eitaa logo
حکمت
146 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
11 فایل
حکمت های قرآنی و حکایات و احادیث حکمت آمیز ائمه اطهار (علیهم السلام) و اطلاعات مفید روز
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🍀🌿 🔥گناه زَهر است ... 🔸️جوانی از آیت الله بهجت (ره) ذکری خواست ، ایشان فرمودند : «هیچ ذکری بالاتر و مهم تر از عزم پیوسته و همیشگی بر ترک گناه نیست» 🔸️، یعنی تصمیم داشته باشی اگر خداوند صد سال هم عمر به تو داد ، حتی یک گناه نکنی ؛ 🔸️همچنان که اگر صد سال عمر کنی ، حاضر نخواهی شد یک بار به اندازه ی تَهِ استکانی زهر بنوشی . حقیقت و واقع گناه هم ‌، زَهر و سَمّ است .۱ --------------------- ۱-منبع : نفس مطمئنّه ، ص ۲ 💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥در محضر آیت الله مجتهدی (ره) 💥گفتم که پیری رسم و توبه کنم .... 🔸️فرصت کم است و راه آخرت طولانی ... ╭┅─────────┅╮ @Rahaie_az_gonah 💐⚘💐
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥حماسه ۱۹ دی مردم قم 🔥وشقاوت نیروهای پهلوی 💔💔 ⚘یاد این حادثه خونین گرامی باد
🌿🍀🌿 🔸️فصل هفتم : صفحه بیستم : نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... صدای رگبار به‌صورت مبهم از اول کانال شروع می‌شد و پشت‌سرهم می‌زد تا به بغل پایمان می‌رسید. وقتی کنارمان را می‌زد، صدایش به‌شکل مخوفی زیاد شده بود و دوباره دور می‌شد تا صدا مبهم شود. در این بین، تانک‌های دشمن تک‌وتوک می‌آمدند و خاکریز را می‌زدند، اما با دلاوری آرپی‌جی‌زن‌ها، نرسیده به ما مورد اصابت قرار می‌گرفتند. به‌علت شرایط سوق‌الجیشی منطقه، نمکزار بودن آن و قدرت مانور کم تانک‌ها، نیروی پیاده به‌سمت ما حمله‌ور نشد و بیشتر حملات به‌صورت هوایی انجام گرفت. 🔸️این پاتک تا ظهر ادامه داشت و سپس آرامش نسبی بر منطقه حاکم شد. همه از این فتح‌الفتوح متعجب بودند. هم دشمن حیران بود و راهی برای بازپس‌گیری خطوط نداشت و هم فرماندهان عالی‌رتبه ما را تحسین کردند که به‌عنوان نیروی خط‌شکن، چنین موفقیتی حاصل شده است. این عملیات تکمیل‌کنندۀ عملیات والفجر8 بود و نقش مهمی ‌در تثبیت نتایج آن داشت. 🔸️سه روزی که در خط مستقر بودیم چندین بار حملات پاتکی دشمن تکرار شد و هر بار با مقاومت دلاوران گردان حضرت اباالفضل، ماشین جنگی دشمن در هم کوبیده شد. در یکی از روزها خمپاره‌ای نزدیک حیدر سلگی خورد و دوباره او را موج انفجار گرفت. حال خوشی نداشت و زمان و مکان از دستش دررفته بود. ولی کهریزی، پسرعمه‌ام او را متقاعد کرد تا به عقب برود. ابتدا حیدر قبول کرد، اما انگار چیزی یادش آمده باشد، دستش را از دست ولی کشید و به‌زحمت و لکنت گفت: «اوس ولی، تو تو تو عرراقی هسستی یا یا ایررانی؟» 🔸️اوس ولی با طنازی گفت: «پدرسوخته، اگه من اوس ولی هستم دیگه عراقی بودنم چه صیغه‌ایه؟» این‌قدر با این صحنه خندیدیم که حساب ندارد. اکنون حیدر دامپزشک است و در این زمینه طبیب حاذق و چیره‌دستی است. گاهی به‌شوخی به او می‌گویم ما همه موجی هستیم، ولی خدا تو رو خیلی دوست داشت که دامپزشک شدی. حیوانات زبون‌بسته تو رو تحمل می‌کنن، اما مردم بیچاره با ما چه کنن؟» 🔸️پس از ما، لشکر سیدالشهدا عهده‌دار حفظ و حراست از محور شد و ما با اتمام مأموریت به شهر و دیارمان برگشتیم. برای یافتن نشانی از شهید حسن معظمی، راهی روستای شعبان شدم. پیکر او در گلزار شهدای روستا آرام گرفته بود و مردم روستا عزادارش بودند. چند روزی را پیش خانواده‌اش ماندم و همپای برادرانش، کمک‌کار مجالس ختم و میزبانی از مردم شدم. از دست دادن دوستان، آدمی ‌را غریب می‌کند. غربتی که در دل مخفی نمی‌ماند و رنگ رخساره از آن خبر می‌دهد. هرکسی می‌آمد این غم را در چهره‌ام می‌دید و به من هم به‌عنوان صاحب‌عزا تسلیت می‌گفت. پایان فصل هفتم..... ادامه دارد... