eitaa logo
حکمت
145 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
11 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🏴🌸🏴🌸 الإمامُ الحسينُ عليه السلام : مَن سَرَّهُ أن يُنسَأ في أجَلِهِ ، ويُزادَ في رِزقِهِ ، فَلْيَصِلْ رَحِمَهُ . امام حسين عليه السلام : هر كه دوست دارد مرگش به تأخير افتد و روزى اش افزايش يابد ، صله رحم به جاى آورَد . بحار الأنوار : 74/91/15 . 🌷🏴🌷🏴🌷🏴
✨﷽✨ 💠اگر هدایت انبیا علیهم‌السلام نبود...💠 ✍آیت‌الله بهجت (ره) : انسان احتیاج به معلم و هادی دارد، و وظیفه‌ی انبیا علیهم‌السلام ارشاد و هدایت مردم است. آیا می‌شود گفت که ما از تعلیم و هدایت انبیا علیهم‌السلام مستغنی هستیم. خداوند منان این همه پیامبر برای تعلیم و هدایت بشر ارزانی داشته است، ولی بشر از آنها استفاده نکرده و نمی‌کند! چقدر انسان از انسانیت دور است! اگر بین خالق و مخلوق رابطه نبود، و هدایت انبیا علیهم‌السلام نبود، افراد بشر شب و روز به جان یکدیگر می‌افتادند و برای یکدیگر چاه می‌کندند! خدا می‌داند که از کارهای مهم ممالک کفر این است که بنشینند و برای مغلوب ساختن ملل و دول مستضعف و محروم و کیفیت غلبه و سلطه بر آنها نقشه بکشند و نتیجه‌گیری کنند. متمدن‌ترین دولت‌های امروز دنیا، آمریکا و انگلیس هستند که در تمام جنگ‌های دنیا در رأس قرار دارند، و نوعاً از دور و باواسطه عمل می‌کنند، ولی در این زمان واضح و آشکار و مستقیماً داخل جنگ شده‌اند و دخالت می‌کنند. آیا بااین‌حال می‌توان گفت که نبی لازم نیست و لزومی ندارد که قوانین مطابق شرع باشد. اگر در تصویب قوانین، مطابقت با شرع قید گردد، چه‌بسا برای جهان‌خواران ضرر داشته باشد. 📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۱۶ 🌸🏴🌸🏴🌸🏴🌸
تقریر حکیمانه مقام معظم رهبری از نفوذ دشمن در بیوت 🌷🏴🌷🏴🌷🏴 🔴 نفوذ، دو جور است: یک نفوذ موردی است، نفوذ فردی است؛ یک نفوذ جریانی است. نفوذ موردی خیلی نمونه دارد، معنایش این است که فرض کنید شما یک دم‌ودستگاهی دارید، یک مسئولی هستید؛ یک نفر را با چهره‌ی آرایش‌شده، بزک‌شده، با ماسک در مجموعه‌ی شما بفرستند؛ شما خیال کنید دوست است درحالی‌که او دوست نیست، تا او بتواند کار خودش را انجام بدهد. گاهی جاسوسی است که این کمترینش است؛ یعنی کم‌اهمّیّت‌ترینش جاسوسی است، خبرکشی و خبردهی است. گاهی کارش بالاتر از جاسوسی است، تصمیم شما را عوض میکند. شما یک مدیری هستید، یک مسئولی هستید، تصمیم‌گیر هستید، میتوانید یک حرکت بزرگ یا مؤثّری انجام بدهید، اگر چنانچه این حرکت را این‌جور انجام بدهید این به نفع دشمن است، او می‌آید کاری میکند که شما حرکت را این‌جور انجام بدهید؛ یعنی تصمیم‌سازی. در همه‌ی دستگاه‌ها سابقه هم دارد؛ فقط هم دستگاه‌های سیاسی نیست، دستگاه‌های روحانی و دینی و مانند اینها هم همیشه وجود داشته. مرحوم آقای آسیّد حسن تهامی که از علمای بزرگ کشور ما و ساکن بیرجند بود، رفته بود در بیرجند مانده بود؛ ملّای خیلی بزرگی بود، اگر در قم یا نجف میماند، حتماً مرجع تقلید میشد؛ مرد بسیار دانایی بود. ایشان خودش برای من نقل کرد؛ گفت آن‌وقتی که عراقی‌ها با انگلیس‌ها میجنگیدند -در [سال‌] ۱۹۱۸؛ قریب صد سال پیش- یکی از مراجع وقت، یک نوکری داشت که خیلی مرد خوبی بود، با طلبه‌ها گرم می‌گرفت، صحبت میکرد، با همه آشنا بود، با همه رفیق بود؛ اسمش را هم ایشان میگفت؛ من یادم نیست. گفت بعد که انگلیس‌ها غلبه پیدا کردند و عراق را تصرّف کردند و آخرین جا نجف بود که وارد نجف شدند، خبر رسید به طلبه‌ها که این نوکر فلان آقا، یک افسر انگلیسی است! گفت من باور نکردم؛ گفتم مگر میشود چنین چیزی؟ بعد میگفت در بازار حُوِیش -بازار معروفی است در نجف- داشتم میرفتم، دیدم هفت هشت ده نفر افسر انگلیسی و نظامی انگلیسی سوار اسب دارند می‌آیند -آن‌وقت با اسب رفت‌وآمد میکردند- یک افسری هم جلویشان است؛ خب، من کنار وایستادم که اینها بیایند رد شوند؛ وقتی رسیدند به من، دیدم آن افسری که جلو بود، از آن بالا گفت: آقای آسیّد حسن، حالت چطور است! نگاه کردم دیدم بله، همان آقایی است که نوکر فلان مرجع بود؛ سالها ما این را میدیدیم. گاهی نفوذ این‌جوری است؛ نفوذ شخصی است؛ وارد خانه‌ی کسی، وارد دستگاه کسی میشوند. در دستگاه‌های سیاسی هم الی‌ماشاءالله از این قبیل وجود داشته است؛ امروز هم ممکن است باشد؛ البتّه خطرناک است. بیانات آیت الله خامنه‌ای در دیدار فرماندهان گر دان‌های بسیج، ۱۳۹۴/۰۹/۰۴ 🌸🏴🌸🏴🌸🏴🌸
🌷🏴🌷🏴🌷🏴 یک ماجرای واقعی از طلبیده شدن زائر توسط امام حسین (ع ) اسمم محمدرسول حبیب الهی سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز فرزین فر این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم: 🌹یکروز صبح زود جهت انجام دادن پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره ) شدم ،سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خدا حافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال تر و شور و حالی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن ،نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف" پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم خلاصه وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت 🌹فلانی شما بورو نجف ! پروازت تغییر کرده ! خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتمو وارد هواپیما شدم بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن ، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت : ❌ دو نفر باید پیاده شن !!! پرسیدیم چرا ؟ گفت : از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست ،کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه ! وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد😔 خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن ! از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن 🚀هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل نشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه ! ✈️ برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست و برخواست کردن 🌹پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره !!! رفتم پیش خلبان و گفتم کاپتان حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم ،کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت : شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده ؟! باشه برید صداشون کنید بیان خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم : شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید ؟! 🌺گفت بله ! گفتم : سریع زنگ بزن ببین کجان خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن ) همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیر مرد با غرور و خوشحال دارن میان پیرزن جلوی ما که رسید گفت: فکر کردید کار ما دست شماست؟! فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید؟ چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم گفتم مادر خداروشکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید ! گفت : آخه شما بودید میرفتید ؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه ! (حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد) اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه 🔴 پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت : ❤مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید ؟! عرض کردیم آقا نشد ! نبردنمون ! فرمود پاشید خیالتون راحت برید کربلا !!!! میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم تا یار که را خواهد و میلش که باشد @TandisEkhlas 🌸🏴🌸🏴🌸🏴🌸
🌷حاج محمد اسماعیل دولابی: می گـــويند خداوند داستان ابليس را تعــريف کرد تا بدانی که نمیشود به به تقربت به جايگاهت اطمينان کنی. خدا هيچ تعهدی براي آنکه تو هـمان ڪه هـــستی بـــمانی نــــداده است شايد به‌همين دليل است که‌سفارش شــده وقتی حال خـــوبی داری و می‌خواهی دعـــــا ڪنی يادت نرود عافــيت و عاقـــــبت به خــيری ‌ات را بطـــلبی. 💐⛔️💐⛔️💐⛔️💐
✨﷽✨ 💢مرحوم علامه امینی و عاقبت مداومت بر خواندن زیارت عاشورا ✍دکتر محمدهادی امینی فرزند علامه امینی می‌نویسد: پس از گذشت چهار سال از فوت پدرم، در شب جمعه ای قبل از اذان صبح، پدرم را در خواب دیدم و او را بسیار شاداب خرسند یافتم. جلو رفته و پس از سلام و دست بوسی گفتم: پدر جان در آن جا چه عملی باعث سعادت و نجات شما گردید؟ پدرم گفت: چه می گویی؟ مجدداً عرض کردم:آقاجان! در آن جا که اقامت دارید، کدام عمل، موجب نجات شما شد؟ کتاب الغدیر یا سایر تالیفات؟ یا تاسیس وبنیاد کتابخانه امیرالمؤمنین (علیه السلام) پدرم پاسخ داد: نمی‌دانم چه می‌گویی، قدری واضح‌تر و روشن‌تر بگو. گفتم: آقا جان! شما اکنون از میان ما رخت بربسته اید و به جای دیگر منتقل شده اید در آن جا که هستید کدامین عمل، باعث نجات شما گردید؟ مرحوم علامه امینی، تأملی نمود و سپس فرمود: فقط زیارت اباعبدالله الحسین (علیه‌السلام). عرض کردم: شما می‌دانید اکنون روابط ایران و عراق تیره و راه کربلا، بسته است، برای زیارت چه کنیم؟ فرمود: در مجالس و محافلی که جهت عزاداری امام حسین (علیه‌السلام) بر پا می شود، شرکت کنید: ثواب زیارت امام حسین (علیه‌السلام) را برای شما قید می‌کنند. سپس فرمود: پسر جان! در گذشته بارها تو را یادآورشدم و اکنون نیز توصیه می کنم که «زیارت عاشورا زیارت عاشورا زیارت عاشورا را به هیچ عنوان ترک مکن.زیارت عاشورا را دائم بخوان و بر خودت وظیفه بدان. عرض کردم سی سال چهل سال است که روزی سه یا چهار بار می خوانم فرمود با این حال هم زیارت عاشورا ترک مکن. 📚ادب الزائر لمن یمم الحائر (آداب زیارت حسینی) ، علامه امینی ، ج۱ ، ص۳۷ 🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
❗️ 🍃علامه حسن حسن‌زاده آملی : دو چیز باعث تاریکی قلب و بی حالی در عبادت می شود : ۱- زیاد حرف زدن ۲- زیاد خوردن 🌸🏴🌸🏴🌸🏴🌸 🆔 @Arefin
#سه_شرط_برای_دیدار... 🍃آیت الله شوشتری : از مرحوم علامه طباطبایی پرسیدم آیا امکان ملاقات حضرت هست یا خیر!؟ فرمودند ؛ بلی به سه شرط 1_ تقوای کامل 2_ عشق فراوان 3_ و مداومت به زیارت آل یس . #کانال_عارفین @Arefin
🌸🏴🌸🏴🌸🏴🌸 ‍ نظر علما درباره آیت الله خامنه ای: ✅آیت الله فاضل لنکرانی: حمایت از مقام رهبری امروز واجبتر از زمان امام (ره) است ایشان ستون خیمه مرجعیت است اگر ایشان نبود ما هم نبودیم ⬅آیت الله گلپایگانی:چه کسی را بهتر از ایشان داریم که با تمام وجود مقابل دنیای زورگو و بی منطق ایستاده و دنیا هم از ایشان حساب میبرد و ما باید او را کمک کنیم. ✅آیت الله مکارم:اگر مقام معظم رهبری حرمت نداشته باشد امروز هیچکدام از ما ایرانیها حرمت نخواهیم داشت. تبعیت از حکم حکومتی ولی فقیه بر مراجع تقلید هم واجب است. ✅آیت الله نوری:خامنه ای کوثر است دشمن او ابتر است. ✅علامه حسن زاده آملی: روزی علامه جلوی حضرت آقا دو زانو نشسته و ایشان را مولا خطاب میکنند، آقا ناراحت شده و به علامه میفرمایند این کار را نکنید علامه میفرمایند اگر یک مکروه از شما سراغ داشتم این کار را نمیکردم و در جای دیگر میفرمایند: گوشتان به دهان رهبر باشد چون ایشان گوششان به دهان حضرت حجت است. ✅آیت الله بهاالدینی:(در زمان عیادت حضرت آقا از آیت الله بهاالدینی) ، آیت الله از این دیدار بسیار به وجد آمدند و مقام معظم رهبری را با عنوان ((السلام علیک یا ودیعه الله)) سلام دادند .این در حالی است که رهبری از نظر سنی جای پسر آیت الله بهاالدینی است. ✅آیت الله وحید خراسانی:من به آیت الله خامنه ای ارادت کامل دارم. ✅آیت الله گلپایگانی:تضعیف شما (رهبری) را حرام می دانم عمده عظمت شماست. ✅آیت الله سیستانی:امروز آبروی اسلام وابسته به آبروی ایران است و آبروی جمهوری اسلامی وابسته به آبروی آیت الله خامنه ای است. ✅آیت الله صدیقی:آقای بهجت به خود بنده فرمودند که در دیداری که با امام زمان داشتم از ایشان راجع به آقای خامنه ای پرسیدم و حضرت پاسخ دادند آقای خامنه ای از ماست. . در زمان سفر آقای خامنه ای به قم، آیت الله بهجت هم جزء جمعیت استقبال کنندگان آمده بودند یکی به آقای بهجت گفت آقا شما چرا با این سن وسال آمدید وسط این جمعیت؟ آقا فرمودند اگر مردم ميدانستند که استقبال این سید چقدر ثواب دارد هیچ کس در خانه نمیماند. ✅شهید آوینی:خون دادن برای امام خمینی زیباست اما خون دل خوردن برای امام خامنه ای زیباتر است. ✅آیت الله فاطمی نیا:هرکس کوچکترین حرفی در تضعیف مقام رهبری بزند خدا او را نخواهد بخشید این مرد بزرگ عز اسلام است. ✅آیت الله جوادی آملی: رهبری نه پست است نه مقام بلکه امام جامعه است، هر لفظی غیر از امام خامنه ای جفاست به ایشان. در انتشار این پیام کوشا باشید . @yamahdi1   🍀🍀 ۲حیات طیبه
🍀🏴🍀🏴🍀🏴 👌داستان کوتاه و پندآموز 🌷آقا امیرالمومنین (علیه السلام): 🍃روزی رسول خدا(ص) سراغ مردی از اصحاب را گرفت و پرسید: فلانی در چه حال است؟ 🔷گفتند: مدتی است رنجور و بیچاره شده، و چونان مرغ بال و پر شکسته زار و پریش گشته (و زندگانی به سختی می‌گذراند). 🍃حضرت (به حال او ترحم کرد و) برخاست و به قصد عیادت او روانه منزل وی شد. 🔷مرد بیمار و گرفتار واقعاً رنجور و مبتلا گشته بود و پیامبر خدا(ص) به فراست دریافت که بیماری و ابتلای او مستند به یک امر عادی نیست این بود که از وی پرسید:آیا در حق خود نفرین کرده ای؟ 🍃بیمار فکری کرد و گفت: بله، همین طور است، من در مقام دعا گفته بودم:پروردگارا اگر بناست، در جهان آخرت، مرا به خاطر ارتکاب گناهانم کیفر دهی،از تو می‌خواهم که در کیفر من تعجیل فرمایی و آن را در همین جهان قرار دهی.... 🔷رسول خدا(ص) فرمود: ای مرد! چرا در حق خود چنین دعایی کردی؟! مگر چه می‌شد،از پروردگار (کریم) هم سعادت دنیا و هم سعادت و نیکبختی سرای دیگر را خواستار می‌شدی و در نیایش خود این آیه را می‌خواندی: ✨ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار✨ 🔻پروردگارا! ما را از نعمتهای دنیا و آخرت، بهره مند گردان و از شکنجه دوزخ نگاهدار. (سوره بقره؛ آیه201) 🍃مرد مبتلا دعا را خواند و صحیح و سالم گشت و با سلامتی بازیافته همراه ما از منزل خارج شد. 📚احتجاج، ص223؛ بحار، ج17، ص29 @emamgharib 🌷🏴🌷🏴🌷🏴🌷
