نفسِ انسان مثل #کوسه میمونه🦈
⚛تا #گرسنه نشه کاریت نداره😋
به محض گرسنگی حمله میکنه⚔
✅هرکس بتونه تو این شرایط👇🏻
چند بار #مقاومت کنه 🛡
میتونه برای همیشه 😳
💡به #نفسش مسلط بشه👏
✍ @hekayate_qurani
💕 داستان کوتاه
روزی "جوانی" نزد پدرش رفت و گفت: دختری را دیده ام و "شیفته زیبایی" و جادوی چشمانش شدم، میخواهم با او ازدواج کنم.
پدر با خوشحالی گفت:
این دختر کجاست تا برایت خواستگاری کنم؟
پس به اتفاق رفتند تا دختر را ببینند، اما پدر به محض دیدن دختر دلباخته او شد و به پسرش گفت:
ببین پسرم این دختر هم تراز تو نیست وتو نمیتوانی "خوشبختش" کنی، او باید به مردی مثل من تکیه کند، پسر حیرت زده جواب داد:
امکان ندارد پدر کسیکه با این دختر "ازدواج" میکند من هستم نه شما!
پدر و پسر با هم درگیر شدند و کارشان به "قاضی" کشید، ماجرا را برای قاضی تعریف کردند.
قاضی دستور داد دختر را احضار کنند تا از خودش بپرسند که میخواهد با که ازدواج کند.
قاضی با دیدن دختر شیفته جمال و محو دلربایی او شد و گفت:
این دختر مناسب شما نیست بلکه شایسته شخص صاحب منصبی چون من است! پس این بار سه نفری با هم درگیر شدند و برای حل مشکل نزد وزیر رفتند.
"وزیر" با دیدن دختر گفت:
او باید با وزیری مثل من ازدواج کند و قضیه ادامه پیدا کرد تا رسید به شخص امیر، امیر نیز مانند بقیه گفت:
این دختر فقط با من ازدواج میکند!
بحث و مشاجره بالا گرفت تا اینکه دختر جلو آمد و گفت:
راه حل مسئله نزد من است، من میدوم و شما نیز پشت سر من بدوید، اولین کسیکه بتواند مرا بگیرد با او ازدواج خواهم کرد!
بلافاصله شروع به دویدن کرد و پنج نفری پسر، پدر، قاضی، وزیر و امیر به دنبال او... ناگهان هر پنج نفر با هم به داخل چاله عمیقی سقوط کردند.
دختر از بالای گودال به آنها نگاهی کرد و گفت آیا میدانید من کیستم؟!!
من "دنیا" هستم!!
"من کسی هستم که اغلب مردم به دنبالم میدوند و برای بدست آوردنم با هم رقابت میکنند و در راه رسیدن به من ازخانواده، دین، ایمان و معرفتشان میگذرند و حرص و طمع آنها تمامی ندارد تا زمانیکه در قبر گذاشته میشوند در حالیکه هرگز به من نمیرسند..."
ارسالی اعضا کانال
✍ @hekayate_qurani
🌺🌿🌺🌿🌺🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بدون حضورِخدا جایی نرو
به خيالت ڪه به
آبادی میرسی؟
نه رفیق چراغی ڪه در
سیاهی میدرخشد
چشم گرگ است
هر ڪجا لرزیدی ،
از سفر ترسیدی
فقط آهسته بگو من
خــدا را دارم
✍ @hekayate_qurani
✍عیب کاخ
🔱یکى از پادشاهان کاخى ساخت که از حیث وسعت و معمارى، استحکام، زیبایى و دکوراسیون بى نظیر بود.
روزى فرمان داد بزرگان قوم را دعوت کنند تا از آنان نظرخواهى شود آیا این کاخ عیبى دارد یا نه؟
هیچ کس عیبى به نظرش نرسید تا اینکه عارف زاهدى گفت این کاخ دو عیب بزرگ دارد.
یکى اینکه سرانجام خراب مى شود، دیگر اینکه صاحبش خواهد مرد.
پادشاه گفت مگر خانه اى یافت مى شود که این دو عیب را نداشته باشد؟
زاهد گفت آرى، خانه آخرت.
✍
✍
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹#مادر
🌹#همسر
دعای همسر هم سطح دعای مادر است!
حرمت هارا رعایت کنیم.
🎙#حاج_آقا_دانشمند
✍ @hekayate_qurani
✍گويند كه:
روزى سلیمان نبی در سرای خویش نشسته بود که مردی سراسیمه از در درآمد. سلام کرد و بر دامن سلیمان چنگ انداخت که به دادم برس. سلیمان با تعجب به چهره آن مرد نگریست و دید که روی آن مرد از پریشان حالی زرد شده و از شدت ترس می لرزد.
سلیمان از او پرسید تو کیستی؟ چه بر سر تو آمده است که چنین ترسان و لرزانی؟
مرد به گریه در آمد و گفت که در راه بودم، عزرائیل را دیدم و او نگاهی از غضب به من انداخت و من از ترس چون باد گریختم و به نزد تو آمدم تا از تو یاری بطلبم. از تو خواهشی دارم که به باد فرمان دهی تا مرا به هندوستان ببرد!
سليمان پذيرفت و به باد دستور داد تا او را به هندوستان ببرد.
آن روز گذشت و دیگر روز سلیمان نبى عزرائیل را دید و به او گفت: این چه کاری است که با بندگان خدا می کنی، چرا به آنها با خشم و غضب می نگری؟ دیروز مرد بیچاره ای را ترسانده ای و رویش زرد شده بود و می لرزید. به نزد من آمده و کمک می طلبید.
عزرائیل گفت: دانستم که کدام مرد را می گویی. آری من دیروز او را در راه دیدم ولی از روی خشم و غضب به او نگاه نکردم، بلکه از روی تعجب او را نگریستم. تعجب من در این بود که از خداوند برای من فرمان رسیده بود تا که جان آن مرد را در هندوستان بگیرم. در حالی که او را اینجا می دیدم...
✍
✍
✍ @hekayate_qurani
✍همیشه امیدتان به خدا باشد
نه بندگانش؛
چون امید بستن به غیر خدا
همچون خانه عنکبوت است :
سست، شڪننده و بی اعتبار...
خدا به تنهایی برایتان ڪافیست..
التماس به خدا جرأت است
اگر برآورده شود ، رحمت است
اگر برآورده نشود ، حکمت است...
التماس به انسان خفت است
اگر برآورده شود ، منت است
اگر برآورده نشود ، ذلت است ...
✅در همه حال به او اعتماد ڪنید
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 برکت بردن نام خـــدا 🔶
💫پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
💟 خداوند می فرماید: « هرگاه بنده بگويد بسم اللّه الرحمن الرحيم، خداى متعال می گويد: بنده من با نام من آغاز كرد. بر من است كه كارهايش را به انجام رسانم و او را در همه حال، بركت دهم».
💟 دعايى كه با بسم اللّه الرحمن الرحيم شروع شود، رد نمى شود.
💟 اگـر بنـده اى... در ابتداى وضويش، بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد همه اعضايش از گناهان پاك مىشود.
💟 هر گاه بنده اى هنگام خوابش، بسم اللّه الرحمن الرحيم بگويد، خداوند به فرشتگان مى گويد: به تعداد نفس هايش تا صبح برايش حسنه بنويسيد.
📚 امالی(صدوق) ص۱۷۷۴
📚بحار الانوار(ط-بیروت) ج۸۹ ، ص۲۵۸
✍ @hekayate_qurani
✍درویش و کریم خان
درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشارهای به او کرد . کریم خان دستور داد؛
درویش را به داخل باغ آوردند .
کریم خان گفت : این اشاره های تو برای چه بود ؟
درویش گفت : نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .
آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛ گفت چه میخواهی ؟
درویش گفت : همین قلیان ، مرا بس است !چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت . خریدار قلیان کسی نبود جز کسی که می خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد !روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر نزد خان رفت .
ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به کریم خان زند کرد و گفت : نه من کریمم نه تو ؛
کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو را هم به تو برگرداند.
✍
✍
✍ @hekayate_qurani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️
خدایخوبم ❤️🙏
امشب درهای رحمتت را به
روی تک تک ما بگشای🙏
بهترین احوال و روحیه و بهترین
موفقیت ها و بهترین لبخندها
و بهترین نعمت ها و بهترین فرصت ها
و بهترین عاقبت را نصیبمان بگردان.
