eitaa logo
حکایت و داستان قرآنی روایت پند حدیث آموزنده زیبا خواندنی معجزه کلیپ صوتی مذهبی اسلامی
17.6هزار دنبال‌کننده
5.9هزار عکس
4.8هزار ویدیو
24 فایل
﷽ 💚منبع انواع حکایات و روایات‌ جذاب مذهبی،داستان وپندزیبا 💚🌹حضورشما باعث دلگرمی ماست🌹💚 . 💚لطفا کپی باذکرصلوات🙏🌹 . . ❌تبلیغات و تبادلاتی که درکانال قرار میگیرند نه‌ تایید و نه‌ رد می‌شوند . . . .
مشاهده در ایتا
دانلود
🔍 ندای آسمانی | نماد یا حقیقت؟ برخی ادعا کردند : ندای آسمانی، نمادین و رمزگونه است؛ صدایی بسیار بلند که توسط بعضی بمب‌ها یا موشک‌ها، یا شکستن دیوار صوتی توسط برخی هواپیماها، و یا انفجار بعضی انبارها و مخازن صورت می‌گیرد؛ صدایی مانند انفجارهای اتمی در اروپا، آمریکا، روسیه و چین... به گونه ای که همه می‌شنوند و جزع فزع می‌کنند. اما با تأمل در احادیث، این ادعا رد می‌شود، زیرا در روایات «صیحه و ندای آسمانی» به نسبت داده شده و آن می‌باشد که هر کسی با هر زبانی می‌فهمد. 📌نکته: همانگونه که حجت‌های الهی برای اثبات حقانیت خود معجزه داشتند [که این معجزات در همه ادیان مطرح و ثابت شده است] خداوند برای امام مهدی علیه السلام نیز در جهت برپایی دولتِ کریمه‌ی الهی، برای شناساندن امام به جهانیان و اثبات حقانیت ایشان، از این معجزه‌ی ارتباطی استفاده می‌نماید. → → ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
عزرائیل و حضرت موسی(ع 240 سال از عمر موسی(ع) می گذشت.روزی عزرائیل نزد او آمد و گفت: سلام بر تو ای هم سخن خدا! موسی جواب سلام او را داد و پرسید تو کیستی؟ او گفت من فرشته ی مرگم. موسی(ع): برای چه به اینجا آمده ای؟ عزرائیل: آمده ام تا روحت را قبض کنم. موسی(ع):روحم را از کجای بدنم خارج می سازی؟ عزرائیل: از دهانت.... موسی(ع): چرا از دهانم؟ با اینکه من با همین دهان با خدا گفتگو کرده ام؟! عزرائیل: از دست هایت. موسی(ع): چرا از دستهایم؟ با وجود اینکه تورات را با همین دستها گرفته ام؟! عزرائیل: از پاهایت. موسی(ع): چرا از پاهایم؟ با اینکه با همین پاها به کوه طور برای مناجات با خدا رفته ام؟! عزرائیل: از چشمهایت. موسی(ع): چرا از چشمهایم؟ با اینکه همواره چشمهایم را به سوی امید پروردگار می دوختم؟! عزرائیل: از گوشهایت. موسی(ع): چرا از گوشهایم؟ با اینکه سخن خداوند متعال را با گوشهایم شنیدم؟! خداوند به عزرائیل وحی کرد: روح موسی را قبض نکن تا هر وقت که خودش بخواهد. عزرائیل از آنجا رفت و موسی(ع) سالها زندگی کرد تا اینکه روزی یوشع بن نون را طلبید و وصیّتهای خود را به او نمود.سپس یک روز که تنها در کوه طور عبور می کرد،مردی را دید که مشغول کندن قبر است.نزد او رفت و گفت: آیا می خواهی تو را کمک کنم؟ او گفت:آری.موسی(ع) او را کمک کرد.وقتی که کار کندن قبر تمام شد موسی(ع) وارد قبر شد و در میان آن خوابید تا ببیند اندازه ی لحد قبر درست است یا نه.در همان لحظه خداوند پرده را از جلوی چشم موسی(ع) برداشت.موسی(ع) مقام خود را در بهشت دید؛عرض کرد خدایا! روحم را به سویت ببر.همان دم عزرائیل روح او را قبض کرد و همان قبر را مرقد موسی(ع) قرار داده و آن را پوشانید.آن مرد قبر کن،عزرائیل بود که به آن صورت درآمده بود.در این وقت منادی حق در آسمان با صدای بلند گفت: موسی کلیم خدا مرد؛ چه کسی است که نمی میرد... ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