🌷🏴🌷🏴🌷 ⚫️بعد از کربلا چه گذشت... 🔥عبیدالله ابن زیاد سرهای مقدس را به سمت شام و برای یزید فرستاد،یزید دستور داد که اسرا را هم به شام بفرستید. ⚡️کسانی که همراه سرهای مقدس سفر میکردند در اولین منزل فرود امدند تا غذا بخورند. در حالیکه مامورین مشغول خوشحالی و خوردن غذا و شرب خمر بودند، ناگهان دستی روی دیوار پدیدار شد و نوشت: 📛"آیا امتی که حسین را میکشند امید شفاعت جدش را روز حساب و قیامت دارند؟" 🔰مامورین مضطرب و هراسان شدند و خواستند دست را بگیرند که دست ناپدید شد. دوباره مامورین مشغول خوردن غذا شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت: 📛" نه این چنین نیست،بخدا قسم که اینها شفیعی ندارند و روز قیامت در عذاب خواهند بود." 🔴 مامورین دوباره سعی کردند دست را بگیرند و نتوانستند. دوباره مشغول غذا خوردن شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت: 📛"حسین را به حکم حاکم جور کشتند و این خلاف حکم خدا است." ♨️ غذا خوردن برای همه ناگوار شد و از آنجا کوچ کردند. ♻️مامورین ابن زیاد در راه سر حسین علیه السلام را از صندوق در آوردند و روی نی قرار دادند تا به منزلی رسیدند که راهبی در انجا زندگی میکرد. 🌹نیمه شب راهب متوجه شد از بیرون نوری از زمین تا آسمان✨ میدرخشد. بیرون امد و دید نور از سر حسین علیه السلام هست،نزد مامورین آمد و گفت: شماها کی هستید؟ 🔹مامورین ابن زیاد. 🔸این سر کیست؟ 🔹 سر حسین ابن علی 🔸کدام علی؟ 🔹 علی ابن ابیطالب. 🔸 مادرش کیست؟ 🔹فاطمه دختر رسول خدا. 🔸دختر پیامبرتان؟ 🔹بلی! 🔸وای بر شما که چه بد مردمی هستید! اگر مسیح فرزندی داشت او را روی مژه ی چشمانمان نگه میداشتیم... ♦️ممکن است ده هزار دینار به شما بدهم و این سر را تا صبح به من بسپارید؟ مانعی ندارد. 🔴ده هزار دینار را گرفتند و سر را به راهب دادند. 🌸راهب سر را شستشو داد و معطر گردانید و روی زانو گذاشت و تمام شب گریه میکرد تا صبح سر حسین را مخاطب قرار داد و گفت: ای سر مقدس من گواهی میدهم که جز خدای یکتا خدایی نیست و گواهی میدهم که محمد جد تو رسول خداست و من بر دین جد تو هستم.. 🌷 💥فردا صبح نزدیک شام که رسیدند،ماموران سر ابی عبدالله گفتند: بیایید دینارها را تقسیم کنیم مبادا یزید از ما بستاند، وقتی کیسه های زر را گشودند دیدند که دینارهای طلا به خزف تبدیل شده بود که یک طرف آن مکتوب بود: 🔴"و لا تحسبن الله غافلا عمّا یعمل الظالمون. و در طرف دیگر: 🔴 "و سیعلم الذین ظلموا ایّ منقلب ینقلبون" 🌺اسرای اهل بیت چون نزدیک شام رسیدند ،تمام مردمان شام از کوچک و بزرگ برای تماشای اهل بیت و اظهار شادمانی از پیروزی یزید به استقبال شتافتند، ⚡️به منظور تکمیل تزیین شهر سه روز اهل بیت را در خارج شهر متوقف ساختند و شهر را با انواع تزیینات اراستند. 🔥مردم مشغول لهو و لعب و رقص و پایکوبی شدند . اهل بیت وارد دمشق شدند. @emamgharib 📙 نفس المهموم ص423، 📔 صواعق المحرقه ص197. 📘مناقب ابن شهراشوب ج4 ص 82 📕نفس الهموم ص 429 📓 کامل بهایی ج2،ص186 🌸🏴🌸🏴🌸
