eitaa logo
حکمت
146 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
11 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌸 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 بی خبر از هم خوابیدن چه سود؟ برمزار مردگان خویش نالیدن چه سود؟ زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید ورنه بر مزارش آب پاشیدن چه سود؟ گر نرفتی خانه اش تا زنده بود خانه صاحب عزا خوابیدن چه سود؟ گر نپرسی حال من تا زنده ام گریه و زاری و نالیدن چه سود؟ زنده را در زندگی قدرش بدان ورنه مشکی از برای مرده پوشیدن چه سود؟ گر نکردی یاد من تا زنده ام سنگ مرمر روی قبرم وانهادن ها چه سود؟ شیخ بهایی 🌸 🍂🍃 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾‌‌‌‌‌‌‌‌‌🕊
🚨هشدار فوری پلیس فتا به ۸۰ میلیون ایرانی - اگر می خواهيد به کسی شماره کارت یا شماره حساب بانکی بدهید، هرگز عکس کارت بانکی تان را نفرستید! از طریق شماره CVV و تاریخ انقضای کارت و شماره کارت فقط در شش ثانیه تنها با استفاده از لپ تاپ و اتصال به اینترنت کارت اعتباری شما را هک می کنند و در اصطلاح عمل فیشینگ یا تخلیه حساب از شما انجام می گيرد! همت کنید بقیه رو مطلع کنید! @Delnevashte_nab
بصیرت: دست دادن با زن.... ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺍﺯ ﻋﺎلمی ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﺍﺳﻼﻡ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻣﺮﺩ ﻧﺎ ﻣﺤﺮﻡ ﺣﺮﺍﻡ ﺍﺳﺖ ؟ ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺁﯾﺎ ﺗﻮ مے توانی ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺍﻟﯿﺰﺍﺑﯿﺖ ﺩﺳﺖﺑﺪﻫﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ: ﺍﻟﺒﺘﻪ ﮐﻪ ﻧﻪ ، ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﻣﺤﺪﻭﺩاند ﮐﻪ مۍﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺑﺎ ﻣﻠﮑﻪ ﺩﺳﺖ ﺩﻫﻨﺪ . ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ همه ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻠﮑﻪ ﻫﺎ ﺑﺎ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ ﺩﺳﺖ ﻧﻤﯿﺪﻫﻨﺪ . ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﺳﻮﺍﻝ ﮐﺮﺩ: ﭼﺮﺍ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻤﺎ ﻣﻮﻫﺎ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﻮﺷﺎﻧﻨﺪ، ﯾﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ؟ ﻫﻤﺎﻥ ﻋﺎﻟﻢ ﺗﺒﺴﻤﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭ ﻋﺪﺩ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ، ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﻣﯽ ﺭﺍ ﻫﻤﺎﻥ ﻃﻮﺭ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﺎﻗﯽ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺑﻌﺪﺍ ﻫﺮ ﺩﻭﯼ ﺁﻧﺮﺍ ﺑﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﺎﮎ ﺁﻟﻮﺩ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺴﯽ ﮔﻔﺖ : ﺍﮔﺮ ﻣﻦ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﻣﺮﺩ ﺍﻧﮕﻠﯿﺲ ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﺎﻥ ﺷﮑﻼﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭘﻮﺷﺶ ﺩﺍﺭﺩ. ﻋﺎﻟﻢ ﮔﻔﺖ: ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺯﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺎ ﺣﺠﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻋﺎﯾﺖ مي كنند. 💜🌸💜🌸💜🌸
بصیرت: 💜🍁💜🍁💜🍁 حضرت فاطمه عليها السلام : حُبِّبَ إلَىَّ من دُنياكُم ثَلاثٌ : تِلاوَةُ كِتابِ اللّه ِ و النَّظَرُ في وَجهِ رَسولِ اللّه ِ و الإنفاقُ في سَبيلِ اللّه ِ ؛ حضرت فاطمه عليها السلام : از دنياى شما محبّت سه چيز در دل من نهاده شد : تلاوت قرآن ، نگاه به چهره پيامبر خدا و انفاق در راه خدا . . نهج الحياة ، ح 164 . 🌷⚘🌷⚘🌷⚘🌷
بصیرت: ✨﷽✨ 💢داستان کوتاه پند آموز ✍زاهد نمایی مهمان پادشاه شد، وقتی که غذا آوردند، کمتر از معمول و عادت خود از آن خورد و هنگامی که مشغول نماز شد ، بیش از معمول و عادت خود، نمازش را طول داد، تا بر گمان نیکی شاه به او بیفزاید. هنگامی که به خانه اش بازگشت، سفره غذا خواست تا غذا بخورد. پسرش که جوانی هوشمند بود از روی تیز هوشی به ریاکاری پدر پی برد و به او رو کرد و گفت: مگر در نزد شاه غذا نخوردی؟ زاهدنما پاسخ داد: در حضور شاه چیزی نخوردم که روزی به کار آید.)) یعنی همین کم خوری من موجب موقعیت من نزد شاه گردد، و روزی از همین موقعیت بهره گیرم. 💥پسر هوشمند به او گفت: بنابراین نمازت را نیز قضا کن که نمازی نخواندی تا به کار آید! 📚از بیانات آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) ✅🌿💜🌿💜🌿💜🌿
بصیرت: سالروز عملیات مرصاد ۵ مرداد ۱۳۶۷ 👆👇🔴روایت کم‌تر دیده‌شده از شهید صیاد شیرازی؛ فرمانده عملیات مرصاد از روز عملیات: ♦️منافقین می‌خواستند به طرف کرمانشاه بیایند اما مردم از اسلام‌آباد تا کرمانشاه با هر وسیله‌ای که داشتند -از تراکتور و ماشین- آمده بودند در جاده و راه را بند آورده بودند. اولین کسی که جلوی این‌ها را گرفت، خود مردم بودند. ♦️ساعت ۵ صبح رفتیم. همه‌ی خلبان‌ها در پناه‌گاه آماده بودند. توجیه‌شان کردم که اوضاع در چه مرحله‌ای هست. دو تا هلی‌کوپتر کبری و یک هلی‌کوپتر ۲۱۴ آماده شدند که با من برای شناسایی برویم و بعد بقیه بیایند. این دو تا کبری را داشتیم؛ خودمان توی هلی‌کوپتر ۲۱۴ جلو نشستیم. گفتم: همین‌جور سرپائین برو جلو ببینیم، این منافقین کجایند. همین‌طور از روی جاده می‌رفتیم، نگاه می‌کردیم، مردم سرگردان را می‌دیدیم. ۲۵ کیلومتر که گذشتیم، رسیدیم به گردنه‌ی «چهار زبر» که الان، اسمش را گذاشته‌اند «گردنه‌ی مرصاد». ♦️یک‌دفعه نگاه کردم، مقابل آن‌ور خاک‌ریز، پشت سر هم تانک، خودرو و نفربر همین‌جور چسبیده و همه معلوم بود مربوط به منافقین است و فشار می‌آورند تا از این خاک‌ریز رد بشوند. به خلبان‌ها گفتم: دور بزنید وگرنه ما را می‌زنند. به این‌ها گفتم: بروید از توی دشت. یعنی از بغل برویم؛ رفتیم از توی دشت از بغل، معلوم شد که حدود ۳ تا ۴ کیلومتر طول این ستون است. من کلاه گوشی داشتم. می‌توانستم صحبت کنم: به خلبان گفتم: این‌ها را می‌بینید؟ این‌ها دشمنند بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبان‌های دو تا کبری‌ها رفتند به طرف ستون، دیدم هر دوی‌شان برگشتند. من یک‌دفعه دادوبی‌دادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفت: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم این‌ها هم خودی‌اند. چی‌چی بزنیم این‌ها رو؟! ♦️خوب این‌ها ایرانی بودند، دیگر مشخص بود که ظاهراً مثل خودی‌ها بودند و من هرچه سعی داشتم به آن‌ها بفهمانم که بابا! این‌ها منافقند. گفتند: نه بابا! خودی را بزنیم! برای ما مسئله دارد؛ فردا دادگاه انقلاب، فلان. آخر عصبانی شدم، گفتم بنشین زمین. او هم نشست زمین. دیدیم حدوداً ۵۰۰ متری ستون زرهی نشسته‌ایم و ما هم پیاده شدیم و من هم به‌خاطر این‌که درجه‌هایم مشخص نشود، از این بادگیرها پوشیده بودم، کلاهم را هم انداخته بودم توی هلی‌کوپتر. عصبانی بودم، ناراحت که چه‌جوری به این‌ها بفهمانم که این دشمن است؟! گفتم: بابا! من با این درجه‌ام مسئولم. آمدم که تو راحت بزنی؛ مسئولیت با منه. گفت: به خدا من می‌ترسم؛ من اگر بزنم، این‌ها خودی‌اند، ما را می‌برند دادگاه انقلاب. ♦️حالا کار خدا را ببینید! منافقین مثل این‌که متوجه بودند که ما داریم بحث می‌کنیم راجع به این‌که می‌خواهیم بزنیم آن‌ها را، منافقین سر لوله‌ی توپ را به طرف ما نشانه گرفتند. این‌ها مثل این‌که وارد هم نبودند، زدند. گلوله، ۵۰ متری ما که به زمین خورد، من خوشحال شدم، چون دلیلی آمد که این‌ها خودی نیستند. گفتم: دیدی خودی‌ها را؟ این‌ها بچه‌ی کرمانشاه بودند، با لهجه‌ی کرمانشاهی گفتند: به علی قسم الان حسابش را می‌رسیم. سوار هلی‌کوپتر شدند و رفتند. ♦️اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهمات‌شان، خود ماشین منفجر شد. بعد هم این گلوله‌ها که داخل بود، مثل آتش‌فشان می‌رفت بالا. بعد هم این‌ها را هرچه می‌زدند، از این طرف، جای‌شان سبز می‌شدند، باز می‌آمدند. بعد از ۲۴ ساعت با لطف خداوند، اینان چه عذابی دیدند. ♦️بعضی از آن‌ها فراری می‌شدند توی این شیارهای ارتفاعات، که شیارها بسته بود، راه نداشت، هرچه انتظار می‌کشیدیم، نمی‌آمدند. می‌رفتیم دنبال آن‌ها، می‌دیدیم مرده‌اند. این‌ها همه سیانور خوردند، خودشان را کشتند. توی این‌ها، دخترها مثلاً فرماندهی می‌کردند. از بی‌سیم‌ها شنیده می‌شد: زری، زری! من به‌گوشم. التماس، درخواست، چه بکنند؟ اوضاع برای آن‌ها خراب بود. ♦️به‌هرحال خداوند متعال در آخر این روز جنگ یا عملیات «مرصاد» به آن آیه‌ی شریفه، عمل کرد که خداوند در آیه‌ی شریفه می‌فرماید: «با این‌ها بجنگید، من این‌ها را به دست شما عذاب می‌کنم و دل‌های مؤمن را شفا می‌دهم و به شما پیروزی می‌دهم.» و نقطه‌ی آخر جنگ با پیروزی تمام شد که کثیف‌ترین و خبیث‌ترین دشمنان ما (منافقین) در این‌جا به درک واصل شدند و پیروزی نهایی ما، یک پیروزی عظیمی بود.» 📚رمز عبور، ۱، صفحه‌ی ۱۱۳ 🌷⚘🌷⚘🌷⚘🌷⚘