خواجه ثروتمندی که کلاهبردار بازار بغداد بود، از بغداد عزم حج کرد. بار شتری بست و سوار بر شتر و عازم شد. تا با آن به مکه رود. چون مراسم عید روز قربان شد، شتر خود را قربانی کرد و بعد از اتمام حج شتری خرید تا برگردد. از حج برگشت. بعد از یک ماه در بغداد باز در معامله دروغ گفت و توبه خود بشکست. عهد کرد تا سال دیگر به مکه رود و رنج سفر بیند تا خدا گناهان او را ببخشد. باز شتری برداشت و سوار شد تا به مکه رود. خواجه را پسر زرنگی بود پدر را در زمان وداع گفت: «ای پدر! باز قصد داری این شتر را در مکه قربانی کنی؟ پدر گفت: «بلی. پسرش گفت: «این بار شتر را قربانی و آنجا رها نکن. این بار نفس خودت را قربانی کن همانجا تا برگشتی دوباره هوس گناه نکنی. تو اگر نفس خود را قربانی نکنی اگر صد سال با شتری به مکه روی و گله‌ای قربانی کنی، تأثیر در توبه تو نخواهد داشت. ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
‼مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره )میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند. سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله... دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری امکان نداره بزاریم بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون برام چای ریخت، چایی سرد که رنگ خوبی هم نداشت ، با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛ نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک دور از ریا و خالص گوشه ی محله خواندی.... آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند اون چای من با دست خودم ریخته بودم چرا روی زمین ریختی!!؟ میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. بنازم به بزم محبت که در آن گدایی و شاهی برابر نشیند... 📚منبع؛ برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری 🔶🔸راه های گناه نکردن🔸🔶 🔸🔸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کار خوبه خدا درست کنه عین الدوله کیه؟ ⚜عین الدوله از وزرای دوران ناصرالدین شاه بود. اومد بره تو خونه دوتا درویش دید. یکیشون بلند بلند میگه: کار خوبه خدا درست کنه! اون یکی میگه: کار خوبه عین الدوله درست کنه! عین الدوله خوشش میاد از این حرف درویش. میره خونه و میگه یه ظرف پلو بکشین یه اشرفی(سکه) هم بزارین زیرش این بخوره. وقتی پلو رو جلوی این میزارن نمیدونه زیرش یه اشرفی هست. قهر میکنه! پلو رو میزاره جلو اونی که میگه کار خوبه خدا درست کنه و میره! اونم پلو رو میخوره و اشرفی رو برمیداره و میره! دوسه روز دیگه میاد باز ذکر میگیره. عین الدوله میاد میگه؛ مگه پریروز بهت نهار خوب ندادن؟ میگه: نه! دادن اما من ناراحت شدم! گذاشتم جلوی اونی که می گفت: کار خوبه خدا درست کنه! عین الدوله گفت: همونی که اون میگفت درسته ! کار خوبه خدا درست کنه...!☝️ 👌آدم با خدا یه ارتباطی برقرار کنه همه کارا درست میشه! ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