🌷🏴🌷🏴🌷🏴 یک ماجرای واقعی از طلبیده شدن زائر توسط امام حسین (ع ) اسمم محمدرسول حبیب الهی سرمهماندار هواپیما هستم و با سرتیم امنیت پرواز فرزین فر این حکایت را نقل میکنیم که به عینه دیدیم: 🌹یکروز صبح زود جهت انجام دادن پرواز وارد فرودگاه امام خمینی (ره ) شدم ،سالن فرودگاه شلوغ بود مسافران زیادی اونجا بودن و همگی در حال خدا حافظی از بستگانشون بودن و شاد و خوشحال تو این جمعیت چشمم افتاد به یک عده که از همه بیشتر خوشحال تر و شور و حالی داشتند و منتظر گرفتن کارت پرواز بودن ،نگاه کردم به تلویزیون بالای کانتر اونها که ببینم کجا دارن میرن دیدم نوشته "نجف" پیش خودم گفتم خوش به حالشون کاش روزی هم برسه منم با خانوادم بتونیم چند روزی جهت زیارت عازم بشیم خلاصه وارد مرکز عملیاتمون شدم و خودمو معرفی کردم اون روز قرار بود طبق برنامه قبلی به ارمنستان برم که یکهو مسول شیفتمون گفت 🌹فلانی شما بورو نجف ! پروازت تغییر کرده ! خوشحال شدم و حکم ماموریتم را گرفتمو وارد هواپیما شدم بعد از یکساعت شروع کردیم به مسافرگیری مسافرها خوشحال و خندان وارد هواپیما شدن و سر جاشون نشستن ، آماده بستن درب هواپیما بودیم که مسول هماهنگی پرواز سراسیمه وارد شد و گفت : ❌ دو نفر باید پیاده شن !!! پرسیدیم چرا ؟ گفت : از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست ،کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه ! وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد😔 خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن ! از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن 🚀هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل نشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه ! ✈️ برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست و برخواست کردن 🌹پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره !!! رفتم پیش خلبان و گفتم کاپتان حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم ،کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت : شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده ؟! باشه برید صداشون کنید بیان خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم : شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید ؟! 🌺گفت بله ! گفتم : سریع زنگ بزن ببین کجان خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن ) همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیر مرد با غرور و خوشحال دارن میان پیرزن جلوی ما که رسید گفت: فکر کردید کار ما دست شماست؟! فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید؟ چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم گفتم مادر خداروشکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید ! گفت : آخه شما بودید میرفتید ؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه ! (حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد) اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه 🔴 پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت : ❤مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید ؟! عرض کردیم آقا نشد ! نبردنمون ! فرمود پاشید خیالتون راحت برید کربلا !!!! میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم تا یار که را خواهد و میلش که باشد @TandisEkhlas 🌸🏴🌸🏴🌸🏴🌸