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 💐⚘💐⚘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿🍀🌿 💥قال الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : 💥 إنّ اللّه َ تباركَ وتعالى غَيورٌ يُحِبُّ كُلَّ غَيورٍ ، 🔸️ولِغَيرَتِهِ حَرَّمَ الفواحِشَ ظاهِرَهاء وباطِنَها 💥حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: 🔸️ خداى تبارك و تعالى غيرتمند است و هر غيرتمندى را دوست مى دارد. 🔸️و از غيرتمندى اوست كه زشتكاريها را ، چه آشکار و چه ناپيدا وپنهان، راحرام فرموده است.۱ ------------------ ۱-ازکتاب الكافي : 5/535/1. 💐⚘💐
💥رهبر معظم انقلاب: زنده نگه داشتن حوادث تحولی تاریخ وظیفه‌ی همه است 🔹بزرگداشت نوزدهم دی سال ۵۶ هر سال تکرار میشود. باید هم استمرار داشته باشد. در آینده هم باید این رشته‌ی نورانی دوام پیدا کند. چرا؟ چون حادثه یک حادثه‌ی تحولی بزرگ بود، حادثه‌ی عادی نبود. زنده نگه داشتن حوادث تحولی تاریخ وظیفه‌ی همه است. 🔸️چرا میگوییم نوزده دی قم یک حادثه‌ی تحول‌آفرین و تاریخی است؟ چون شروع و سرآغاز یک جهاد بزرگ است. از اینجا یک جهاد بزرگی آغاز شد در سراسر کشور که هدف این جهاد هم این بود که ایران عزیز را از هاضمه‌ی غرب بکشد بیرون. ایران که له شده بود زیر دست و پای فرهنگ معوج و غلط غربی و زیر تسلّط سیاسی و نظامی غربی، این را بکشد بیرون، مستقلش کند، هویت تاریخی ایران را احیا کند. هویت تاریخی اسلام و ایران، ایران اسلامی است. 🔸️این هویت اسلامی ایران گم شده بود. اگر کسی می‌آمد در خیابانهای تهران راه میرفت، نه حالا فقط هم تهران، در خیلی از شهرهای دیگر، حتی در یک جاهایی از مشهد ما اگر کسی راه میرفت، احساس نمیکرد اینجا یک کشور اسلامی است، اینجا یک مردم مسلمانی زندگی میکنند. ۱۴۰۱/۱۰/۱۹ @Farsna 💐⚘💐
💥مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی می­‌فرمودند: 💥محضر آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی- اعلی اللّه مقامه الشّریف- بودم، کسی آمد و به ایشان گفت: آقا! من به نسخه­‌ای که برای شب­ خیزی به من دادید، مو به مو عمل کردم امّا موفّق نمی­‌شوم. آیه آخر سوره کهف را خوانده­‌ام، دعایی را که داده­‌اید، خوانده­‌ام، صدقه هم فرمودید دادم، همه کار کردم امّا موفق نشدم. 🔸️آقا فرمودند: گوشَت را جلو بیاور تا چیزی در گوشَت بگویم. چیزی به او گفتند که دیدیم سرخ شد و عقب نشست. 🔸️بعد فرمودند: این را انجام بده، درست می­‌شود! آیت‌الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند: بعدها که آن شخص پیش من آمد، خودش برایم گفت: آن روز آقا فرمودند: تو چند روز است که در منزل بد اخلاقی می­‌کنی و با همسر و بچّه­ هایت قهری، با این حال می­ خواهی خدای متعال باز توفیق شب­ خیزی به تو بدهد؟! هیهات! این­ ها که هیچ، اگر خضرِ نبی هم تعلیمی به تو بدهد، توفیقِ شب­ خیزی نخواهی داشت! @behjat135 🌺💐🌺💐
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💥 دانشمندی که فکرهای بزرگش به ایران بزرگی بخشید 💥با ذکر صلوات یادش گرامی باد @Farsna 💐⚘💐
11.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 مشاهده اندیشه های نا پاک درباره ازدواج👆 💔انسانیت ،سقوط کرده ⚘زن_زندگی_آگاهی ⚘حجاب @khabarnews 🔥🔥