‼ خیلی از مؤمنین عادت به محاسبۀ نفس ندارند، خیلی جالب و کمی خنده‌دار است که بدون محاسبۀ نفس، استغفار می‌کنند! ببخشید شما الآن داری برای چه استغفار می‌کنی؟ می‌گوید: «همین‌طوری، کلاً خدایا ما را ببخشید» به ‌احتمال ‌زیاد چنین استغفاری پذیرفته نیست، چراکه فرمودند: «به خدا قسم نجات پیدا نمی‌کند از گناه مگر کسی که اقرار بکند؛ (کافی، ج۲، ص۴۲۶) آنوقت اقرار هم که ساده نیست. شما می‌خواهی بگویی من فلان فحش را دادم، خب خدا می‌فرماید: «تو چرا چنین حرف زشتی زدی؟ در اثر حسادت بود؟ در اثر تکبر بود؟ در اثر حرص بود؟ در اثر چه بدی‌ای بود؟ آن‌هم باید بگویی، از آن‌هم باید از آن استغفارکنی! بلکه استغفار از آن مهمتر است!» ‼ دعا و مناجات بدون محاسبۀ نفس حتی شدنی نیست. شما مناجات‌های ائمۀ هدی را بخوانید می‌بینید اصلاً معلوم است دعا بعد از یک مدتی تفکر در خویشتن است که این تضرّع در بارگاه پروردگار عالم دارد تحقق پیدا می‌کند ولی ما محاسبۀ نفسش را برداشتیم، بقیه را داریم اجرا می‌کنیم. ‼همان‌طوری که قبل از هر ورزشی، نیاز به گرم کردن بدن داریم، برای هر عملی مثل مناجات و استغفار و مبارزه با نفس، نیاز به محاسبه نفس داریم. 📚استاد پناهیان 🔶🔸راه های گناه نکردن🔸🔶 🔸🔸 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ ‌▪️پست ویژه شهادت حضرت زهرا( س) 🎙آیت الله بهجت 💡حکمت سکوت حضرت علی ع نسبت به هتک حرمت به حضرت زهرا س → ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
پسر جوان آن قدر عاشق دختر بود که گفت: تو نگران چی هستی؟ دختر جوان هم حرفش را زد: همون طور که خودت می‌دونی مادرت پیره و جز تو فرزندی نداره… باید شرط ضمن عقد بگذاریم که اگر زمین گیر شد، اونو به خونه ما نیاری و ببریش خانه سالمندان. پسر جوان آهی کشید و شرط دختر را پذیرفت… هنوز شش ماه از ازدواجشان نگذشته بود که زن جوان در یک تصادف اتومبیل قطع نخاع و ویلچر نشین شد! پسر جوان رو به مادرش گفت: بهتر نیست ببریمش آسایشگاه؟ مادر پیرش با عصبانیت گفت: مگه من مُردم که ببریش آسایشگاه؟ خودم تا موقعی که زمین‌گیر نشدم ازش مراقبت می‌کنم. پسر جوان اشک ریخت و به زنش نگاه کرد. زن جوان انگار با نگاهش به او می‌گفت: شرط ضمن عقد رو باطل کن! ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️قشنگ ترین عشق 💫نگاه خداوند بر بندگان است ❄️هر کجا هستید به 💫به نگاه پر مهر خدا می‌سپارمتون ❄️الهی 💫مهـر؛ بركت؛ عشـق ❄️محبت و سلامتى 💫شادی و عاقبت بخیری ❄️هميشه همنشین شما باشند ❄️ شبتون به نور خدا روشن 💫 شب بر شما خوش ┏━━✨✨✨━━┓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❄️با خودت تکرار کن؛☺️ امروز زیباتر ازهر روز نفس میکشم، زیباتر ازهمیشه میبینم 🥰 وبهتر ازهمیشه زندگی میکنم من احساسم را، امروزم را وخدایم را بیش از همه دوست دارم 🤍 ❄️خدایا شکر 🙏
✨روزی جوانی نزد حضرت موسی(ع) آمد و گفت: ای موسی! خدا را از عبادت من چه سودی می رسد که چنین امر و اصرار بر عبادتش دارد؟؟ ⚜حضرت موسی(ع) گفت: یاد دارم در نوجوانی از گوسفندان شعیب نبی چوپانی می کردم. روزی بزی از گله جداشد و ترسیدم اتفاقی برای او بیفتد..با هزار مصیبت و سختی خود را به او رساندم و بز را در آغوش گرفتم و در گوشش گفتم: ای بز، خدا داند این همه دویدن من دنبال تو و صدا کردنت برای برگشتن به سوی من، به خاطر سکه ای نقره نیست که از فروش تو در جیب من می رود. می دانی موسی از سکه ای نقره که بهای نگهداری و فروش تو است، بی نیاز است. دویدن من به دنبال تو و صدا کردنت به خاطر خطر گرگی است که تو نمی بینی و نمی شناسی و او هر لحظه اگر دور از من باشی به دنبال شکار توست‼️ ای جوان! بدان که خدا را هم از عبادت من و تو سود و زیانی نمی رسد، بلکه با عبادت می خواهد از او دور نشویم تا در دام شیطان گرفتار آییم❗️" ✍ ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌✍ @hekayate_qurani 💚 @Mojezeh_Elaahi