خير و بركات خودت را در زندگی
من و مردم سرزمینم جاری بفرما
و آرامش را در ذكر خودت بر ما ارزانی بدار
و دل ما را به نور خودت روشن و گرم كن✨🙏
آمین یا رَبَّ 🙏
✨امشب برایت چه بخواهم ز"خدا"؟
بهتراز اینكه خودش
پنجره ی باز اتاقت باشد
عشق محتاج نگاهت باشد
خلق لبریز دعایت باشد
و دلت تابه ابدوصل خدایی باشد✨❣🙏
که"همین نزدیکیست"✨
#شب_بخیر ✨
✍ @hekayate_qurani
○[ الســـلام علیڪ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج) ]○
میدانے°°°
•انسان بہ امید 🌱زنده اسٺ
•روزهاسٺ با خودم فکر میکنم
•در این وانفساے غم و رنج دنیا
•با وجود احساس دلٺنگے و ٺنهایے و پریشانے😞💔
•ما چقدر خوشبخٺیم که امیدے چون شما داریم 🥰
•امیدےکه دلیل زنده بودنمان اسٺ💚
•امیدےکه انگیزه ے ادامه دادنمان اسٺ
•در این روزهاےبیقرارے
یعنےدنیا اینطور نمےماند
باید امید داشٺ و ادامه داد.
°[ســـلام زیباترین دلیل براے زندگے]°
ما بےصبرانه منٺظر طلـــ🌤ــوع روے ماه #ٺو ایم 🌙 .
در افق آرزوهایم
تنها
♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡
را می بینم...
روزتون مهدوی💚
✍ @hekayate_qurani
✨﷽✨
🌸 توصیف لحظه جان دادن 🌸
✍يک تعبير اميرالمومنين (ع) در خطبه ی 109 نهج البلاغه دارد که توصيف هنگام سکرات است . اين مطلب را اززبان کسی می شنويم که به جزئيات اين راه آگاه بوده است . حضرت مي فرمايند : آن هنگام قابل توصيف نيست . از يک طرف سکرات موت و سختي جان دادن و از طرف ديگر غم و اندوه فرصت هايي که فرد از دست داده است تمام وجود او را مي گيرد . درآن لحظات سخت اعضاء بدن سست مي گردد و رنگ آنها تغيير مي کند . با لحظه لحظه زياد شدن آثار مرگ در پيکر، زبان از کار مي افتد ( يعني اولين عضوي است که از کار مي افتد ) و قدرت سخن گفتن سلب مي گردد . ولي همچنان اعضاء خانواده ي خود را با چشم نگاه مي کند و با گوش هاي خود مي شنود ، عقل او نيز سالم است . فکر مي کند که عمر خود را به چه چيزهايي گذرانده و در چه راهي روزگار خود را تباه کرده است . به ياد اموالي مي افتد که با خون دل آنها را جمع کرده و کاري به حلال و حرام آن نداشته است . اين نشان مي دهد که حضرت کساني را توصيف مي کند که اهل دنيا هستند . و حالا بايد برود و جوابگوي اين اموال باشد . لذت و استفاده ي آن براي ديگران و حساب پس دادن و بدبختي آن براي او مانده است . مرگ همچنان بر اعضاء بدن او چيره مي گردد تا آنجا که گوش او نيزمانند زبان از کار مي افتد . و فقط به خانواده ي خود نگاه مي کند و حرکت زبان آنها را مي بيند ولي ديگر صدايي نمي شوند . پس از مدتي چشم او نيز از کار مي افتد و روح از بدن خارج مي شود. مرداري خواهد شد در بين خانواده ي خود به طوري که از نشستن نزد او وحشت مي کنند و از نزديک شدن به او دوري مي نمايند . در اين حال ديگر نه گريه کننده اي او را ياري مي کند و نه کسي به او جواب مي دهد . سپس او را برداشته و بسوي آخرين منزلگاه يعني قبر مي برند و او را آنجا تنها گذاشته و به دست اعمال خود مي سپارند و از ديدار او براي هميشه چشم مي پوشند . اين آن لحظه سکرات و قمرات است که حضرت امير(ع) توصيف کرده و لحظه ی سختي است.
📚خطبه ی 109 نهج البلاغه
↶【به ما بپیوندید 】↷
_________________
✍ @hekayate_qurani