هدایت شده از احمد امینی
🔴 #سبک_زندگی_شهدا 💠 بسیار مهربان و شوخ طبع بود. مشکلات کاری را به خانه نمی‌آورد. خیلی به #مشورت اهمیت می‌داد. برای نظر زن ارزش زیادی قائل بود. بیشتر وقتها از رفتار بعضی مردها که با زنان خودشان رفتار خوبی نداشتند اظهار بیزاری می‌کرد، روحیه‌ی همکاری خوبی داشت. امّا خودم راضی نمی‌شدم با آن همه کار طاقت فرسایی که داشت، وقتی به خانه می‌آید دست به سیاه و سفید بزند. واقعاً به زحمتشان راضی نبودم. ولی با این همه به من اجازه نمی داد لباس‌هایش را بشویم. خودش می‌شست و می‌گفت: نمی‌خواهم شما را به #زحمت بیندازم. من هم اصرار می‌کردم که وظیفه منه و باید لباس‌های شما را بشویم و به این کار افتخار می کنم. یادم هست بعد از عملیات #خیبر ایشان دیر وقت آمد خانه؛ سر تا پایش شنی و خاکی بود. خیلی خسته بود. آنقدر #خسته که با پوتین سر سفره نشست. تا من غذا را آماده کنم، ایشان سر سفره خوابش برد. آمدم و آرام پوتین‌هایش را در آوردم که بیدار شد و با لحن خاصی گفت: این #وظیفه‌ی شما نیست. زن که برده نیست. من خودم این کار را می‌کنم. وقتی پوتین‌هایش را در آورد گفتم: پس لااقل جورابهایت را در بیاورم گفت: من هر حرفی را یکبار می‌زنم. بعد با آن حال خستگی خندید. 🔴 #همسر_شهید_مهدی_زین‌الدین
بصیرت: 🌺⚘🌺⚘🌺⚘🌺 الإمام الرضا عليه السلام : مِن عَلاماتِ الفِقهِ الحِلمُ ، وَالعِلمُ ، وَالصَّمتُ . إنَّ الصَّمتَ بابٌ مِن أبوابِ الحِكمَةِ . إنَ الصَّمتَ يَكسبُ المَحَبَّةَ . إنَّهُ دَليلٌ عَلى كُلِّ خَيرٍ . امام رضا عليه السلام : بردبارى ، دانش و خاموشى ، از نشانه هاى فهم است . خاموشى ، درى از درهاى حكمت است . خاموشى ، دوستى را نصيب [انسان] مى كند و راهنمايى به سوى هر نيكى است . الكافي : 2 / 113 / 1 ، الخصال : 158 / 202 ، قرب الإسناد : 369 / 1321 ، عيون أخبار الرضا عليه السلام : 1 / 258 / 14 وفيه «الفقيه» بدل «الفقه» كلّها عن أحمد بن محمّد بن أبي نصر ، تحف العقول : 445 وفيه «الحلم والعلم ، والصمت بابٌ . . .» و ص 442 ، الاختصاص : 232 . 💜🌿💜🌿💜🌿💜
بصیرت: 💢 ♦️ملک عبدالله در آذر سال ۷۶ که برای شرکت در کنفرانس اسلامی به ایران سفر کرده بود، از طرف «فهد» -پادشاه وقت عربستان- برای حضرت آقا و تمام اعضای خانواده ایشان هدایای بسیار گران قیمتی آورده بود. آقا به خانواده می‌گویند این‌ها متعلق به ما نیست. ♦️لذا این طلا و جواهرات قیمت گذاری، و برای حفظ آن‌ها به‌عنوان یک اتفاق تاریخی، در اختیار آستان قدس قرار گرفت و به ازاء آن حدود ۲۰ واحد مسکونی برای خانواده‌های محروم تهیه شد. این جواهرات اکنون در یکی از قاب های بالای ضریح امام رضا(ع) نگهداری می‌شود. ✍ 🆔 @amarha
بصیرت: 🌹🕊 🌹🕊🕊 🌹🕊🕊🕊 بهار سال 71 شام را خوردم و خوابیدم؛ ساعت 2 و نیم بامداد تلفن زنگ خورد، به اصطلاح خودمان گفتم نصفه شبی چه کسی با ما کار داشت؟ تلفن رابرداشتم، گفت:آقای جهانی، گفتم بله، گفت من از سفارت فلان کشور در تهران با شما تماس می گیرم. دولت آمریکا به ما ماموریت داده تا با رضایت شما، ترتیب انتقال شما و خانواده ات را به آمریکا بدهیم. اول فکر کردم یکی از دوستان بی خواب شده و نصفه شبی شوخی اش گرفته ... گفتم دولت آمریکا چه نیازی به من دارد؟ گفت شما به عنوان کسی که هشت سال تجربه جنگی با سامانه پدافندی هاوک دارید، از طرف شرکت ری تیان دعوتنامه دارید تا با فلان مبلغ حقوق ماهیانه به همراه منزل و اتومبیل، به عنوان مشاور در این شرکت مشغول به کار شوید! آن شب هر طور بود با جواب های سر بالا، وی را دست به سر کردم تا به اصطلاح، بی خیال ما شود؛ اما مدتی بعد دوباره در همان ساعات نیمه شب تماس گرفت و همان حرف ها را دوباره تکرار کرد.... این بار در جوابش گفتم: من در ایران یک قطعه زمین دارم و اگر از ایران بروم، احتمال اینکه این قطعه زمین از دستم برود هست! گفت مرد حسابی! من به تو می گم شرکت ری تیان ضمانت داده اگر پایت را داخل آمریکا بذاری، فلان مبلغ را به حساب بانکی خودت واریز کند. با این پول می توانی کل محله تان را بخری! حالا ارزش این قطعه زمین در برابر این مقدار پول چقدر است؟! گفتم: این قطعه زمین، یک قبر است در بهشت زهرا کنار آرامگاه پدر و مادرم و در مجاورت قطعه همرزمان شهیدم در پدافند زمین به هوای ارتش ! اگر دولت آمریکا می تواند چنین قطعه زمینی را در خاک آمریکا برایم کنار بگذارد، فردا صبح نه همین الان می آیم و خودم را به سفارت شما معرفی می کنم! گفت: الحق که دوستانت راست می گویند که کله ات بوی قورمه سبزی میدهد! گفتم زمانی که ما وارد ارتش شدیم این شعر با گوشت و خونمان آمیخته شد: اگر ایران جز ویران سرا نیست/ من این ویران سرا را دوست دارم اگر آب و هوایش دلنشین نیست/ من این آب و هوا را دوست دارم اگر آلوده دامانید اگر پاک/ من ای مردم ایران شما را دوست دارم این شعر را خواندم، بدون خداحافظی گوشی را قطع کرد و دیگر تماس نگرفت! 👈خاطره ای که خواندید از سرهنگ دکتر خسرو جهانی فرمانده سابق پدافند هوایی خاتم الانبیاء و رکورددار جهان در انهدام هواپیما با 68 فروند جنگنده پیشرفته و انهدام دو فروند هواپیما با یک تیر موشک در دو مرحله(عملی بینظیر در دنیا) است. 🌷خداوند به این اسطوره بزرگ ارتش ایران عزیزمون طول عمر و سلامتی عطا کنه 🌹🕊 🌹🕊🕊 🌹🕊🕊🕊
بصیرت: 🌸🍃 💕 (ص): . 🌿هرکس مؤمنی را غمگین کند سپس همه دنیا را به او بدهد، این کار جبران آن نخواهد کرد و پاداشی برای این کارش داده نمی شود.🌱 . 📚بحار، ج۷۲، ص۱۵۰🍂 .🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