🌿🍀🌿 🔸️آغاز فصل هشتم صفحه اول ایثارگران برزول نماز ناتمام 💥خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) مصاحبه: مرتضی سمیعی‌نیا؛ کمیل کمالی تدوین: کمیل کمالی .................... سر مستور هور اطلاعات عملیات، جزیرۀ مجنون بازگشت من به قم، هم‌زمان با امتحانات نهایی حوزه بود. خوانده یا نخوانده در امتحانات شرکت کردم. باتوجه‌به وقتی که گذاشتم نتایج قابل‌قبول بود. چیزی که یادم مانده نمرۀ پانزده-شانزدهی است که در درس مغنی گرفتم. با تمام شدن امتحانات، درس‌ها تعطیل شد و دوباره هوای جبهه به سرم زد. 🔸️ اوایل تابستان بود که با برادرم سیدمجتبی حسینی تلفنی صحبت کردم و از دلتنگی‌ام برای جبهه گفتم. او مدتی می‌شد به اطلاعات‌عملیات رفته بود و پیش علی‌آقا چیت‌سازیان خدمت می‌کرد. وقتی اشتیاقم برای حضور در جبهه را شنید گفت: «اتفاقاً مدتیه روحانی نداریم. پاشو بیا.» او خودش در اطلاعات‌عملیات مسئولیت داشت و دنبال نیروی پابه‌کار می‌گشت. 🔸️ قبل از من، شهید رضا احمدوند را به این واحد برده بود که با شهادتش کار او ناتمام ماند. خود او اجازۀ مرا را از علی‌آقا گرفت و هماهنگی‌ها را انجام داد تا به‌عنوان نیروی رزمی-تبلیغی به آنجا بروم. علی‌پناه شیراوند که باهم در حوزۀ نهاوند طلبگی را آغاز کرده بودیم، مدتی بود ازدواج کرده بود و در قم دنبال خانه می‌گشت. در همین برهه، مهمان حجرۀ ما شد. همۀ دوستان به او ارادت پیدا کرده بودند و من که ارادتی دیرینه به او داشتم، بیش از پیش از حضور گرم خوشحال شدم. هنگام عزیمت به جبهه و وداع با دوستان، شیخ علی‌پناه عمامۀ خود را به من هدیه داد و گفت: «دوست دارم این عمامه دست تو باشه.» 🔸️این هدیۀ ارزشمند را از او گرفتم و راهی اطلاعات‌عملیات شدم. خودم این واحد را خیلی دوست داشتم و برای شهادت جایی بهتر از آن پیدا نمی‌کردم. بعضی از نیروهای اطلاعات به‌طور موقت در اردوگاه شهید مدنی دزفول بودند. خودم را به آن‌ها رساندم. از واحد اطلاعات، خود علی‌آقا را به‌عنوان فرمانده، حسین‌علی مرادی و رضایی منفرد را به‌عنوان نیروهای کادرش می‌شناختم. بقیه برایم غریبه بودند. 🔸️ابتدای کار نزد علی‌آقا رفتم و حکمم را تقدیم کردم. با روی باز مرا پذیرفت و قبل از امضا، پشت برگه نوشت: «ان‌شاءالله در این واحد به‌شهادت برسی.» 🔸️به‌شوخی گفتم: «علی‌آقا، بذار برسیم، بعد بگو.» گفت: «رضا احمدوند که رسید، تو هم ان‌شاءالله می‌رسی.» از این حرفش سرزنده شدم و این سرآغاز را به فال نیک گرفتم. آنجا آشیانۀ آسمانی‌ها بود و تعداد زیاد شهدای آن، گواه بر اینکه شاه‌راهی از آن برای رسیدن به آسمان وجود دارد. حکم امضاشده را به مسئول پرسنلی واحد تحویل دادم و بین نیروها قرار گرفتم. هنوز کار دستم نیامده بود و نمی‌دانستم چه‌کاره‌ام. نمازجماعتی می‌خواندم و با نیروها آشنا می‌شدم. غروب‌های اردوگاه شهید مدنی استثنایی بود. بلندگوهای تبلیغات با نوای گرم آهنگران دم می‌داد و هوا را عطر دلتنگی می‌گرفت: 🔸️یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه با شنیدن این شعر ناخودآگاه یاد دوستانمان می‌افتادیم و بی‌اختیار اشک می‌ریختیم. در این حال‌وهوا، علی‌آقا را می‌دیدم که از چادر بیرون می‌زند، سر به زیر می‌اندازد، دست‌هایش را در جیب می‌گذارد، آهسته و آرام، متفکرانه گام برمی‌دارد و با نجوا و ذکری زیرلب، به‌سمت مکانی نامعلوم از چشم‌ها دور می‌شود. علی‌آقا را این‌طور ندیده بودم. در نگاهم او فرماندهی خشک و جدی بود که گویی در دنیا چیزی جز کار برایش اهمیتی ندارد؛ ولی حالا می‌دیدم چادر فرماندهی را با حالی عجیب، ترک می‌کند و این برایم بسیار کنجکاوکننده بود. گفتم هرطور شده باید سر از کارش دربیاورم. یک روز که سلانه‌سلانه در حال قدم برداشتن بود، از دور دنبالش رفتم تا ببینم کجا می‌رود. با حوصله از محوطۀ واحد اطلاعات فاصله گرفت و تا انتهای خاکریزی رفت که واحد ما را از دیگر واحدها جدا می‌کرد 🔸️ آنجا قسمتی از خاکریز را تراشیده و برای خودش محرابی درست کرده بود. نشست، سجادۀ تازده‌اش را باز کرد و به سجده افتاد. در سجده بغضش ترکید و دیگر گریه امانش نداد. از دور تکان خوردن شانه‌هایش را می‌دیدم و آواز هق‌هق مبهمش به گوشم می‌آمد. ادامه دارد..... ⚘بیاد_شهدا ⚘دفاع_مقدس 💔جنگ_تحمیلی @mahale114 ⚘💐⚘💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا