲۴ 🌸 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّـدٍ 🌸 و آلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani